وزن در سرودهای گاتها
نویسنده: درِمهر - ۱۳٩٠/٢/٢٩

وزن در سرودهای گاتها
واژه گات در اوستا با حروف گ.ث.ا نوشته شده و فرهنگیان آن را به خط خود گاتها یا Gatheha می نویسند و گات می خوانند. گاث در زبان پهلوی، گاس و در زبان دری تبدیل به گاه شده و به معنی ظرف زمان و مکان و مجازا به معنای (آهنگ موسیقی) است و معنی اخیر از روی خواندن گاته به آوای ویژه (از قبیل ودا خوانی هندیان) برخاسته و پساوند برخی از آواهای موسیقی نظیر دو گاه و سه گاه و چهار گاه و راست پنجگاه و نیز گاه های (اندرگاهان) پارسیان که عبارت بوده است از نمازهای پنجگانه نوشته شده در گاثه که ابوریحان می نویسد: اهنودگات، اسپنتمدگات، وهوخشترگات، اشتودگات و وهیشتواشت‌گات نیز گویای این معنی است.
گاه هم در زبان پهلوی و هم در زبان پارسی دری معنی تقریبا مشابهی دارد و برخی نیز کلمه (گاتار) در موسیقی کردستان ایران و کلمه ( قطار-نام گوشه ای در آواز بیات ترک )را منسوب به سنت قدیمی (گات) خوانی دانست.
کتاب سپندینه‌ی(مقدس) زرتشتیان، اوستا نام دارد و دارای پنج بخش یسنا(سرودهای اشوزرتشت تنها گاتها است که بخشی از یسناست)، یشت‌ها، وندیداد، ویسپرد و خرده‌اوستا است
گاتها از پنج قسمت تشکیل می شود:
1- نخستین بخش ، شامل قطعات سه مصراعی است و هر مصراع شانزده هجا دارد .
2- دومین بخش، شامل قطعات پنج مصراعی است و هر مصراع یازده هجا دارد .
3- سومین بخش، شامل قطعات چهار مصراعی است و هر مصراع یازده هجا دارد .
4- چهارمین بخش، شامل قطعات سه مصراعی است و هر مصراع چهارده هجا دارد.
5- پنجمین بخش، شامل قطعاتی است که هر یک از آنها دو مصراع بلند نوزده هجایی و دو مصراع کوتاه دوازده هجایی دارند.
پژوهش‌های دانشمندان غربی، وجود وزن منظم و حالت موزون را در این سرودها ثابت کرده است. از این محققان وستردگارد Westergard برای یافتن وزن اصلی بندهای 28 و 34و 42و 50و 52 ، وستپال Westhbal و هرمن تورپل Herman Torpel برای یافتن وزن یشت‌های 9-5-10-13-22 کوشش کرده اند. از همه مهمتر، پژوهشهای استاد سابق دانشگاه ویرجینیا ، جان دریپر J.W.Draper است که بیش از 25 سال برای یافتن آهنگ یسنا کوشید. دریپر در اوایل سالهای 1310 خورشیدی به ایران مسافرت کرد و بین ایران و هندوستان در سفر و پژوهش بود .او در یک پرستشگاه قدیمی در روستای (اودوادای) هند ، اصلیترین نواهای زرتشتی را می شنود و یقین حاصل می کند که اینها سرودهای دست نخورده ای از هزاران سال قبل هستند . او از این سرودها نوار ضبط می کندو از دو تن از استادان کنسرواتوار ویرجینیا – پروفسور انگلیش و پروفسور ودد می خواهد در باره این نواها نظر خود را بنویسند و نظر استادان بدین قرار است:
سرودها به صورت تک خوانی است و با سازی همراه نیست . متن از یک ساختمان هجایی ساده درست شده است (هر نت در ازای یک سیلاب) ولی طول یا کشش صداها و کمیت صدا ها در متن یکسان نیستند.
جان دریپر اضافه می کند: از آنجا که پیشینه آداب و رسوم مذهبی پارسی در دوران ساسانی (و بخش بیشتری از آن مربوط به زمان‌های باستانی تر است) تا حدی باقی مانده ، می توان برداشت کرد سبکهای موسیقی گاتها و یشت‌ها نیز به همان قدمت شاید باشد.
حسینعلی ملاح می نویسد: ( وزن این سرود ، 4/4 است ولی می توان آن را برپایه تقارن‌های ریتمیک به اوزان دیگر هم نوشت و برای همین است که زیر نت ها علامت وزن آن گذاشته نشده است. سرود در مقام بزرگ Mode Majer است و ارزش سرود بنا به لحن هر خواننده می تواند تغییر کند . محدوده آهنگ در فاصله دانگ است و مقامهای اصلی سرودها در همه جا یکسان است. از یکی از موبدان ایرانی خواستم این دو سرود ( یسنای 47 و یسنای 44 ) را با آهنگ رایج در ایران بخواند. اختلاف در لحن ها بود ولی مقام هر دو سرود یکی بود.


توضیح یسنای 44 و 47 :
1- این سرود در دستگاه ماهور (یا گام دو بزرگ) (Do Majeur) است.
2-وزن سرود چهار ضربی است (یعنی 4/4) ولی حرکت قطعه (یعنی تمپوی Tempo آهنگ) سنگین و فراخ (Andante) است.
3- آهنگ سرود، بی وزن نوشته شده و خط‌های میزان که نقطه چین گذاشته شده از نگارنده است دلیل این کار این است که نشان داده شود می توان این سرود را به وزن چهار ضربی نوشت .

سرچشمه : جوادی ، غلامرضا – موسیقی ایران ( از آغاز تا امروز ) همشهری 1380نظرات (0)

اشو زرتشت یک مرد جهانی با آیینی جهان شمول
نویسنده: درِمهر - ۱۳٩٠/٢/٢٩


Ramin Kahnamooian created the doc: "اشو زرتشت یک مرد جهانی با آیینی جهان شمول"
خشنه اثره اهوره مزدآو
آخشیم هام ونتیم یزمیده فرشتسچه مره ویاسچه
"آشتی و محبت را می ستاییم که براندازنده جنگ و دشمنی است"

مردمان باستان در گذشته های دور آن زمان که آیین بهی و فروغ مزدیسنی فروزنده نشده بود بر این

عادت داشتند که نژاد و زبان خود را بسیار بستایند و خدایان خود را برتر از خدایان دیگر بدانند .. چه در

یونان باشد که زئوس خدای خدایان المپیا برترین است و دیگر کشور ها و نژادان را بربر و پست و مورد

خشم می داند ... چه در سرزمین بابل که بعل خدای خدایان تشنه جنگ و خون برای برتری بر دیگران

است... چه در سرزمین مصر که خدایان گاه و بی گاه جایگاهشان تنزل و یا ترفیع می یابد و نه تنها با

نژادان دیگر بلکه با خود گروهی از مردمان همان سرزمین به ستیز و خشم می پردازند زیرا که از پیروان
قبلی خدای شکست خورده و تنزل یافته بوده اند ....

این عادت حتی در برخی ادیان که به یک خدا باور داشتند از میان نرفت و رد پای روشنی را می توان در
متون به وضوح دید.. که خدای انان در ابتدا خاص و برگزیده است چنان که یهوه خدای خاص قوم بنی

اسرائیل است که هرگاه قسمی می خواهد به نام خدا یاد شود به نام خدای جهان شمولی یاد

نمی شود بلکه به نام خدای اسحاق و ابراهیم و بنی اسرائیل قسم یاد می شود ..خدایی که در کتاب
آفرینش خشم بر می گیرد ... انسان را نه تنها می راند بلکه باقی نسل ان را نیز به دلیل خطای یک

نفر مورد نکوهش و تنبیه ابدی قرار می دهد


یک نفر خطا کرد و ما باقی تا مدام عمر برای خطای نا کرده خویشتن و خطای دیگری باید تنبیه شوند و
این تنبیه در ادامه مسیر خود در دین یسوع به استغار بسیار می رسد که یسوع برای تنها راه بخشش

از گناه ناکرده می اید تنها راهی که شاید مفاهیم خدای خاص و نژادی بوده را هرچند بسیار کم رنگتر

از اعصار گذشته به دوش می کشد ولی از ان فراتر می رود و راه را هم تنها به یک چیز محدود میکند

ایمان بی چون و چرا به یسوع که اول ایمان آورید و سپس شاید اگر شد کنکاشی هم در عقل و خرد

کنید ..ان هم با استغفار بسیار مورد بخشش با واسطه فیض یسوع قرار می گیرید .... و گو خدای

فقط یسوع را می شناسد که به واسطه او دیگران را بشناسد ... گویی خدای دیگری آفریده ها را

افریده است که حال این خدای بخشنده به واسطه یسوع با دیگر آفریده ها آشناییت می یابد

این روند در مکان و زمان دیگری در بیابان های دور دست شکل می گیرد که این بار این خدای کمی

گسترده تر از باقی است اما همچنان در ابتدای امر و آغازین خدای خاص قریش و بزرگ بت های

بتکده چهار گوشه است خدایی که گویی همچنان عشق و محبت پاک را درک نکرده است و مدام به

خاطر همان خطای ناکرده عذاب های بسیار نازل می کند و یا اگر توبه نکنند نازل خواهد کرد گویند که

حدیثی معتبر هست که می گوید " با تقوا ترین شما کسی است که ترس از خدا دارد" این حدیث مرا

یاد رع و آمون و دیگر خدای مصر کهن می اندازد که در میان پستو ها و اهرام و بخور های جادویی پنهان
می شوند که هر کس نترسد و تن خدای یا پسر خدایی را لمس کند نفرین می شود و عذابی ابدی ...
پس بترسید تا امون با ترس می تواند حکومت کند....


در این آشفته اعصار که هم دنیای بسیار کهن و حتی دنیای امروزین را در بر می گیرد ...مردی پاک

سیرت از سوی خداوندگاری جهان شمول چون ستاره ای می درخشد که در فروغ این درخشش دین

را پایه گذاری می کند و اجتماع نوینی را پدید می اورد که از نژاد و یا زبان خاصی که برترین برترین ها

باشد صحبتی در میان نیست از انسان بودن و راه بهتر زیستن صحبت است .
در نظر او کوچکترین واحد و نهاد اجتماعی خانه و خانواده است و بزرگترین ان جهان هستی است .. نه نژاد یا کشوری خاص ... نه خدای مردمی ویژه ...
شاید برای دنیای مدرن امروزی که سازمان ملل و صحبت از حقوق بشر به میان امده است این ها

عادی باشد ولی در ان اعصار که افکار و ارا , ان گونه بوده است گویی سازمان مللی است که بوسیله

یک مرد جهان شمول با نام اشو زرشت پایه گذاری می شود .. سازمان مللی که دین به معنای وجدان

بیدار و اگاه در ان پی ریزی می شود ... اگر در امروزِ روز نژاد پرستی امری سوال برانگیز و تعجب اور

است در ان روزگاران صحبت از برابری بدون در نظر گرفتن نژاد و رنگ پوست و کشور و زبان و یا حتی

زن یا مرد بودن بسی شگفت آور بوده است ...

این یکی از والاترین نشانه جهان بینی و بزرگ منشی و جهان شمول بودن آن پاکمرد است ..

روحیه ای که در سرتاسر سرود های پاک یسنا به روشنی دیده می شود ..
در دورانی که مدام خدایی در پی شکست دادن خدایی دیگر یا آیینی در خشم و نفرین ایین دیگر

است , وخشور پاک اشو زرتشت در سروده یسنا آیه 12 تنها باز می گوید " دین اوری زرتشتی از همه

دین هایی که هستند و خواهند بود بزرگترین و زیباترین و بهترین است" به دین های دیگر به چشم لعن

و نفرین و دشمن خونی نمی نگرد بلکه باز می گوید که "خود بهترین سخنان را با گوش هوش بشنوید و

بنگرید و تفکر و تعقل کنید آنگاه راه خویشتن را برگزینید"
در فروردین یشت در بخشی از آن به خوبی می توان مشاهده کرد که بر فروهر نیکان و نیک مردان و زنان درود و ستایش فرستاده می شود چه بر فروهر ایرانیان یا غیر ایرانیان .. بر فروهر همه نیکان همه ی کشور ها سوای رنگ و نژاد و زبان و ... که می دانیم
حتی از اسامی نیک تورانیان نیز نام برده شده است ...
این آزاد منشی و پاک منشی اشو زرتشت از سوی دانای هستی بخش یکتا است که در مورد اقشار
و گروه های مختلف سوای رنگ و نژاد و زبان و کشور ... اجتمای باز گو می کند:
آتورنان اشو - دانش پژوه و جویندگان حقیقت –
آتره ونم اشه ونم اشهه رتیم یزه میده : آتربان و پیشوای پاک و صاحب راستی را می ستاییم
آرتشتار اشو

رتیشتارم اشه ونم اشهه رتیم یزه میده : سرباز اشو و صاحب اشویی و راستی را می ستاییم

برزگر

واستریم فشوینتم اشه ونم اشهه رتیم یزه میده : برزگر اشو و سردار اشویی و راستی را می ستاییم

جوان اشو

یوانیم هو مننگهم , هو وچنگهم , هوشیوتنم هووینم اشه و نم اشهه رتیم یزه میده: جوان نیک اندیش نیک گفتار نیک کردار و نیک دین و پاک و سردار راستی و پاکی را می ستاییم

زن اشو

نائره کامچه اونیم یزمیده فرایو هومتام فرایو هوختام فرایو هورشتام هش هام ساستام رتخشترام اشونیم :
کدبانوی پارسا را که بسیار نیک اندیش و نیک گفتار و بسیار نیک کردار و دانش دین خوب یادگرفته و راست و پاک است را می ستاییم

مرد اشو
نرمچه اشه ونم یزه میده فرایو هومتم فرایو هوختم فرایو هوورشتم وستو فره وارتیم اوستو کیه دم ینگهی شیوتنا اش گیتا اش فرادنته زره تشتر و تهمه رتو ویسنائچه و همائیچه:

آن پاک مرد بسیار نیک اندیش و نیک گفتار و بسیار نیک کردار و دین اگاه را که از کار هایش جهان برای نیایش سرور دینی از اشویی و راستی و پاکی آباد می گردد را می ستاییم
اشویی برای خانه و خانواده

اس نی انگها ئه ویسه جمیاد اشمچه خشتره مچه سوسچه خره نسچه خاترمچه :
بشود که برای این خانه , اشویی و راستی و کامکاری و آبادی . شکوه و آسایش برسد

پس همه با هم می ستاییم :

اتا آت یزمیده اهورم مزدام یی گامچا اشمچا داد اپسچا داد اُروَراسچا ونگهوش روچا سچا داد ی میمچا ویسپاچا وُهو :

اهورامزدایی را می ستاییم که همه آفریدگان و اشویی را بیافرید , آب ها را بیافرید , گیاهان سودمند و روشنایی را بیافرید , زمین و همه ی نعمت های نیک را بیافرید
نظرات (0)

محبت
نویسنده: درِمهر - ۱۳٩٠/٢/٢٩

مشاهده یادداشت خصوصینظرات (0)

قدیمی ترین نمونه شعر کهن فارسی
نویسنده: درِمهر - ۱۳٩٠/٢/٢٩

قدیمی ترین نمونه «شعر» در مملکت ایران، «گاثه» یعنی سرودهای منظومی است که در آنها زرتشت، پیامبر ایرانی، مناجاتها و درودهای خود را در پیشگاه «اهورا- مزدا» یگانه و بزرگترین خدایان و خالق زمین و آسمان عرضه داشته است.

این سرودها به قطعه های سه لختی (سه شعری، یا به اصطلاح امروز سه مصراعی) تقسیم شده است، و هر لخت یا شعر، از ۱۶ هجا تشکیل، و در هجای نهم توقف و بعد از هجای چهارم سکوت دارد. و بعضی دارای قطعه های چهار لختی است که یازده سیلاب دارد و سکوت، بعد از سیلاب چهارمی است.

به همین تقدیر بعضی چهارده هجایی و بعضی دوازده هجایی و برخی از اشعار بلند نوزده هجایی است.

این اشعار بلند دارای سکوت است، یکی بعد از سیلاب هفتم، و یکی بعد از سیلاب چهاردهم.

خلاصه در گاثه، قصیده یا غزل طولانی به طرز اشعار عروضی دیده نمی شود، بلکه نوعی از ترکیب بندهای بدون بند است، و از ۱۹- حداعلی- و۱۱- حداقل- سیلاب زیادتر و کمتر ندارد.

ما راجع به شعر عروضی و اقسام آن، در جای خود باز به این قسمت اشاره خواهیم کرد.

زبان گاثه، زبانی است بسیار قدیم و اخیراً عقاید عموم به این نکته نزدیک می شود که زبان گاثه، زبان مردم قدیم ایران است که در بلخ و بلاد شرقی ایران سکونت داشته اند، و درباره خود زردشت هم تردید است که آیا از مردم سیستان یا بلخ باشد یا آذربایجان. از این رو تعجب نیست که زبان اوستا با زبان سنسکریت و ویدا کتاب مذهبی و ادبی برهمنان، این قدر به هم نزدیک است.

در عصر ساسانیان هم، شعر در ایران به طریقه گاثه زردشت رایج بوده است.

اشعاری که متعلق به کتب مانی است و از اوراق مکتشفه تورفان به دست می آید که به زبان پهلوی مشرقی گفته شده است، مثل اشعار مذکور در گاتهاست، یعنی در میان آنها قطعات ۱۲ هجایی است که در هجای پنجم سکوت دارد و هر یک دارای شش یا پنج لخت است، و مانند اشعارگاثه بدون قافیه است. آنچه تا به حال از تفحصات به دست آمده است در ایران ساسانی سه قسم شعر را نام برده اند:



الف) سرود: که مختص آفرین خدایان و شاهنشاه و مختص مجالس رسمی بوده و با آهنگ موسیقی توام خوانده می شده است.

از پلهبد «باربد» خواننده و شاعر معروفی نام می برند و سرودهای خسروانی او در الحان ۳۶۵ گانه، به عدد ایام سال، و سرودهای سیگانه او به عدد ایام ماه، در کتب ادب و لغت ذکر شده است.

ما دو نمونه از سرودهای هجایی که به اغلب احتمالات شباهتی به سرودهای عهد ساسانی داشته در دست داریم، یکی سرود سه لختی است که آن را «خسروانی» نام، شاعر معاصر رودکی، گفته و دیگر «سرو دکر کویه» است که در تاریخ سیستان ذکر شده است.



ب) چکامک: که در متون مکرر ذکر آن آمده و معلوم است که همین کلمه بعدها در ادبیات دوره اسلامی به «چکامه» تبدیل گردیده است، یعنی گاف آخر آن، مانند گاف «بندک» و «خستک» و «خانک» به هاء هوز بدل شده و به این صورت در آمده است. بعید نیست که «چامه» نیز مخفف چکامه باشد، هر چند در کتاب لغت گوید: «چامه قصیده را گویند و چکامه غزل را» ولی به نظرمی رسد که این هر دو لغت «چکامه- چامه» مخفف و مصحف همان«چکامک» باشد.

چکامک را باید نوعی از اشعار ساسانی شمرد و به دلیل تفاوت اسم بی شک با «سرود» که معنای آن را دانستیم، تفاوت داشته و غیر از سرود بوده است.

سرود، ریشه فعل سرودن به معنی به «سخن یاد کردن» و مطابق لغت «ذکر» عربی است، و در زبان پهلوی لغاتی چند از ین اصل مشتق می شود. از قبیل «هوسرود» و «دش سرود» که گاهی حرف آخر آنها به حرف بای ابجد، و گاهی به حرف «ی» بدل می شود مثل هوسروب و هوسروی، که لغت «خسرو» را به وجود آورده است و نام دو تن از شاهنشاهان ساسانی است: هوسروی کواتان (انوشیروان) و «هوسرودی اپرویز» نبیره انوشیروان که هر دو از همین لغت است و معنای آن «نیکنام» و دارای حسن شهرت می باشد، و در عوض آنها «دش سروی» به معنی بد نام و قبیح الذکر است. ازین رو «سرود» یعنی ذکر و یاد کردن که طبعاً مراد ذکر خیر است، و قصاید مدحیه یا ستایش خدایان را سرود گفته اند، و سرود خسروانی نوعی ازین قصاید مدحیه بوده است، که منسوب به «خسرو» است که گویا مراد قصاید مدحیه یا مدایح خسرو پرویز باشد. در اینجا اشاره کنیم که سرود در دوره اسلامی، معنای دیگری پیدا کرد، یعنی به جای تصنیف امروز استعمال شد.

اما «چکامک» یا «چامک» علی التحقیق نوعی از سخن سنجی بوده، ولی باید دید کدام نوع بوده است؟

گفتیم که چکامه غیر از «سرود» است، پس از شمار قصاید مدحیه خارج خواهد شد.

حالا باید دید از اقسام دیگر شعر از قبیل غزل (لیریک) یا اشعار وصفی و حماسی و یا ترانه (اشعار رقص و تصنیف) کدامیک را چکامه می گفته اند؟

بعد از اسلام کلمات چامه و چکامه را در مورد قصاید و غزل هر دو بدون تفاوت استعمال می کنند، ولی در اواخر چنانکه گفته شد غزل را «چکامه» و قصیده را «چامه» نامیدند. و ما چندان نمی توانیم به این معنی و اصطلاح که متأخرین وضع کرده اند، اعتماد داشته باشیم.

تنها دلیل بالنسبه روشن در باب «چامه» که بدون تردید گوشه ای از پرده استتار را برمی دارد استعمال فردوسی در شاهنامه است. وی چامه را در مورد اشعار غنایی- که شامل مدح پهلوانان و توانگران و تمجید از زیبایی ممدوح باشد، مکرر استعمال کرده است، و از همه جا بیشتر در داستان بهرام گور به کار می برد. شاه در کسوت «اسوار» با لباس شکاری و اسب و ساز و برگ قیمتی و خادم، شبانه وارد خانه دهقان ثروتمند خوشگذرانی می شود و میهمان او می گردد. دهقان از سوار محترم که لابد یکی از مقربان دربار یا یکی از پهلوانان و سرکردگان شاهنشاه مقتدرعصر است پذیرایی گرمی کرده برای او شراب و غذای بسیار لذیذی فراهم می کند. ضمناً دختر دهقان هم در بزم به خدمت پدر و مهمان عزیز و بسیار محترم مشغول است و شاه از او خوشش می آید. دهقان به دختر می گوید: ای آرزو(آرزو نام یکی ازین دختران است) چنگ را بردار و چامه ای بنواز و مهمان ما را وصف کن!

آرزو که هم چنگ نواز و هم چامه گو می باشد، و درین دو فن او را تربیت کرده اند، چنگ برداشته چامه ای می گوید و می نوازد، و این چامه در وصف مهمان پدرش و شرح زیبایی و شجاعت و رشادت مهمان است.

ازین داستانها تصور می کنم که چامه به اشعار نیمه غنایی و نیمه وصفی و شرح داستان پهلوانان اطلاق می گردد ؛ بالجمله ویس و رامین و خسرو و شیرین در عداد «چکامه» یا «چامه» محسوب می شود، و شاید غزل و اشعار وصفی غیر حماسی یعنی وصفی بزمی را بتوان چکامه یا چامه گفت. همچنین قصاید اسلامی فارسی دارای تغزل و وصف هنرهای شاه از شکار، زور ِ بازو، جود، دانش و سایر هنرهای او را هم چامه یا چکامه می توان نام داد. پس ضرر ندارد که چکامه را به غزل صرف و چامه را به غزلی که دنباله اش وصف و مدح باشد لقب داد، همان طور که این کار را کرده اند. نمونه «چکامک» اشعار کتاب درخت آسوریک است که به زبان پهلوی در مناظره و مفاخره بین نخل و بز، در عهد ساسانی یا قدیمتر، گفته شده است.



ج) ترانک، یا ترانه: هر چند هنوز در مأخذ پهلوی و اوستایی به این کلمه بر نخورده ایم، به خلاف سرود و چکامک که از هر دو نام برده شده است، اما در مآخذ قدیم ادبیات اسلامی فارسی این لغت به شکل مخفف آن "تران" بسیار دیده می شود.

ترانه در ادبیات فارسی به دو بیتی ها و رباعیات غنایی (لیریک) نام داده شده است، و آنرا از ماده "تر" به معنی تازه و جوان گرفته اند.

ما تصور می کنیم که ترانه هم نوعی دیگر از اشعار عهد ساسانی بوده است، چه در عهد ساسانی ما از اسم «سرود» (مدایح عالی) و «چکامک» (اشعار وصفی و عشقی) خبر داشتیم، اما از اسم اشعار هشت هجایی که شامل هجو یا انتقاد یا عشق بوده و قافیه هم داشته و بسیار رواج داشته است، و به تصنیفات عوام امروز شبیه بوده است بیخبریم، و چنین گمان داریم که «ترانک» نام این نوع شعر بوده است، و نامیدن رباعی و دوبیتی در عهد اسلامی به این نام حدس ما را کاملاً تأیید می کند. نمونه قدیم ترین این نوع شعر که هنوز از لباس اشعار هشت هجایی قدیم خارج نشده، سه لخت شعر هجویه «یزید بن مفرغ» شاعر عرب است که به فارسی در اواسط قرن اول اسلامی (اوایل قرن هفتم میلادی) گفته، و در کتب ادب و تاریخ عرب ضبط شده، و ترانه ای که در هجو اسد بن مسلم گفته شده و طبری هر دو را ضبط کرده است- می باشد. و در اشعار کردی قوچان که آقای ایوانوف به دست آورده و به طبع رسیده، چند قطعه از این ترانه های هشت هجایی قافیه دار و سه لختی کاملاً یادگار عهد ساسانی دیده می شود. سوای این اسامی باز هم شاید نامها و اسمهای دیگری به دست آوریم و این بسته به کشفیات تازه تر و مطالعات زیادتری است، مثلاً ببینیم برای اشعار رزمی یا اشعار مضحک (کمدی) یا اشعار «هجویه» چه اسامی مستعمل بوده است.



شعر عروضی در دوره اسلامی: اسنادی در دست داریم که شعرهای بعد از اسلام، دنباله و تتمه ی اشعار قبل از اسلام است، و تا مدتی این نوع اشعار در هجاهای هشتگانه به زبان محلی که آنرا «فهلوی» و جمع آن را «فهلویات» می گفتند، در ایران رواج داشته و مکرر به آن برمی خوریم.

اما اینکه قصاید و غزلیات به زبان «دری» از کجا آمد و آیا اعراب این قصاید خود را از کجا آوردند، و اینکه ایرانیان تا چه حد از اعراب تقلید کردند، محتاج به فصول مبسوط و مشروحی است که از عهده این مقاله خارج است و ما مختصراً بدان اشاره کرده و از تحقیقات فنی صرف نظر می نماییم.

من به خلاف آنچه شهرت دارد، معتقدم و موافقم با کسانی که می گویند شعر عرب تکمیل شده اشعار هشت هجایی و باقافیه ی اواخرعهد ساسانی است، و معنی ندارد عرب بیابانی که به تصدیق خود او تا اوایل اسلام موزیک نداشته، و این فن را از اسیران و غلامان ایرانی و رومی آموخته، یا از بنایان ایرانی که مشغول ترمیم خرابی های خانه کعبه (در زمان عبدالملک مروان) بوده اند فرا گرفته است، شعر موزون عروضی- که خود نوعی از موسیقی است آن هم با آن کمال و نظم داشته باشد، مگر اینکه مدعی شویم در عهد ساسانی این نوع شعر (شعر عروضی و قافیه دار) در ایران موجود بوده و اعراب از آن رو شعرهای خود را به وجود آورده اند، و نتیجه فنی این می شود که شعر هجایی ایران در مدت چهار صد پانصد سال تکمیل شده و در اواخر ساسانی به حد کمال شعر عروضی رسیده، و اعراب آن قسمت مکمل را از ایرانیان قبل از اسلام یا بعد از آن آموخته اند. اما این عقیده و بدون دلیل است.

پس باید بگوییم اعراب قبل از اسلام شعر عروضی نداشته اند، و این اشعار بعد از اسلام ساخته شده و به قبل از اسلام منسوب شده است، و در تایید این دعوی خود ادبای قدیم و جدید عرب هم چیزهایی گفته اند.

هر چه هست ایرانیان از دو مبدا، شعر عروضی خود را به دست آورده اند: اول از طریقه تکامل قطعه های هشت هجایی قافیه دار و تفنن در پیدا کردن وزنهای مشابه، توانسته اند دوبیتی و قطعه و مثنوی و غزلهای موزون خود را بسازند. دوم از راه تقلید اشعار عرب را در قصاید زیادتر از باقی اقسام شعر از غزل و دوبیتی و رباعی و قطعه و مثنوی فارسی می بینیم، و هر چه دوره شعر فارسی از لحاظ تاریخ وسعت پیدا می کند، اثر تقلید شعر عرب هم در اشعار فارسی وسیعتر می شود و از قصیده به سایر اقسام سرایت می نماید.

اوزان گوناگون در زمان صفاریان و سامانیان به قدری وسعت دارد و به حدی از وزنهای متداول عربی دور است، که انسان را به یاد شعرهای هجایی قدیم می اندازد ولی هر چه پایین می آییم از گوناگونی اوزان عروضی کاسته و بحور به بحور عربی نزدیک می شود و تنوع قدیم به یکدستی و جمود تبدیل می گردد، یعنی آن اختلاف فاحش که بین اوزان شعر و بحور عربی و فارسی است کمتر می شود. و این نکته بسیار دقیق، دلیل دیگری است که شعر عروضی فارسی در اصل زاییده اشعار هجایی محلی بوده و بتدریج، تقلید از عربی آنرا به صورت کاملاً عروضی درآورده است.



منبع :

سبک شناسی زبان و شعر فارسی- ملک الشعرای بهارنظرات (0)

شعر کهن فارسی
نویسنده: درِمهر - ۱۳٩٠/٢/٢٩
شعر کهن فارسی

شعر کهن یا کلاسیک فارسی به صورت کنونی قدمتی بیش از هزار و صد سال دارد. این گونه شعر کاملا موزون بوده و وزن آن بر پایه ساختاری است که عروض نام دارد. ساختار اوزان عروضی برپایهٔ طول هجا‌هاست.

تاریخچهٔ شعر کهن فارسی

نخستین نمونه‌های به دست آمده از شعر در ایران، پیشینه‌شان به روزگار زرتشت پیامبر و سروده‌هایش در گاهان می‌رسد. این سروده‌ها به گویش گاهانی از زبان اوستایی است. همچنین از دوران پهلوانی (اشکانی) منظومه‌هایی - مانند ایاتکار زریران (یادگار زریران) و درخت آسوریک - به زبان پهلوی اشکانی در دست است. افزون بر این نمونه‌هایی از شعر (ترانه‌های خسروانی) به زبان پهلوی ساسانی یافت شده‌است. سروده‌ها و اشعار مانوی به فارسی میانه (پهلوی ساسانی و اشکانی) نیز در نزد اهل فن اهمیتی به سزا دارد. لیکن اجماع علمای فن بر این است که وزن هیچکدام از این اشعار عروضی نیست، بنابراین این اشعار با شعر امروزی فارسی تفاوتی بنیادین دارند.

نخستین شاعران فارسی‌سرا (مراد از فارسی در اینجا فارسی دری و در مقابل فارسی میانه است) در دربار یعقوب لیث صفاری پدیدار شدند. اگر چه نمونه‌هایی از شعر به زبان فارسی دری، پیش از این دوران وجود دارد، ولی بررسی آنها مشخص می‌کند که در زمان سروده‌شدنشان شعر فارسی هنوز قوام نیافته‌بود، چرا که وزن آنان به طور مطلق عروضی نیست. در اینجا نمونه‌ای از اینگونه اشعار (که تعدادشان انگشت شمار است) می‌آوریم. این قطعه شعری نگاشته‌شده در آتشکده کرکوی واقع در سیستان است:فُرخته باذا روش خُنیده کرشسپِ هوش
همی برست از جوش اَنوش کن می‌انوش
دوست بَذآگوش بَذآفرین نهاده گوش
همیشه نیکی کوش که دی گذشت و دوش
شاها خدایگانا بآفرین شاهی


محمد سگزی و بسام کورد از نامهای چند تن از سرایندگان دربار یعقوب است.

مرحله بعدی شکل‌گیری و تکامل شعر کهن فارسی در ورارود (ماوراء النهر) و خراسان اتفاق افتاد. علت آن بیش از هر چیز پشتیبانی فرمانروایان ایرانی‌نژاد سامانی از زبان فارسی بود. در این روزگار شاعران بزرگی چون رودکی سمرقندی، شهید بلخی و دقیقی بلخی پدیدار شدند. فردوسی، بزرگ‌ترین حماسه‌سرای ایران، نیز اواخر این دوره را درک کرد.

با روی کار آمدن غزنویان ترک‌نژاد از رونق شعر فارسی کاسته نشد و ایشان بویژه محمود غزنوی از پشتیبانان جدی سخنوران بودند. در این دوره شاهد برآمدن سرایندگان بزرگی چون فرخی سیستانی و عنصری بلخی هستیم.

از روزگار غزنوی به بعد بویژه از آغاز پادشاهی سلجوقیان اندک اندک جنبش سرایش شعر به زبان فارسی دری به نواحی مرکزی ایران و حتی نواحی غربی (چون آذربایجان) کشیده شد و شعر و زبان آن تحت تأثیر گویش محلی گویندگان این خطه قرار گرفت. در این عهد شاعران بزرگی چون ناصر خسرو بلخی، قطران تبریزی، فخرالدین اسعد گرگانی و اسدی طوسی پدیدار شدند.

در سده ششم هجری شاهد پیدایش سرایندگان بزرگی چون عطار نیشابوری، نظامی گنجوی، خاقانی شروانی، جمال‌الدین عبدالرزاق اصفهانی، انوری ابیوردی، ظهیر فاریابی و ده‌ها شاعر بزرگ دیگر هستیم.

سده هفتم هجری اوج شعر فارسی محسوب می‌شود[نیاز به ذکر منبع] و در آن دو شاعر بزرگ سعدی شیرازی و مولانا جلال‌الدین بلخی رومی آسمان شعر فارسی را روشن کردند. پس از این دو بزرگوار، شعر فارسی در سراشیب و فرود افتاد و اگر چه در سده هشتم هجری با ظهور شعرایی چون عبید زاکانی و حافظ شیرازی اعتلا یافت.

بعداز حافظ که پایان بخش سبک عراقی است. سبک هندی پیدا شد که شاعران بزرگی چون صایب تبریزی دارد و بیدل دهلوی (که در افغانستان و تاجیکستان جایگاه بالایی دارد) داشت.

در دوران مشروطه که اواخر دوران شعر کهن فارسی بود، شاعران نقش مهمی درانقلاب مشروطه داشتند. ازخون جوانان وطن لاله دمیده‌است شعر معروف عارف قزوینی است. میرزاده عشقی را سر میبرند و با ظهور نیما یوشیج دوره شعر کهن سر می‌آید.

انواع شعر کلاسیک فارسی
مثنوی
قصیده
غزل
مسمط
مستزاد
ترجیع بند
ترکیب بند
قطعه
رباعی
دو بیتی
تک بیت

سبک‌های شعر کلاسیک فارسی
سبک هندی
سبک خراسانی
سبک عراقی

گونه‌ها و جریان‌ها در شعر کلاسیک فارسی
حماسه
تصوف و شعر عرفانی
تغزل
با سپاس از سایتhttp://www.deabel.irنظرات (0)

به کجا چنین شتابان
نویسنده: درِمهر - ۱۳٩٠/٢/٢٩

«به کجا چنین شتابان؟»
گون از نسیم پرسید.

«دل من گرفته زینجا
هوس سفر نداری
ز غبار این بیابان؟»

«همه آرزویم، اما
چه کنم که بسته پایم
به کجا چنین شتابان؟»

«به هر آن کجا که باشد
به جز این سرا سرایم»

«سفرت به خیر! اما
تو و دوستی خدا را
چو از این کویر وحشت
به سلامتی گذشتی
به شکوفه ها به باران
برسان سلام ما را»
محمدرضا شفیعی کدکنی (م. سرشک)

کتاب کوچه باغهای نیشابورنظرات (0)

آفتابت که فروغ رخ زرتشت در آن گل کرده است
نویسنده: درِمهر - ۱۳٩٠/٢/٢٩

آفتابت
که فروغ رخ زرتشت در آن گل کرده است

آسمانت
که ز خمخانه‎ی حافظ قدحی آورده است

کوهسارت
که بر آن همت فردوسی پر گسترده است

بوستانت
کز نسیم نفس سعدی جان پرورده است

همزبانان من‎اند.

مردم خوب تو، این دل به تو پرداختگان
سر و جان باختگان، غیر تو نشناختگان
پیش شمشیر بلا
قد برافراختگان، سینه سپرساختگان
مهربانان من‎اند.

نفسم را پر پرواز از توست
به دماوند تو سوگند که گر بگشایند
بندم از بند؛
ببینند که آواز از توست!

همه اجزایم با مهر تو آمیخته است
همه ذراتم با جان تو آمیخته باد

خون پاکم که در آن عشق تو می جوشد و بس
تا تو آزاد بمانی
به زمین ریخته باد!
فریدون مشیرینظرات (0)

شعر ایران باستان
نویسنده: درِمهر - ۱۳٩٠/٢/٢٩
شعر ایران باستان


▪ سروده های روشنایی
▪ جستاری در شعر ایران باستان
▪ دکتر ابوالقاسم اسماعیل پور
▪ چاپ اول
▪ شمارگان؛ ۲۰۰۰ نسخه
▪ نشر اسطوره
درخت کهنسال و بارور شعر ایران زمین حدود سه هزار سال در این مرز و بوم ادب پرور ریشه دوانده و شاخ و برگ ها و خوشه های پرثمری از آن برآمده است که جاودانی اند و چون ستاره های تابناک در آسمان ادب ایران می درخشند. اصولاً بخش بندی ادبیات ایران به ادبیات پیش از اسلام و بعد از اسلام تقسیم بندی چندان شایسته و سزاواری نیست. همه جلوه های فرهنگی، هنری و ادبی ایران را باید در یک بستر سه هزارساله دید. با وجود آثار گرانبهای مانوی و عرفان ژرف نگری که در بطن آن موج می زند، آیا پژوهش در عرفان اسلامی ایران بدون نقب زنی و ریشه یابی در عرفان پیش از اسلام، پژوهشی ناتمام نیست؟ به همین گونه بحث درباره ریشه های ادب فارسی بی کنکاش در ویژگی ها و سیر تحول آن از روزگار باستان، میانه و نو بحثی ناسزاوار نیست؟ این جداپنداری مطلق نگرانه فرهنگ و ادب پیش از اسلام و بعد از آن به این ماننده است که درخت تناور سه هزار ساله یی را با تیشه یی با دو نیمه جدا از هم بخش کنیم و آنگاه به تقدیس یا تحلیل جداگانه هر یک- چون دو معبد جدا از هم و گاه در برابر هم- بپردازیم. شعر اصیل ایرانی به راستی از دوره هند و ایرانی و نیمه دوم هزاره دوم پیش از میلاد آغاز می شود و سرچشمه های آن و سیر تکوینی آن را نیز باید در سروده های گاهانی گاثایی و یشتی باز کاوید. بنابراین شعر ایرانی در وهله نخست به دو دوران اصلی بخش می شود که در واقع یکی تداوم بخش دیگری است؛ ۱- دوران نخست از هزاره نخست پیش از میلاد تا سده نهم میلادی ۲- دوران دوم از سده سوم هجری تا روزگار کنونی.دوره دوم مربوط می شود به دوره ایران باستان. این دوره از حدود ۱۰۰۰یا ۸۰۰ پیش از میلاد آغاز می شود و تا حدود ۳۳۰ پیش از میلاد ادامه دارد. در این دوران که زمان زیست زرتشت، دوره مادها و هخامنشیان را فرا می گیرد زبان اوستایی در خاور ایران باستان و زبان پارسی باستان در نواحی باختر و جنوب باختری رواج داشت و آثاری مکتوب از هر دو زبان برجا مانده است. بخش بزرگی از آثار اوستایی به شعر سروده شده که شامل گاهان (گاثا) سروده زرتشت و یشت ها سروده مغان زرتشتی است از زبان پارسی باستان. از دیگر بخش های کتاب ادبیات و سروده های مانی است. از جلوه های مهم عرفان مانوی بازتاب آن در هنرهای کلامی یا ادبیات مانوی است. یعنی نوشته ها، اشعار و سرودهای مانوی که گنجینه ارزشمند و سترگی را تشکیل می دهد. نوشته های هفت گانه یی که از مانی باقی مانده و آثار منثور و منظوم شاگردان و پیروان بلندپایه مانوی در سده های چهارم و پنجم میلادی، ادبیات ژرف و گسترده یی را پدید آورده. ادبیات مانوی که عمدتاً به زبان های سریانی، قبطی، فارسی میانه و پارتی (پهلوی اشکانی) باز مانده است به دو بخش ادبیات منثور و منظوم تقسیم می شود. کتاب حاضر پژوهشی است گسترده درباره شعر در ایران باستان و میانه به ویژه سترگی سرودهای مانی. نوشتارهای کتاب دارای ۱۵ بخش است. هر بخش دربرگیرنده مباحث ویژه خود است. آن ۱۵ بخش به این گونه است؛ دوره هند و ایرانی، دوره ایران باستان، دوره ایرانی میانه، اشعار فارسی به شیوه آثار منظوم ایرانی میانه، درباره ۱۲ قلمرو روشنی، سرودهایی در بزرگداشت مانی و رهبران دین، سرودهایی در ستایش بزرگان و دین سرهنگان، سرودهای آیینی، سرودهایی از سرودنامه هوبدگمان و آنکد روشنان، سرودهای پراکنده، نمازها و نیایش ها، قهرنامگ، سرودنامه یی مانوی، زبور مانوی، گنجینه شعر سپید عرفانی، سرودنامه سغدی مانوی و...
روزنامه اعتماد
تعداد بازدید: 154


مقالات دیگر از این گروه

فریدون مشیری
فرشته
امروز با حافظ
وقتی سکوت نشانه قدرت است
تقدیم به حضرت احمدبن موسی(ع) شاهچراغ نگین حلقه ی شیراز

تنهایی

با سپاس از سایتhttp://www.niazpardaz.com





نظرات:




گزارش تخلف
بعدی