وزن در گات ها

وزن در سرودهای گاتها
نویسنده: درِمهر - ۱۳٩٠/٢/٢٩

وزن در سرودهای گاتها
واژه گات در اوستا با حروف گ.ث.ا نوشته شده و فرهنگیان آن را به خط خود گاتها یا Gatheha می نویسند و گات می خوانند. گاث در زبان پهلوی، گاس و در زبان دری تبدیل به گاه شده و به معنی ظرف زمان و مکان و مجازا به معنای (آهنگ موسیقی) است و معنی اخیر از روی خواندن گاته به آوای ویژه (از قبیل ودا خوانی هندیان) برخاسته و پساوند برخی از آواهای موسیقی نظیر دو گاه و سه گاه و چهار گاه و راست پنجگاه و نیز گاه های (اندرگاهان) پارسیان که عبارت بوده است از نمازهای پنجگانه نوشته شده در گاثه که ابوریحان می نویسد: اهنودگات، اسپنتمدگات، وهوخشترگات، اشتودگات و وهیشتواشت‌گات نیز گویای این معنی است.
گاه هم در زبان پهلوی و هم در زبان پارسی دری معنی تقریبا مشابهی دارد و برخی نیز کلمه (گاتار) در موسیقی کردستان ایران و کلمه ( قطار-نام گوشه ای در آواز بیات ترک )را منسوب به سنت قدیمی (گات) خوانی دانست.
کتاب سپندینه‌ی(مقدس) زرتشتیان، اوستا نام دارد و دارای پنج بخش یسنا(سرودهای اشوزرتشت تنها گاتها است که بخشی از یسناست)، یشت‌ها، وندیداد، ویسپرد و خرده‌اوستا است
گاتها از پنج قسمت تشکیل می شود:
1- نخستین بخش ، شامل قطعات سه مصراعی است و هر مصراع شانزده هجا دارد .
2- دومین بخش، شامل قطعات پنج مصراعی است و هر مصراع یازده هجا دارد .
3- سومین بخش، شامل قطعات چهار مصراعی است و هر مصراع یازده هجا دارد .
4- چهارمین بخش، شامل قطعات سه مصراعی است و هر مصراع چهارده هجا دارد.
5- پنجمین بخش، شامل قطعاتی است که هر یک از آنها دو مصراع بلند نوزده هجایی و دو مصراع کوتاه دوازده هجایی دارند.
پژوهش‌های دانشمندان غربی، وجود وزن منظم و حالت موزون را در این سرودها ثابت کرده است. از این محققان وستردگارد Westergard برای یافتن وزن اصلی بندهای 28 و 34و 42و 50و 52 ، وستپال Westhbal و هرمن تورپل Herman Torpel برای یافتن وزن یشت‌های 9-5-10-13-22 کوشش کرده اند. از همه مهمتر، پژوهشهای استاد سابق دانشگاه ویرجینیا ، جان دریپر J.W.Draper است که بیش از 25 سال برای یافتن آهنگ یسنا کوشید. دریپر در اوایل سالهای 1310 خورشیدی به ایران مسافرت کرد و بین ایران و هندوستان در سفر و پژوهش بود .او در یک پرستشگاه قدیمی در روستای (اودوادای) هند ، اصلیترین نواهای زرتشتی را می شنود و یقین حاصل می کند که اینها سرودهای دست نخورده ای از هزاران سال قبل هستند . او از این سرودها نوار ضبط می کندو از دو تن از استادان کنسرواتوار ویرجینیا – پروفسور انگلیش و پروفسور ودد می خواهد در باره این نواها نظر خود را بنویسند و نظر استادان بدین قرار است:
سرودها به صورت تک خوانی است و با سازی همراه نیست . متن از یک ساختمان هجایی ساده درست شده است (هر نت در ازای یک سیلاب) ولی طول یا کشش صداها و کمیت صدا ها در متن یکسان نیستند.
جان دریپر اضافه می کند: از آنجا که پیشینه آداب و رسوم مذهبی پارسی در دوران ساسانی (و بخش بیشتری از آن مربوط به زمان‌های باستانی تر است) تا حدی باقی مانده ، می توان برداشت کرد سبکهای موسیقی گاتها و یشت‌ها نیز به همان قدمت شاید باشد.
حسینعلی ملاح می نویسد: ( وزن این سرود ، 4/4 است ولی می توان آن را برپایه تقارن‌های ریتمیک به اوزان دیگر هم نوشت و برای همین است که زیر نت ها علامت وزن آن گذاشته نشده است. سرود در مقام بزرگ Mode Majer است و ارزش سرود بنا به لحن هر خواننده می تواند تغییر کند . محدوده آهنگ در فاصله دانگ است و مقامهای اصلی سرودها در همه جا یکسان است. از یکی از موبدان ایرانی خواستم این دو سرود ( یسنای 47 و یسنای 44 ) را با آهنگ رایج در ایران بخواند. اختلاف در لحن ها بود ولی مقام هر دو سرود یکی بود.


توضیح یسنای 44 و 47 :
1- این سرود در دستگاه ماهور (یا گام دو بزرگ) (Do Majeur) است.
2-وزن سرود چهار ضربی است (یعنی 4/4) ولی حرکت قطعه (یعنی تمپوی Tempo آهنگ) سنگین و فراخ (Andante) است.
3- آهنگ سرود، بی وزن نوشته شده و خط‌های میزان که نقطه چین گذاشته شده از نگارنده است دلیل این کار این است که نشان داده شود می توان این سرود را به وزن چهار ضربی نوشت .

سرچشمه : جوادی ، غلامرضا – موسیقی ایران ( از آغاز تا امروز ) همشهری 1380نظرات (0)

اشو زرتشت یک مرد جهانی با آیینی جهان شمول
نویسنده: درِمهر - ۱۳٩٠/٢/٢٩


Ramin Kahnamooian created the doc: "اشو زرتشت یک مرد جهانی با آیینی جهان شمول"
خشنه اثره اهوره مزدآو
آخشیم هام ونتیم یزمیده فرشتسچه مره ویاسچه
"آشتی و محبت را می ستاییم که براندازنده جنگ و دشمنی است"

مردمان باستان در گذشته های دور آن زمان که آیین بهی و فروغ مزدیسنی فروزنده نشده بود بر این

عادت داشتند که نژاد و زبان خود را بسیار بستایند و خدایان خود را برتر از خدایان دیگر بدانند .. چه در

یونان باشد که زئوس خدای خدایان المپیا برترین است و دیگر کشور ها و نژادان را بربر و پست و مورد

خشم می داند ... چه در سرزمین بابل که بعل خدای خدایان تشنه جنگ و خون برای برتری بر دیگران

است... چه در سرزمین مصر که خدایان گاه و بی گاه جایگاهشان تنزل و یا ترفیع می یابد و نه تنها با

نژادان دیگر بلکه با خود گروهی از مردمان همان سرزمین به ستیز و خشم می پردازند زیرا که از پیروان
قبلی خدای شکست خورده و تنزل یافته بوده اند ....

این عادت حتی در برخی ادیان که به یک خدا باور داشتند از میان نرفت و رد پای روشنی را می توان در
متون به وضوح دید.. که خدای انان در ابتدا خاص و برگزیده است چنان که یهوه خدای خاص قوم بنی

اسرائیل است که هرگاه قسمی می خواهد به نام خدا یاد شود به نام خدای جهان شمولی یاد

نمی شود بلکه به نام خدای اسحاق و ابراهیم و بنی اسرائیل قسم یاد می شود ..خدایی که در کتاب
آفرینش خشم بر می گیرد ... انسان را نه تنها می راند بلکه باقی نسل ان را نیز به دلیل خطای یک

نفر مورد نکوهش و تنبیه ابدی قرار می دهد


یک نفر خطا کرد و ما باقی تا مدام عمر برای خطای نا کرده خویشتن و خطای دیگری باید تنبیه شوند و
این تنبیه در ادامه مسیر خود در دین یسوع به استغار بسیار می رسد که یسوع برای تنها راه بخشش

از گناه ناکرده می اید تنها راهی که شاید مفاهیم خدای خاص و نژادی بوده را هرچند بسیار کم رنگتر

از اعصار گذشته به دوش می کشد ولی از ان فراتر می رود و راه را هم تنها به یک چیز محدود میکند

ایمان بی چون و چرا به یسوع که اول ایمان آورید و سپس شاید اگر شد کنکاشی هم در عقل و خرد

کنید ..ان هم با استغفار بسیار مورد بخشش با واسطه فیض یسوع قرار می گیرید .... و گو خدای

فقط یسوع را می شناسد که به واسطه او دیگران را بشناسد ... گویی خدای دیگری آفریده ها را

افریده است که حال این خدای بخشنده به واسطه یسوع با دیگر آفریده ها آشناییت می یابد

این روند در مکان و زمان دیگری در بیابان های دور دست شکل می گیرد که این بار این خدای کمی

گسترده تر از باقی است اما همچنان در ابتدای امر و آغازین خدای خاص قریش و بزرگ بت های

بتکده چهار گوشه است خدایی که گویی همچنان عشق و محبت پاک را درک نکرده است و مدام به

خاطر همان خطای ناکرده عذاب های بسیار نازل می کند و یا اگر توبه نکنند نازل خواهد کرد گویند که

حدیثی معتبر هست که می گوید " با تقوا ترین شما کسی است که ترس از خدا دارد" این حدیث مرا

یاد رع و آمون و دیگر خدای مصر کهن می اندازد که در میان پستو ها و اهرام و بخور های جادویی پنهان
می شوند که هر کس نترسد و تن خدای یا پسر خدایی را لمس کند نفرین می شود و عذابی ابدی ...
پس بترسید تا امون با ترس می تواند حکومت کند....


در این آشفته اعصار که هم دنیای بسیار کهن و حتی دنیای امروزین را در بر می گیرد ...مردی پاک

سیرت از سوی خداوندگاری جهان شمول چون ستاره ای می درخشد که در فروغ این درخشش دین

را پایه گذاری می کند و اجتماع نوینی را پدید می اورد که از نژاد و یا زبان خاصی که برترین برترین ها

باشد صحبتی در میان نیست از انسان بودن و راه بهتر زیستن صحبت است .
در نظر او کوچکترین واحد و نهاد اجتماعی خانه و خانواده است و بزرگترین ان جهان هستی است .. نه نژاد یا کشوری خاص ... نه خدای مردمی ویژه ...
شاید برای دنیای مدرن امروزی که سازمان ملل و صحبت از حقوق بشر به میان امده است این ها

عادی باشد ولی در ان اعصار که افکار و ارا , ان گونه بوده است گویی سازمان مللی است که بوسیله

یک مرد جهان شمول با نام اشو زرشت پایه گذاری می شود .. سازمان مللی که دین به معنای وجدان

بیدار و اگاه در ان پی ریزی می شود ... اگر در امروزِ روز نژاد پرستی امری سوال برانگیز و تعجب اور

است در ان روزگاران صحبت از برابری بدون در نظر گرفتن نژاد و رنگ پوست و کشور و زبان و یا حتی

زن یا مرد بودن بسی شگفت آور بوده است ...

این یکی از والاترین نشانه جهان بینی و بزرگ منشی و جهان شمول بودن آن پاکمرد است ..

روحیه ای که در سرتاسر سرود های پاک یسنا به روشنی دیده می شود ..
در دورانی که مدام خدایی در پی شکست دادن خدایی دیگر یا آیینی در خشم و نفرین ایین دیگر

است , وخشور پاک اشو زرتشت در سروده یسنا آیه 12 تنها باز می گوید " دین اوری زرتشتی از همه

دین هایی که هستند و خواهند بود بزرگترین و زیباترین و بهترین است" به دین های دیگر به چشم لعن

و نفرین و دشمن خونی نمی نگرد بلکه باز می گوید که "خود بهترین سخنان را با گوش هوش بشنوید و

بنگرید و تفکر و تعقل کنید آنگاه راه خویشتن را برگزینید"
در فروردین یشت در بخشی از آن به خوبی می توان مشاهده کرد که بر فروهر نیکان و نیک مردان و زنان درود و ستایش فرستاده می شود چه بر فروهر ایرانیان یا غیر ایرانیان .. بر فروهر همه نیکان همه ی کشور ها سوای رنگ و نژاد و زبان و ... که می دانیم
حتی از اسامی نیک تورانیان نیز نام برده شده است ...
این آزاد منشی و پاک منشی اشو زرتشت از سوی دانای هستی بخش یکتا است که در مورد اقشار
و گروه های مختلف سوای رنگ و نژاد و زبان و کشور ... اجتمای باز گو می کند:
آتورنان اشو - دانش پژوه و جویندگان حقیقت –
آتره ونم اشه ونم اشهه رتیم یزه میده : آتربان و پیشوای پاک و صاحب راستی را می ستاییم
آرتشتار اشو

رتیشتارم اشه ونم اشهه رتیم یزه میده : سرباز اشو و صاحب اشویی و راستی را می ستاییم

برزگر

واستریم فشوینتم اشه ونم اشهه رتیم یزه میده : برزگر اشو و سردار اشویی و راستی را می ستاییم

جوان اشو

یوانیم هو مننگهم , هو وچنگهم , هوشیوتنم هووینم اشه و نم اشهه رتیم یزه میده: جوان نیک اندیش نیک گفتار نیک کردار و نیک دین و پاک و سردار راستی و پاکی را می ستاییم

زن اشو

نائره کامچه اونیم یزمیده فرایو هومتام فرایو هوختام فرایو هورشتام هش هام ساستام رتخشترام اشونیم :
کدبانوی پارسا را که بسیار نیک اندیش و نیک گفتار و بسیار نیک کردار و دانش دین خوب یادگرفته و راست و پاک است را می ستاییم

مرد اشو
نرمچه اشه ونم یزه میده فرایو هومتم فرایو هوختم فرایو هوورشتم وستو فره وارتیم اوستو کیه دم ینگهی شیوتنا اش گیتا اش فرادنته زره تشتر و تهمه رتو ویسنائچه و همائیچه:

آن پاک مرد بسیار نیک اندیش و نیک گفتار و بسیار نیک کردار و دین اگاه را که از کار هایش جهان برای نیایش سرور دینی از اشویی و راستی و پاکی آباد می گردد را می ستاییم
اشویی برای خانه و خانواده

اس نی انگها ئه ویسه جمیاد اشمچه خشتره مچه سوسچه خره نسچه خاترمچه :
بشود که برای این خانه , اشویی و راستی و کامکاری و آبادی . شکوه و آسایش برسد

پس همه با هم می ستاییم :

اتا آت یزمیده اهورم مزدام یی گامچا اشمچا داد اپسچا داد اُروَراسچا ونگهوش روچا سچا داد ی میمچا ویسپاچا وُهو :

اهورامزدایی را می ستاییم که همه آفریدگان و اشویی را بیافرید , آب ها را بیافرید , گیاهان سودمند و روشنایی را بیافرید , زمین و همه ی نعمت های نیک را بیافرید
نظرات (0)

محبت
نویسنده: درِمهر - ۱۳٩٠/٢/٢٩

مشاهده یادداشت خصوصینظرات (0)

قدیمی ترین نمونه شعر کهن فارسی
نویسنده: درِمهر - ۱۳٩٠/٢/٢٩

قدیمی ترین نمونه «شعر» در مملکت ایران، «گاثه» یعنی سرودهای منظومی است که در آنها زرتشت، پیامبر ایرانی، مناجاتها و درودهای خود را در پیشگاه «اهورا- مزدا» یگانه و بزرگترین خدایان و خالق زمین و آسمان عرضه داشته است.

این سرودها به قطعه های سه لختی (سه شعری، یا به اصطلاح امروز سه مصراعی) تقسیم شده است، و هر لخت یا شعر، از ۱۶ هجا تشکیل، و در هجای نهم توقف و بعد از هجای چهارم سکوت دارد. و بعضی دارای قطعه های چهار لختی است که یازده سیلاب دارد و سکوت، بعد از سیلاب چهارمی است.

به همین تقدیر بعضی چهارده هجایی و بعضی دوازده هجایی و برخی از اشعار بلند نوزده هجایی است.

این اشعار بلند دارای سکوت است، یکی بعد از سیلاب هفتم، و یکی بعد از سیلاب چهاردهم.

خلاصه در گاثه، قصیده یا غزل طولانی به طرز اشعار عروضی دیده نمی شود، بلکه نوعی از ترکیب بندهای بدون بند است، و از ۱۹- حداعلی- و۱۱- حداقل- سیلاب زیادتر و کمتر ندارد.

ما راجع به شعر عروضی و اقسام آن، در جای خود باز به این قسمت اشاره خواهیم کرد.

زبان گاثه، زبانی است بسیار قدیم و اخیراً عقاید عموم به این نکته نزدیک می شود که زبان گاثه، زبان مردم قدیم ایران است که در بلخ و بلاد شرقی ایران سکونت داشته اند، و درباره خود زردشت هم تردید است که آیا از مردم سیستان یا بلخ باشد یا آذربایجان. از این رو تعجب نیست که زبان اوستا با زبان سنسکریت و ویدا کتاب مذهبی و ادبی برهمنان، این قدر به هم نزدیک است.

در عصر ساسانیان هم، شعر در ایران به طریقه گاثه زردشت رایج بوده است.

اشعاری که متعلق به کتب مانی است و از اوراق مکتشفه تورفان به دست می آید که به زبان پهلوی مشرقی گفته شده است، مثل اشعار مذکور در گاتهاست، یعنی در میان آنها قطعات ۱۲ هجایی است که در هجای پنجم سکوت دارد و هر یک دارای شش یا پنج لخت است، و مانند اشعارگاثه بدون قافیه است. آنچه تا به حال از تفحصات به دست آمده است در ایران ساسانی سه قسم شعر را نام برده اند:



الف) سرود: که مختص آفرین خدایان و شاهنشاه و مختص مجالس رسمی بوده و با آهنگ موسیقی توام خوانده می شده است.

از پلهبد «باربد» خواننده و شاعر معروفی نام می برند و سرودهای خسروانی او در الحان ۳۶۵ گانه، به عدد ایام سال، و سرودهای سیگانه او به عدد ایام ماه، در کتب ادب و لغت ذکر شده است.

ما دو نمونه از سرودهای هجایی که به اغلب احتمالات شباهتی به سرودهای عهد ساسانی داشته در دست داریم، یکی سرود سه لختی است که آن را «خسروانی» نام، شاعر معاصر رودکی، گفته و دیگر «سرو دکر کویه» است که در تاریخ سیستان ذکر شده است.



ب) چکامک: که در متون مکرر ذکر آن آمده و معلوم است که همین کلمه بعدها در ادبیات دوره اسلامی به «چکامه» تبدیل گردیده است، یعنی گاف آخر آن، مانند گاف «بندک» و «خستک» و «خانک» به هاء هوز بدل شده و به این صورت در آمده است. بعید نیست که «چامه» نیز مخفف چکامه باشد، هر چند در کتاب لغت گوید: «چامه قصیده را گویند و چکامه غزل را» ولی به نظرمی رسد که این هر دو لغت «چکامه- چامه» مخفف و مصحف همان«چکامک» باشد.

چکامک را باید نوعی از اشعار ساسانی شمرد و به دلیل تفاوت اسم بی شک با «سرود» که معنای آن را دانستیم، تفاوت داشته و غیر از سرود بوده است.

سرود، ریشه فعل سرودن به معنی به «سخن یاد کردن» و مطابق لغت «ذکر» عربی است، و در زبان پهلوی لغاتی چند از ین اصل مشتق می شود. از قبیل «هوسرود» و «دش سرود» که گاهی حرف آخر آنها به حرف بای ابجد، و گاهی به حرف «ی» بدل می شود مثل هوسروب و هوسروی، که لغت «خسرو» را به وجود آورده است و نام دو تن از شاهنشاهان ساسانی است: هوسروی کواتان (انوشیروان) و «هوسرودی اپرویز» نبیره انوشیروان که هر دو از همین لغت است و معنای آن «نیکنام» و دارای حسن شهرت می باشد، و در عوض آنها «دش سروی» به معنی بد نام و قبیح الذکر است. ازین رو «سرود» یعنی ذکر و یاد کردن که طبعاً مراد ذکر خیر است، و قصاید مدحیه یا ستایش خدایان را سرود گفته اند، و سرود خسروانی نوعی ازین قصاید مدحیه بوده است، که منسوب به «خسرو» است که گویا مراد قصاید مدحیه یا مدایح خسرو پرویز باشد. در اینجا اشاره کنیم که سرود در دوره اسلامی، معنای دیگری پیدا کرد، یعنی به جای تصنیف امروز استعمال شد.

اما «چکامک» یا «چامک» علی التحقیق نوعی از سخن سنجی بوده، ولی باید دید کدام نوع بوده است؟

گفتیم که چکامه غیر از «سرود» است، پس از شمار قصاید مدحیه خارج خواهد شد.

حالا باید دید از اقسام دیگر شعر از قبیل غزل (لیریک) یا اشعار وصفی و حماسی و یا ترانه (اشعار رقص و تصنیف) کدامیک را چکامه می گفته اند؟

بعد از اسلام کلمات چامه و چکامه را در مورد قصاید و غزل هر دو بدون تفاوت استعمال می کنند، ولی در اواخر چنانکه گفته شد غزل را «چکامه» و قصیده را «چامه» نامیدند. و ما چندان نمی توانیم به این معنی و اصطلاح که متأخرین وضع کرده اند، اعتماد داشته باشیم.

تنها دلیل بالنسبه روشن در باب «چامه» که بدون تردید گوشه ای از پرده استتار را برمی دارد استعمال فردوسی در شاهنامه است. وی چامه را در مورد اشعار غنایی- که شامل مدح پهلوانان و توانگران و تمجید از زیبایی ممدوح باشد، مکرر استعمال کرده است، و از همه جا بیشتر در داستان بهرام گور به کار می برد. شاه در کسوت «اسوار» با لباس شکاری و اسب و ساز و برگ قیمتی و خادم، شبانه وارد خانه دهقان ثروتمند خوشگذرانی می شود و میهمان او می گردد. دهقان از سوار محترم که لابد یکی از مقربان دربار یا یکی از پهلوانان و سرکردگان شاهنشاه مقتدرعصر است پذیرایی گرمی کرده برای او شراب و غذای بسیار لذیذی فراهم می کند. ضمناً دختر دهقان هم در بزم به خدمت پدر و مهمان عزیز و بسیار محترم مشغول است و شاه از او خوشش می آید. دهقان به دختر می گوید: ای آرزو(آرزو نام یکی ازین دختران است) چنگ را بردار و چامه ای بنواز و مهمان ما را وصف کن!

آرزو که هم چنگ نواز و هم چامه گو می باشد، و درین دو فن او را تربیت کرده اند، چنگ برداشته چامه ای می گوید و می نوازد، و این چامه در وصف مهمان پدرش و شرح زیبایی و شجاعت و رشادت مهمان است.

ازین داستانها تصور می کنم که چامه به اشعار نیمه غنایی و نیمه وصفی و شرح داستان پهلوانان اطلاق می گردد ؛ بالجمله ویس و رامین و خسرو و شیرین در عداد «چکامه» یا «چامه» محسوب می شود، و شاید غزل و اشعار وصفی غیر حماسی یعنی وصفی بزمی را بتوان چکامه یا چامه گفت. همچنین قصاید اسلامی فارسی دارای تغزل و وصف هنرهای شاه از شکار، زور ِ بازو، جود، دانش و سایر هنرهای او را هم چامه یا چکامه می توان نام داد. پس ضرر ندارد که چکامه را به غزل صرف و چامه را به غزلی که دنباله اش وصف و مدح باشد لقب داد، همان طور که این کار را کرده اند. نمونه «چکامک» اشعار کتاب درخت آسوریک است که به زبان پهلوی در مناظره و مفاخره بین نخل و بز، در عهد ساسانی یا قدیمتر، گفته شده است.



ج) ترانک، یا ترانه: هر چند هنوز در مأخذ پهلوی و اوستایی به این کلمه بر نخورده ایم، به خلاف سرود و چکامک که از هر دو نام برده شده است، اما در مآخذ قدیم ادبیات اسلامی فارسی این لغت به شکل مخفف آن "تران" بسیار دیده می شود.

ترانه در ادبیات فارسی به دو بیتی ها و رباعیات غنایی (لیریک) نام داده شده است، و آنرا از ماده "تر" به معنی تازه و جوان گرفته اند.

ما تصور می کنیم که ترانه هم نوعی دیگر از اشعار عهد ساسانی بوده است، چه در عهد ساسانی ما از اسم «سرود» (مدایح عالی) و «چکامک» (اشعار وصفی و عشقی) خبر داشتیم، اما از اسم اشعار هشت هجایی که شامل هجو یا انتقاد یا عشق بوده و قافیه هم داشته و بسیار رواج داشته است، و به تصنیفات عوام امروز شبیه بوده است بیخبریم، و چنین گمان داریم که «ترانک» نام این نوع شعر بوده است، و نامیدن رباعی و دوبیتی در عهد اسلامی به این نام حدس ما را کاملاً تأیید می کند. نمونه قدیم ترین این نوع شعر که هنوز از لباس اشعار هشت هجایی قدیم خارج نشده، سه لخت شعر هجویه «یزید بن مفرغ» شاعر عرب است که به فارسی در اواسط قرن اول اسلامی (اوایل قرن هفتم میلادی) گفته، و در کتب ادب و تاریخ عرب ضبط شده، و ترانه ای که در هجو اسد بن مسلم گفته شده و طبری هر دو را ضبط کرده است- می باشد. و در اشعار کردی قوچان که آقای ایوانوف به دست آورده و به طبع رسیده، چند قطعه از این ترانه های هشت هجایی قافیه دار و سه لختی کاملاً یادگار عهد ساسانی دیده می شود. سوای این اسامی باز هم شاید نامها و اسمهای دیگری به دست آوریم و این بسته به کشفیات تازه تر و مطالعات زیادتری است، مثلاً ببینیم برای اشعار رزمی یا اشعار مضحک (کمدی) یا اشعار «هجویه» چه اسامی مستعمل بوده است.



شعر عروضی در دوره اسلامی: اسنادی در دست داریم که شعرهای بعد از اسلام، دنباله و تتمه ی اشعار قبل از اسلام است، و تا مدتی این نوع اشعار در هجاهای هشتگانه به زبان محلی که آنرا «فهلوی» و جمع آن را «فهلویات» می گفتند، در ایران رواج داشته و مکرر به آن برمی خوریم.

اما اینکه قصاید و غزلیات به زبان «دری» از کجا آمد و آیا اعراب این قصاید خود را از کجا آوردند، و اینکه ایرانیان تا چه حد از اعراب تقلید کردند، محتاج به فصول مبسوط و مشروحی است که از عهده این مقاله خارج است و ما مختصراً بدان اشاره کرده و از تحقیقات فنی صرف نظر می نماییم.

من به خلاف آنچه شهرت دارد، معتقدم و موافقم با کسانی که می گویند شعر عرب تکمیل شده اشعار هشت هجایی و باقافیه ی اواخرعهد ساسانی است، و معنی ندارد عرب بیابانی که به تصدیق خود او تا اوایل اسلام موزیک نداشته، و این فن را از اسیران و غلامان ایرانی و رومی آموخته، یا از بنایان ایرانی که مشغول ترمیم خرابی های خانه کعبه (در زمان عبدالملک مروان) بوده اند فرا گرفته است، شعر موزون عروضی- که خود نوعی از موسیقی است آن هم با آن کمال و نظم داشته باشد، مگر اینکه مدعی شویم در عهد ساسانی این نوع شعر (شعر عروضی و قافیه دار) در ایران موجود بوده و اعراب از آن رو شعرهای خود را به وجود آورده اند، و نتیجه فنی این می شود که شعر هجایی ایران در مدت چهار صد پانصد سال تکمیل شده و در اواخر ساسانی به حد کمال شعر عروضی رسیده، و اعراب آن قسمت مکمل را از ایرانیان قبل از اسلام یا بعد از آن آموخته اند. اما این عقیده و بدون دلیل است.

پس باید بگوییم اعراب قبل از اسلام شعر عروضی نداشته اند، و این اشعار بعد از اسلام ساخته شده و به قبل از اسلام منسوب شده است، و در تایید این دعوی خود ادبای قدیم و جدید عرب هم چیزهایی گفته اند.

هر چه هست ایرانیان از دو مبدا، شعر عروضی خود را به دست آورده اند: اول از طریقه تکامل قطعه های هشت هجایی قافیه دار و تفنن در پیدا کردن وزنهای مشابه، توانسته اند دوبیتی و قطعه و مثنوی و غزلهای موزون خود را بسازند. دوم از راه تقلید اشعار عرب را در قصاید زیادتر از باقی اقسام شعر از غزل و دوبیتی و رباعی و قطعه و مثنوی فارسی می بینیم، و هر چه دوره شعر فارسی از لحاظ تاریخ وسعت پیدا می کند، اثر تقلید شعر عرب هم در اشعار فارسی وسیعتر می شود و از قصیده به سایر اقسام سرایت می نماید.

اوزان گوناگون در زمان صفاریان و سامانیان به قدری وسعت دارد و به حدی از وزنهای متداول عربی دور است، که انسان را به یاد شعرهای هجایی قدیم می اندازد ولی هر چه پایین می آییم از گوناگونی اوزان عروضی کاسته و بحور به بحور عربی نزدیک می شود و تنوع قدیم به یکدستی و جمود تبدیل می گردد، یعنی آن اختلاف فاحش که بین اوزان شعر و بحور عربی و فارسی است کمتر می شود. و این نکته بسیار دقیق، دلیل دیگری است که شعر عروضی فارسی در اصل زاییده اشعار هجایی محلی بوده و بتدریج، تقلید از عربی آنرا به صورت کاملاً عروضی درآورده است.



منبع :

سبک شناسی زبان و شعر فارسی- ملک الشعرای بهارنظرات (0)

شعر کهن فارسی
نویسنده: درِمهر - ۱۳٩٠/٢/٢٩
شعر کهن فارسی

شعر کهن یا کلاسیک فارسی به صورت کنونی قدمتی بیش از هزار و صد سال دارد. این گونه شعر کاملا موزون بوده و وزن آن بر پایه ساختاری است که عروض نام دارد. ساختار اوزان عروضی برپایهٔ طول هجا‌هاست.

تاریخچهٔ شعر کهن فارسی

نخستین نمونه‌های به دست آمده از شعر در ایران، پیشینه‌شان به روزگار زرتشت پیامبر و سروده‌هایش در گاهان می‌رسد. این سروده‌ها به گویش گاهانی از زبان اوستایی است. همچنین از دوران پهلوانی (اشکانی) منظومه‌هایی - مانند ایاتکار زریران (یادگار زریران) و درخت آسوریک - به زبان پهلوی اشکانی در دست است. افزون بر این نمونه‌هایی از شعر (ترانه‌های خسروانی) به زبان پهلوی ساسانی یافت شده‌است. سروده‌ها و اشعار مانوی به فارسی میانه (پهلوی ساسانی و اشکانی) نیز در نزد اهل فن اهمیتی به سزا دارد. لیکن اجماع علمای فن بر این است که وزن هیچکدام از این اشعار عروضی نیست، بنابراین این اشعار با شعر امروزی فارسی تفاوتی بنیادین دارند.

نخستین شاعران فارسی‌سرا (مراد از فارسی در اینجا فارسی دری و در مقابل فارسی میانه است) در دربار یعقوب لیث صفاری پدیدار شدند. اگر چه نمونه‌هایی از شعر به زبان فارسی دری، پیش از این دوران وجود دارد، ولی بررسی آنها مشخص می‌کند که در زمان سروده‌شدنشان شعر فارسی هنوز قوام نیافته‌بود، چرا که وزن آنان به طور مطلق عروضی نیست. در اینجا نمونه‌ای از اینگونه اشعار (که تعدادشان انگشت شمار است) می‌آوریم. این قطعه شعری نگاشته‌شده در آتشکده کرکوی واقع در سیستان است:فُرخته باذا روش خُنیده کرشسپِ هوش
همی برست از جوش اَنوش کن می‌انوش
دوست بَذآگوش بَذآفرین نهاده گوش
همیشه نیکی کوش که دی گذشت و دوش
شاها خدایگانا بآفرین شاهی


محمد سگزی و بسام کورد از نامهای چند تن از سرایندگان دربار یعقوب است.

مرحله بعدی شکل‌گیری و تکامل شعر کهن فارسی در ورارود (ماوراء النهر) و خراسان اتفاق افتاد. علت آن بیش از هر چیز پشتیبانی فرمانروایان ایرانی‌نژاد سامانی از زبان فارسی بود. در این روزگار شاعران بزرگی چون رودکی سمرقندی، شهید بلخی و دقیقی بلخی پدیدار شدند. فردوسی، بزرگ‌ترین حماسه‌سرای ایران، نیز اواخر این دوره را درک کرد.

با روی کار آمدن غزنویان ترک‌نژاد از رونق شعر فارسی کاسته نشد و ایشان بویژه محمود غزنوی از پشتیبانان جدی سخنوران بودند. در این دوره شاهد برآمدن سرایندگان بزرگی چون فرخی سیستانی و عنصری بلخی هستیم.

از روزگار غزنوی به بعد بویژه از آغاز پادشاهی سلجوقیان اندک اندک جنبش سرایش شعر به زبان فارسی دری به نواحی مرکزی ایران و حتی نواحی غربی (چون آذربایجان) کشیده شد و شعر و زبان آن تحت تأثیر گویش محلی گویندگان این خطه قرار گرفت. در این عهد شاعران بزرگی چون ناصر خسرو بلخی، قطران تبریزی، فخرالدین اسعد گرگانی و اسدی طوسی پدیدار شدند.

در سده ششم هجری شاهد پیدایش سرایندگان بزرگی چون عطار نیشابوری، نظامی گنجوی، خاقانی شروانی، جمال‌الدین عبدالرزاق اصفهانی، انوری ابیوردی، ظهیر فاریابی و ده‌ها شاعر بزرگ دیگر هستیم.

سده هفتم هجری اوج شعر فارسی محسوب می‌شود[نیاز به ذکر منبع] و در آن دو شاعر بزرگ سعدی شیرازی و مولانا جلال‌الدین بلخی رومی آسمان شعر فارسی را روشن کردند. پس از این دو بزرگوار، شعر فارسی در سراشیب و فرود افتاد و اگر چه در سده هشتم هجری با ظهور شعرایی چون عبید زاکانی و حافظ شیرازی اعتلا یافت.

بعداز حافظ که پایان بخش سبک عراقی است. سبک هندی پیدا شد که شاعران بزرگی چون صایب تبریزی دارد و بیدل دهلوی (که در افغانستان و تاجیکستان جایگاه بالایی دارد) داشت.

در دوران مشروطه که اواخر دوران شعر کهن فارسی بود، شاعران نقش مهمی درانقلاب مشروطه داشتند. ازخون جوانان وطن لاله دمیده‌است شعر معروف عارف قزوینی است. میرزاده عشقی را سر میبرند و با ظهور نیما یوشیج دوره شعر کهن سر می‌آید.

انواع شعر کلاسیک فارسی
مثنوی
قصیده
غزل
مسمط
مستزاد
ترجیع بند
ترکیب بند
قطعه
رباعی
دو بیتی
تک بیت

سبک‌های شعر کلاسیک فارسی
سبک هندی
سبک خراسانی
سبک عراقی

گونه‌ها و جریان‌ها در شعر کلاسیک فارسی
حماسه
تصوف و شعر عرفانی
تغزل
با سپاس از سایتhttp://www.deabel.irنظرات (0)

به کجا چنین شتابان
نویسنده: درِمهر - ۱۳٩٠/٢/٢٩

«به کجا چنین شتابان؟»
گون از نسیم پرسید.

«دل من گرفته زینجا
هوس سفر نداری
ز غبار این بیابان؟»

«همه آرزویم، اما
چه کنم که بسته پایم
به کجا چنین شتابان؟»

«به هر آن کجا که باشد
به جز این سرا سرایم»

«سفرت به خیر! اما
تو و دوستی خدا را
چو از این کویر وحشت
به سلامتی گذشتی
به شکوفه ها به باران
برسان سلام ما را»
محمدرضا شفیعی کدکنی (م. سرشک)

کتاب کوچه باغهای نیشابورنظرات (0)

آفتابت که فروغ رخ زرتشت در آن گل کرده است
نویسنده: درِمهر - ۱۳٩٠/٢/٢٩

آفتابت
که فروغ رخ زرتشت در آن گل کرده است

آسمانت
که ز خمخانه‎ی حافظ قدحی آورده است

کوهسارت
که بر آن همت فردوسی پر گسترده است

بوستانت
کز نسیم نفس سعدی جان پرورده است

همزبانان من‎اند.

مردم خوب تو، این دل به تو پرداختگان
سر و جان باختگان، غیر تو نشناختگان
پیش شمشیر بلا
قد برافراختگان، سینه سپرساختگان
مهربانان من‎اند.

نفسم را پر پرواز از توست
به دماوند تو سوگند که گر بگشایند
بندم از بند؛
ببینند که آواز از توست!

همه اجزایم با مهر تو آمیخته است
همه ذراتم با جان تو آمیخته باد

خون پاکم که در آن عشق تو می جوشد و بس
تا تو آزاد بمانی
به زمین ریخته باد!
فریدون مشیرینظرات (0)

شعر ایران باستان
نویسنده: درِمهر - ۱۳٩٠/٢/٢٩
شعر ایران باستان


▪ سروده های روشنایی
▪ جستاری در شعر ایران باستان
▪ دکتر ابوالقاسم اسماعیل پور
▪ چاپ اول
▪ شمارگان؛ ۲۰۰۰ نسخه
▪ نشر اسطوره
درخت کهنسال و بارور شعر ایران زمین حدود سه هزار سال در این مرز و بوم ادب پرور ریشه دوانده و شاخ و برگ ها و خوشه های پرثمری از آن برآمده است که جاودانی اند و چون ستاره های تابناک در آسمان ادب ایران می درخشند. اصولاً بخش بندی ادبیات ایران به ادبیات پیش از اسلام و بعد از اسلام تقسیم بندی چندان شایسته و سزاواری نیست. همه جلوه های فرهنگی، هنری و ادبی ایران را باید در یک بستر سه هزارساله دید. با وجود آثار گرانبهای مانوی و عرفان ژرف نگری که در بطن آن موج می زند، آیا پژوهش در عرفان اسلامی ایران بدون نقب زنی و ریشه یابی در عرفان پیش از اسلام، پژوهشی ناتمام نیست؟ به همین گونه بحث درباره ریشه های ادب فارسی بی کنکاش در ویژگی ها و سیر تحول آن از روزگار باستان، میانه و نو بحثی ناسزاوار نیست؟ این جداپنداری مطلق نگرانه فرهنگ و ادب پیش از اسلام و بعد از آن به این ماننده است که درخت تناور سه هزار ساله یی را با تیشه یی با دو نیمه جدا از هم بخش کنیم و آنگاه به تقدیس یا تحلیل جداگانه هر یک- چون دو معبد جدا از هم و گاه در برابر هم- بپردازیم. شعر اصیل ایرانی به راستی از دوره هند و ایرانی و نیمه دوم هزاره دوم پیش از میلاد آغاز می شود و سرچشمه های آن و سیر تکوینی آن را نیز باید در سروده های گاهانی گاثایی و یشتی باز کاوید. بنابراین شعر ایرانی در وهله نخست به دو دوران اصلی بخش می شود که در واقع یکی تداوم بخش دیگری است؛ ۱- دوران نخست از هزاره نخست پیش از میلاد تا سده نهم میلادی ۲- دوران دوم از سده سوم هجری تا روزگار کنونی.دوره دوم مربوط می شود به دوره ایران باستان. این دوره از حدود ۱۰۰۰یا ۸۰۰ پیش از میلاد آغاز می شود و تا حدود ۳۳۰ پیش از میلاد ادامه دارد. در این دوران که زمان زیست زرتشت، دوره مادها و هخامنشیان را فرا می گیرد زبان اوستایی در خاور ایران باستان و زبان پارسی باستان در نواحی باختر و جنوب باختری رواج داشت و آثاری مکتوب از هر دو زبان برجا مانده است. بخش بزرگی از آثار اوستایی به شعر سروده شده که شامل گاهان (گاثا) سروده زرتشت و یشت ها سروده مغان زرتشتی است از زبان پارسی باستان. از دیگر بخش های کتاب ادبیات و سروده های مانی است. از جلوه های مهم عرفان مانوی بازتاب آن در هنرهای کلامی یا ادبیات مانوی است. یعنی نوشته ها، اشعار و سرودهای مانوی که گنجینه ارزشمند و سترگی را تشکیل می دهد. نوشته های هفت گانه یی که از مانی باقی مانده و آثار منثور و منظوم شاگردان و پیروان بلندپایه مانوی در سده های چهارم و پنجم میلادی، ادبیات ژرف و گسترده یی را پدید آورده. ادبیات مانوی که عمدتاً به زبان های سریانی، قبطی، فارسی میانه و پارتی (پهلوی اشکانی) باز مانده است به دو بخش ادبیات منثور و منظوم تقسیم می شود. کتاب حاضر پژوهشی است گسترده درباره شعر در ایران باستان و میانه به ویژه سترگی سرودهای مانی. نوشتارهای کتاب دارای ۱۵ بخش است. هر بخش دربرگیرنده مباحث ویژه خود است. آن ۱۵ بخش به این گونه است؛ دوره هند و ایرانی، دوره ایران باستان، دوره ایرانی میانه، اشعار فارسی به شیوه آثار منظوم ایرانی میانه، درباره ۱۲ قلمرو روشنی، سرودهایی در بزرگداشت مانی و رهبران دین، سرودهایی در ستایش بزرگان و دین سرهنگان، سرودهای آیینی، سرودهایی از سرودنامه هوبدگمان و آنکد روشنان، سرودهای پراکنده، نمازها و نیایش ها، قهرنامگ، سرودنامه یی مانوی، زبور مانوی، گنجینه شعر سپید عرفانی، سرودنامه سغدی مانوی و...
روزنامه اعتماد
تعداد بازدید: 154


مقالات دیگر از این گروه

فریدون مشیری
فرشته
امروز با حافظ
وقتی سکوت نشانه قدرت است
تقدیم به حضرت احمدبن موسی(ع) شاهچراغ نگین حلقه ی شیراز

تنهایی

با سپاس از سایتhttp://www.niazpardaz.com
نظرات (0)

ایران کهن
نویسنده: درِمهر - ۱۳٩٠/٢/٢٩

ایران کهن

فریدون مشیری



اى خشمِ به جان تاخته، توفانِ شرر شو

اى بغضِ گل انداخته، فریادِ خطر شو

اى روىِ برافروخته, خود پرچمِ ره باش

اى مشتِ برافراخته, افراخته ترشو

اى حافظِ جانِ وطن، از خانه برون آى

از خانه برون چیست که از خویش به در شو

گر شعله فرو ریزد، بشتاب و میندیش

ور تیغ فرو بارد، اى سینه سپر شو

خاکِ پدران است که دستِ دگران است

هان اى پسرم، خانه نگهدارِ پدر شو

دیوارِ مصیبت کده ىِ حوصله بشکن

شرم آیدم از این همه صبرِ تو، ظفر شو

تا خود جگرِ روبهکان را بدرانى

چون شیر درین بیشه سراپاى،جگر شو

مسپار وطن را به قضا و قدر اى دوست

خود بر سرِ آن، تن به قضا داده، قدر شو

فریاد به فریاد بیفزاى، که وقت است

در یک نفسِ تازه اثرهاست، اثر شو

ایرانىِ آزاده! جهان چشم به راه است

ایران ِکهن در خطر افتاده، خبر شو

مشتى خس و خارند، به یک شعله بسوزان

بر ظلمتِ این شامِ سیه فام، سحر شو

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ



زبان آتش

تفنگت را زمین بگذار
که من بیزارم از دیدار این خونبار ناهنجار
تفنگ دست تو یعنی زبان آتش و آهن
من اما پیش این اهریمنی ابزار بنیان کن
ندارم جز زبان دل ، دلی لبریز مهر تو
تو ای با دوستی دشمن
زبان آتش و آهن
زبان خشم و خونریزی ست
زبان قهر چنگیزی ست
بیا ، بنشین ، بگو ، بشنو ، سخن ، شاید
فروغ آدمیت راه در قلب تو بگشاید
برادر گرکه می خوانی مرا ، بنشین برادروار
تفنگت را زمین بگذار
تفنگت را زمین بگذار تا از جسم تو
این دیو انسان کش برون آید
تو از آیین انسانی چه می دانی؟
اگر جان را خدا داده ست
چرا باید تو بستانی؟
چرا باید که با یک لحظه ، غفلت ، این برادر را
به خاک و خون بغلتانی؟
گرفتم در همه احوال حق گویی و حق جویی
و حق با توست
ولی حق را – برادر جان – به زور این زبان نافهم آتشبار
نباید جست
اگر این بار شد وجدان خواب آلوده ات بیدار
تفنگت را زمین بگذارنظرات (0)

عقاب و زاغ
نویسنده: درِمهر - ۱۳٩٠/٢/٢٩

پرویز ناتل خانلری

یادی از دکتر شمس وادبیات وموسسه عالی حسابداری سال51 میدان ونک

«گویند زاغ سیصد سال بزید و گاه سالش از این قدر نیز بگذرد.... عقاب را سال عمر، سی بیش نباشد.»

«خواصّ الحیوان»
گشت غمناک دل و جان عقاب چو ازو دور شد ایام شباب

دید کش دور به انجام رسید آفتابش به لب بام رسید
باید از هستی دل بر گیرد ره سوی کشور دیگر گیرد

خواست تا چاره ناچار کند دارویی جوید و در کار کند
صبحگاهی ز پی چاره کار گشت بر باد سبک سیر سوار
گله کاهنگ چرا داشت به دشت ناگه از وحشت پر ولوله گشت
و ان شبان بیم زده، دل نگران شد پی بره‌ نوزاد دوان
کبک در دامن خاری مار پیچید و به سوراخ گریخت
آهو استاد و نگه کرد و رمید دشت را خط غباری بکشید
لیک صیاد سر دیگر داشت صید را فارغ و آزاد گذاشت
چاره مرگ نه کاریست حقیر زنده را دل نشود از جان سیر
صید هر روزه به چنگ آمد زود مگر آن روز که صیاد نبود
آشیان داشت در آن دامن دشت زاغکی زشت و بد اندام و پلشت
سنگها از کف طفلان خورده جان ز صد گونه بلا در برده
سال‌ها زیسته افزون زشمار شکم آکنده ز گند و مردار
بر سر شاخ ورا دید عقاب ز آسمان سوی زمین شد به شتاب

گفت که ای دیده ز ما بس بیداد با تو امروز مرا کار افتاد
مشکلی دارم اگر بگشایی بکنم آنچه تو می‌فرمایی
گفت: ما بنده درگاه توایم تا که هستیم هوا خواه توایم
بنده آماده بود فرمان چیست؟ جان به راه تو سپارم، جان چیست؟
دل چو در خدمت تو شاد کنم ننگم آید که زجان یاد کنم
این همه گفت ولی در دل خویش گفتگویی دگر آورد به پیش
کاین ستمکار قوی پنجه کنون از نیازست چنین زار و زبون
لیک ناگه چو غضبناک شود زو حساب من و جان پاک شود
دوستی را چو نباشد بنیاد حزم را بایدت از دست نداد
در دل خویش چو این رای گزید پر زد و دور ترک جای گزید
زار و افسرده چنین گفت عقاب که مرا عمر حبابیست بر آب
راست است این که مرا تیز پرست لیک پرواز زمان تیز تر است
من گذشتم به شتاب از در و دشت به شتاب ایام از من بگذشت
گرچه از عمر دل سیری نیست مرگ می‌آید و تدبیری نیست
من و این شهپر و این شوکت و جاه عمرم از چیست بدین حد کوتاه؟
تو بدین قامت و بال ناساز به چه فن یافته‌ای عمر دراز؟
پدرم از پدر خویش شنید که یکی زاغ سیه روی پلید
با دو صد حیله به هنگام شکار صد ره از چنگش کردست فرار
پدرم نیز به تو دست نیافت تا به منزلگه جاوید شتافت
لیک هنگام دم باز پسین چون تو بر شاخ شدی جایگزین
از سر حسرت با من فرمود کاین همان زاغ پلیدست که بود
عمر من نیز به یغما رفته است یک گل از صد گل تو نشکفته است
چیست سرمایه این عمر دراز؟ رازی اینجاست تو بگشا این راز
زاغ گفت : گر تو درین تدبیری عهد کن تا سخنم بپذیری
عمرتان گر که پذیرد کم و کاست دیگران را چه گنه کاین ز شماست
زآسمان هیچ نیایید فرود آخر از این همه پرواز چه سود؟
پدر من که پس از سیصد و اند کان اندرز بد و دانش و پند
بارها گفت که بر چرخ اثیر بادها راست فراوان تاثیر
بادها کز زبر خاک وزند تن و جان را نرسانند گزند
هر چه از خاک شوی بالاتر باد را بیش گزندست و ضرر
تا به جایی که بر اوج افلاک آیت مرگ شود پیک هلاک
ما از آن سال بسی یافته‌ایم کز بلندی رخ بر تافته‌ایم
زاغ را میل کند دل به نشیب عمر بسیارش از آن گشته نصیب
دیگر این خاصیت مردار است عمر مردار خوران بسیار است
گند و مردار بهین درمانست چاره رنج تو زان آسانست
خیز و زین بیش ره چرخ مپوی طعمه خویش بر افلاک مجوی
آسمان جایگهی سخت نکوست به از آن کنج حیاط و لب جوست
من که بس نکته نیکو دانم راه هر برزن و هر کو دانم
آشیان در پس باغی دارم وندر آن باغ سراغی دارم
خوان گسترده الوانی هست خوردنی‌های فراوانی هست
آنچه زان زاغ و را داد سراغ گند زاری بود اندر پس باغ
بوی بد رفته از آن تا ره دور معدن پشّه مقام زنبور
نفرتش گشته بلای دل و جان سوزش و کوری دو دیده از آن
آن دو همراه رسیدند از راه زاغ بر سفره خود کرد نگاه
گفت :خوانی که چنین الوانست لایق حضرت این مهمانست
می‌کنم شکر که درویش نیم خجل از ما حضر خویش نیم
گفت و بنشست و بخورد از آن گند تا بیاموزد ازو مهمان پند

..............
عمر در اوج فلک برده به سر دم زده در نفس باد سحر
ابر را دیده به زیر پر خویش حیوان را همه فرمانبر خویش
بارها آمده شادان ز سفر به رهش بسته فلک طاق ظفر
سینه کبک و تذرو و تیهو تازه و گرم شده طعمه او
اینک افتاده بر این لاشه و گند باید از زاغ بیاموزد پند؟
بوی گندش دل و جان تافته بود حال بیماری دق یافته بود
گیج شد، بست دمی دیده خویش دلش از نفرت و بیزاری ریش
یادش آمد که بر آن اوج سپهر هست پیروزی و زیبایی و مهر
فرّ و آزادی و فتح و ظفرست نفس خرّم باد سحرست
دیده بگشود و به هر سو نگریست دید گردش اثری زینها نیست
آنچه بود از همه سو خواری بود وحشت و نفرت و بیزاری بود
بال بر هم زد و برجست از جا گفت : کای یار ببخشای مرا
سال‌ها باش و بدین عیش بناز تو و مردار تو و عمر دراز
من نیم در خور این مهمانی گند و مردار ترا ارزانی
گر در اوج فلکم باید مرد عمر در گند به سر نتوان برد
شهپر شاه هوا اوج گرفت زاغ را دیده بر او مانده شگفت
رفت و بالا شد و بالاتر شد راست با مهر فلک همسر شد
لحظه‌‌ای چند بر این لوح کبود نقطه‌ای بود و سپس هیچ نبودنظرات (0)

نامه ی رستم فرخزاد به برادر
نویسنده: درِمهر - ۱۳٩٠/٢/٢٩

نامه ی رستم فرخزاد به برادر از شاهنامه فردوسی



فردوسی

بـیـــاورد صلاب واخـــتر گــــرفــــت ز روز بــلا دسـت بـــــــر ســر گـــرفـت

یــکــی نـامــــه سـوی بـرادر بـه درد نـوشـت و سـخـنـهـا هـمـه یـــاد کـــرد

نـــخـسـت آفــــریـن کــرد بر کـردگـار کـــــــزویـسـت نـیـک و بـــــد روزگــــار

دگـــر گـفـت کـــــز گــردش آسـمـان پــژوهـنـــده مـردم شـود بـــــد گـمــان

گـــنــهـکــارتـــر در زمـــانـــه مــنــــم ازیـــــرا گــــــــرفـتـــــار اهـــریـمـنــــم

که این خانه از پادشاهی تهی است نــه هـنـگــام پـیـروزی وفـرهـی است

ز چـــارم هــمــی بــنــگــرد آفــتــاب کــز ایـن جنـگ مـا را بــد آیــد شـتـاب

ز بـهـرام و زهـره اسـت مـا را گـزنــد نـشـایــد گـــذشـتـن ز چــرخ بـلــنــــد

هـمـان تـیـرو کـیـوان بـرابـر شدست عـطـارد بـه بـرج دو پـیـکـــــر شدسـت

چنین است وکاری بزرگ است پیش هـمـی سیـر گـردد دل از جان خویـش

هـمــه بــودنـیــــهـا بـبـیـنـم هــمـی وزان خامـشـی بــــرگــزیـنــم هــمـی

بــه ایــرانــیــان زار وگــریــان شــدم ز سـاسـانـیـــــان نـیـــز بـریـان شـدم

دریـغ آن سـر و تـاج و اورنـگ و تـخت دریـــغ آن بــزرگــی و آن فـــر و بـخـت

کـزیـن پـــس شکست آیـد از تـازیـان سـتــــاره نـگـــــردد مـگـر بـــــر زیــــان

بـــــــدیـن سـالـیـان چـارصـد بـگـذرد کـزیـن تـخـمـه گیتـی کـسی نـشمـرد

از ایــشــان فـــرسـتـاده آمـد بـه مـن سـخـن رفـت هــر گـونــه بــر انـجـمـن

کـــــه از قــادسـی تــا لــب رود بـــار زمـیـن را بـبـخـشـیـم بــــا شـهـریـــــار

وز آن ســو یـکـی بــــرگـشـایـیـم راه بــه شـهـری کـجـا هـسـت بـازارگــــاه

بــدان تا خــریــم وفــروشــیـم چــیــز از ایــن پــس فـــزونـی نـجـویـیـم نــیـز

پــذیــریــم مــــا ســاو و بــاژ گـــــران نــــجـویـیـم دیـهـیــــــم گـــنـــــد آوران

شـهـنــشـــاه را نـیـز فـرمـان بـریـــم گـــر از مــا بـخـواهـد گـروگـان بـــــریـم

چـنـیـن است گـفـتـار وکــردار نیست جــز از گــــردش کــژ پـرگـــار نـیـسـت

بــریــن نـیــز جـنـگـی بـود هـر زمــان کـه کـشـتـــه شـود صـد هــژبـر دمـان

بــزرگـان کـه با مـن به جـنـگ انـدرنـد بـه گـفـتـار ایـشـــــان هـمـی نـنـگرند

چــــو مـیـروی طـبـری وچـون ارمـنـی بـه جـنـگ انــــد بــا کـیـش آهـرمـنـی

چــو کـلبـوی سـوری و ایـن مـهـتـران کــــــــه گــوپــال دارنـــد وگــرز گـــران

هـمـی سـرفــرازان کـایـشـان کـیـنـد بــه ایـــــران و مــازنــدران بـــر چــیـنـد

اگــــر مـرز وراه اسـت اگـر نـیـک وبـد بـه گـرز و بــه شـمـشـیـر بـایـد سـتــد

بــکــوشــیـم و مـردی بــه کـار آوریـم بـر ایـشـان جـهـــان تـنـگ و تـار آوریـم

نـــدانــد کـسـی راز گـردان سـپـهـــر دگـر گـونه گـشـتـه است بـا ما به چهر

چـــو نــامـه بــخـوانـی خــرد را مــران بــــپــــرداز و بـــرســاز بــــا مــهـتـــران

همه گرد کن خواسته هـرچه هست پـــرسـتـنـده و جـامـه هـای نـشـسـت

هـــمـــی تـــــاز تــا آذر آبــــــادگـــان بــــه جــــــای بـــــزرگــــان و آزادگـــان

هـمـیـدون گلـه هـر چه داری ز اسپ بــبـــر سـوی گـنـــجـور آذر گـشـسـب

ز زابـلـسـتـان گـــر ز ایــران ســپــــاه هـــر آنــکـس کــــه آیـنـد زنـهـار خـواه

بــــــدار وبــپــوش وبـیـــــارای مــهــر نـگـه کــــن بـدیـن کـار گـردان سـپـهـر

ازو شــــادمــانــی وزو در نـــهـــیـــب زمـانـی فـــــرازسـت و روزی نـشـیـب

سخن هرچه گـفـتـم بـه مـادر بـگـوی نـبـیـنــــد هـمــــانــا مـــــرا نـیـــز روی

گــــر از مـن بــد آگـاهـی آرد کـسـی مـبـاش انـدریـن کـار غـمـگـیـن بـسی

چـنـان دان کــه انـدر سـرای سـپـنـج کـسـی کـو نـهـد گـنـج بـا دست رنـج

چـو گـاه آیـدش زیـن جــهــان بـگـذرد از آن رنـــــج او دیـــگــری بــــر خــــورد

همـیـشه بـه یـزدان پـرسـتـان گـرای بـپـــرداز دل زیــــن سـپـنـجـی سـرای

کـه آمـد بـــه تــنــگ انــدرون روزگــار نـبـیـنـد مـــرا زیـن سـپـس شـهـریـــار

تــــــو بــا هر کــه از دوده ی مــا بـود اگــــــر پـیــــر اگــــر مــرد بـرنـا بــــــود

هـــمـه پـیـش یـزدان نـیـایـش کنـیـد شـب تـیــــره او را ســتــــایـش کـنـیـد

بکوشـیـد و بـخـشـنـده باشـیـد نــیـز ز خـوردن بــــه فـردا مـمــانـیـد چـــیــز

که من با سپاهی بـه سـخـتـی درم بــه رنــج و غــم و شــور بـــخـتـی درم

رهــایـی نـیـابـم ســــرانـجـام از ایـن خـوشـا بـــاد نــــوشـیــن ایـران زمـیـن

چـو گـیـتـی شـود تـنـگ بـر شهـریـار تـــو گـنـج و تـن و جـان گـرامـی مــدار

کـزیـن تـخـمـه ی نــــامـدار ارجـمـنـد نـمـانــــدسـت جـــــز شـهـریـار بـلـنـد

زکوشش مکن هیچ سستی به کـار بـگـیـتـی جــــز او نـیـسـتـمـان یــادگـار

ز سـاسـانـیـان یــادگـار است و بـس کــز ایــن پـس نبـیند از این تخمه کس

دریغ ایـن سر و تـاج و ایـن مهـر و داد که خواهد شد این تخت شاهی به باد

تـــو بــدرود بـــاش و بــی آزار بـــاش ز بـهـــــر تــــن شــه بــه تـیـمـار بـاش

گر او را بـد آیـد تــو سـر پـیـش اوی بـه شـمـشـیـر مـی دار و یـاوه مـگوی

چــو بـــــا تـخـت مـنـبـر بـرابـر کـنـنـد هــــمـه نــام بـوبـــکـر و عـمـر کــنـنــد

تــبــه گــردد ایــــــن رنــج هــای دراز نــــشیـبـی دراز است پــــیـش فــــراز

نـه تـخـت و نـه دیـهیم بینی نه شهر ز اخـتـر هـمـه تـازیــــان راسـت بـهـــر

چــــو زور انـــــــدر آیـــــــد به روز دراز شــود نـــاســزا شـــاه گـــردن فــــراز

بـپـوشنـد از ایـشـان گـروهـی سیـاه ز دیـــبـــا گـــذارنـــد بــــــر سـر کـــلاه

نـه تـخـت و نـه تاج و نـه زرینه کفش نـه گـوهـر نـه افـسر نـه بـر سر درفش

بــرنــجــد یــکــی دیــگــری بــرخـورد بـه داد و بـه بـخـشـش هـمـی نـنـگرد

شب آیـد یـکی چشمـه رخشان کند نـهـفـتــه کـسی را خـروشـــــان کـنـد

سـتـانـنـده ی روزشـان دیـگـر اسـت کـمـر بــر مـیـــــان و کـله بـر سر است

ز پـیـمـان بـگــــــــردنـد و از راسـتـی گـــــرامـی شـود کــــــژی و کـاسـتـی

پــیــاده شــود مـــــردم جـنـگ جـوی سـوار آن کـه لاف آرد و گفـت و گـــوی

کــشـاورز جـنـگـی شـود بـی هـنـــر نــــــژاد و هـنـــر کــمـتــر آیــد بــه بـــر

ربـــــایـد هـمـی ایـن از آن،آن از ایـن ز نـفـــــریــن نــــدانـنـــد بـــاز آفــــریـن

نـهــــــان بــــدتــر از آشـکــــارا شـود دل مـردمــــــان سـنــگ خـــارا شـــود

بـــدانـدیــش گـــردد پــدر بــر پــســر پـدر بـر پـسـر هـم چـنـیـن چـاره گــــر

شـود بـــنـده ی بـی هــنـر شـهـریـار نــــژاد و بــــــزرگـی نـیـــــایـد بـه کـــار

بـه گـیـتـی کـسـی را نـمـانــــد وفــا روان و زبـــانــهـــــا شـــود پـــر جــفـــا

از ایـــــران و از تـــرک و از تــازیــــــان نـــژادی پـــدیــــد آیــــد انـــدر مـیـــــان

نـه دهـقـان نـه تـرک و نـه تازی بـــود سـخـن هـــا بـه کـــردار بـــازی بــــود

هـمـه گــنـــج ها زیــــر دامـن نـهـنـد بـمـیـرنـد و کـوشش بـه دشمن نـهنـد

بـــود دانــشــومــنــد و زاهــد بــنــام بـکـوشـد از ایـن تـا کــه آیـــد بــه کـام

چـنـان فـاش گـردد غـم و رنـج وشـور کـه شـادی بـه هـنـگـام بـهـرام گـــــور

پـــدر بـا پــســر کـــــیـن سـیــم آورد خـورش کـشـک و پـوشش گـلـیـم آورد

زیــان کـسـان از پـی ســود خـویـش بـجـویـنـــد و دیــــن انــــدر آرنـد پـیـش

نــبــاشــد بـهــــار و زمـستـان پـدیـد نـیــــارنـــد هـنـگــــام رامــش نـبـیـــــد

چــو بـسـیـار از ایـن داستـان بـگـذرد کـسـی ســــوی آزادگـــی نــنــگـــــرد

بــریــزنــد خــــــون از پـی خـواسـتـه شــود روزگـــار مــهـــــــان کــاســتـــه

دل مـن پــر از خـون شـــد و روی زرد دهـــن خــشـک و لـب ها شده لاژورد

کـه تـا مـن شـدم پـهـلـوان از مــیـان چـنـیـن تـیـره شـد بـخـت ساسانیـــان

چنین بی وفـا گـشت گـردان سپـهـر دژم گـشـت و از مــــــا بـبـریـــــد مـهـر

اگـــــر تـیـر بـــــر کــوه آهــن زنــــــم گذاره کنـم زان کـه رویـیـن تنم

کنون تــیــز پــیــکـــان آهــن گـــــذار هـمـی بـــر بـــرهـنـه نـیـــایـد بـه کــار

همــان تـیـغ کــان گردن پیل و شـیـر فـکـنـدی بــــه زخــــم انـدر آورد زیــــر

نـبـــرد هـمـی پـوست بــــــر تـازیـان ز دانــــش زیــــان آمـــدم بــــر زیــــان

مـــرا کـاشـکـی ایـن خـرد نـیـسـتـی گـر انـدیـشـه نـیـک و بـــــد نـیـسـتـی

بـزرگــان کـــه در قـادسی بــا مـنـنـد درشـتـنــد و بـــــــر تـازیــان دشـمنـنـد

گمانـنـد کـایـن بـیـشه پــر خون شود ز دشـمـن زمـیـن رود جـیـهـون شـــود

ز راز ســپـهــری کـس آگـاه نـیـسـت نـدانـنـد کــایــن رنـج کـوتـــاه نـیـسـت

چـو بـــــر تـخـمـه ای بـگـذرد روزگـــار چـه ســـود آیـــــد از رنـــج و از کـــارزار

تــــــرا ای بــــرادر تــــن آبـــــاد بـــاد دل شــاه ایــران بــه تــو شــاد بـــــاد

کـه ایـن قـادسـی گـور گــاه منـست کـفـن جـوشـن و خـون کــلاه مـنـست

چـــنــیــن اسـت راز سـپـهـر بـلـــنـد تـــو دل را بـه درد مــــن انــــدر مـــبـند

دو دیــده ز شــاه جــهـان بــر مــــدار فـــدا کــن تــــن خــویــش در کـــــارزار

کـــه زود آیــد ایـــن روز اهـــریـمـنـی چـو گــردون گــردان کـــنــد دشـمـنـی

چـو نـامـه بــه مـهـر انـدر آورد گـفـت کـــه پـیـــونــده بــا آفـریـن بـاد جـفـت

که این نامه نزد برادر برد بگوید جزین هر چه اندر خورد

با سپاس از وبلاگhttp://rezabishetab1.blogfa.comنظرات (0)

قبله ی زرتشت
نویسنده: درِمهر - ۱۳٩٠/٢/٢٩

دقیقی



برخیز و برافروز هلا قبله زردشت

بنشین و برافکن شکم قاقم بر پشت
بس کس که ز زردشت بگردیده دگربار
ناچار کند رو بسوی قبله زردشت
من سرد نیابم که مرا زآتش هجران
آتشکده گشته ست دل ودیده چو چرخشت
گر دست به دل برنهم از سوختن دل
انگِشت شود بیشک در دست من انگشت
ای روی تو چون باغ و همه باغ بنفشه
خواهم که بنفشه چِنَم از زلف تو یک مشت
آنکس که ترا کشت ترا کشت و مرا زاد

وآنکس که ترا زاد ترا زاد و مرا کشت

ــــــــــــ

قبله ی زرتشت= آتش

قاقُم= جانور کوچکی است شبیه سنجاب. شکم قاقُم= پوست پر موی قاقم که از
آن پوششی گرم و نرم می سازند

بگردیده= روی گردانده

سرد نیابم= احساس سرما نمی کنم

چِنم= چینمنظرات (1)

در آن لحظه
نویسنده: درِمهر - ۱۳٩٠/٢/٢٩

مهدی اخوان ثالث ( در آن لحظه )


در آن لحظه که من از پنجره بیرون نگاه کردم

کلاغی روی بام خانه همسایه ما بود

و بر چیزی ، نمیدانم چه ، شاید تکه استخوانی

دمادم تق و تق منقار می زد باز

و نزدیکش کلاغی روی آنتن قار می زد باز

نمی دانم چرا، شاید برای آنکه این دنیا بخیل است

در آن لحظه از آن آنتن چه امواجی گذر می کرد

که در آن موجها شاید یکی نطقی در این معنی که شیرین است

غم ، شیرین تر از شهد و شکر می کرد

نمی دانم چرا شاید برای آنکه این دنیا عجیب است ،

شلوغ است ،

دروغ است و غریب است

در آن موجها شاید در آن لحظه جوانی هم

برای دوستداران صدای پیرمردی تار می زد باز

نمی دانم چرا، شاید برای آنکه این دنیا پر است از ساز و از آواز

و بسیاری صداهایی که دارد تار و پودی گرم ،

و نرم ،

و بسیاری که بی شرم

در آن لحظه گمان کردم یکی هم داشت خود را دار می زد باز

نمی دانم چرا شاید برای آنکه دنیا کشنده ست

دد است ،

درنده ست ،

بد است ،

زننده ست ،

و بیش از این همه اسباب خنده ست .

در آن لحظه یکی میوه فروش دورگرد بد صدا هم

دمادم میوه پوسیده اش را جار می زد باز

نمی دانم چرا شاید برای آنکه این دنیا بزرگ است

و دور است ،

و کور است ،

در آن لحظه که می پژمرد و می رفت

و لختی عمر جاویدان هستی را

به غارت با شتابی آشنا می برد و می رفت ،

در آن پر شور لحظه

دل من با چه اصراری ترا خواست

و می دانم چرا خواست ،

و می دانم که پوچ هستی و این لحظه های پژمرنده

که نامش عمر و دنیاست ،

اگر باشی تو با من ، خوب و جاویدان و زیباست .نظرات (0)

مکان های باستانی و کهن ایران زمین
نویسنده: درِمهر - ۱۳٩٠/٢/٢٩

نیاکان ما تاجداران دهر که از دادشان آفرین بود بهر

نجستند جز داد و بیستگی بزرگی و کردی و شیستگی

( فردوسی بزرگ )









تیسپون و طاق کسری یا مدائن پایتخت امپراتوری ایران زمین

تیسپون پایتخت بزرگ ایران در سالهای شاهنشاهی اشکانی و ساسانی بوده است که توسط مسلمانان صدر اسلام ویران گشته است . تاریخ نگاران این بنای بی سابقه و هنر معماری بکار رفته شده در این کاخ ایرانی را در جهان بی مانند دانسته اند . این شهر بیشتر اقامتگاه زمستانی شاهنشاهان امپراتوری ایران بوده است . تیسفون در 32 کیلومتری جنوب شرقی بغداد قرار گرفته است . ریشه تیسپون نامی ایرانی است که بعدها به سبب عظمت و بزرگی اش که توسط خسرو انوشیروان آباد گشته بود و مرکز تجاری آن روزگار شده بود تازیان نام مدائن به معنی شهرها را به آن دادند . اشکانیان نیز بناهای بزرگی در آن ساختند . اعراب نوشته اند پس از فتح تیسپون به هر سرباز اسلام مبلغ دوازده هزار درهم رسید . خرابه های تیسپون از 1.5 کیلومتری دهکده سلمان پاک آغاز می شود که شهر سلمان فارسی نامیده شده است . در سال 1888 میلادی بسیاری از این کاخ های باستانی ایرانی فروریخت زیرا آنجا را محل عبور و مرور مصالح ساختمانی کرده بودند . در جنوب آن شهر "اسفانبر" قرار دارد که به گفته هایی آرامگاه انوشیروان دادگر آنجا واقع شده است . زیرا بنا به پند نامه خود انوشیروان فرمان داده بود جسدش را در آنجا به خاک سپارند . قصر دیگری به نام الابیض از دوره اشکانی نیز آنجا بود که در دوره خلافت ننگین سرکرده های عرب ( مکتفی 295 , 289 هجری ) ویران شد . طاق کسری از بناهای باشکوه تاریخ بوده است که طول آن 365 متر و عرض اش 275 تخمین زده شده است . که در وسط ویرانه های مدائن قرار گرفته است . در نامه پهلوی شهرستانهای ایران آمده است ابوجعفر المنصور یکی دیگر از خلیفه های ننگین تازیان بربر در تاریخ ذیحجه 136 هجری پس از روی کار آمدن بسیاری از بناهای تیسپون را با خاک یکسان نمود تا قانون اسلامی را آنجا پیاده کند زیرا در سالهای نخست صدر اسلام آمده است که هر بنا و هر قانونی به جز اسلام مخالف خدا است و بایستی ویران شود زیر در قرآن همه آنها آمده است و هر بنای جز بناهای اسلامی شرک و گناه محسوب میشود . در زمان رهبری صدام ملعون نیز هیچ ایرانی نمی توانست از این مکان باستانی نیاکانش دیدن کند فقط به این دلیل که عراق روزگاری متعلق به ایران بوده و آثارش به جای مانده است . تخت جمشید و مقبره مادر سلیمان نامهایی است که ایرانیان بر مکانهای باستانی شان گذاشتند تا از دست ویرانگر عرب به دور به ماند . جمشید در نزد اعراب هم ارج و قربی داشته و در تاریخ همیشه با بزرگی آمد است . به همین جهت شهر پارسه داریوش بزرگ به تخت جمشید تغییر نام پیدا میکند . یا آرامگاه کوروش بزرگ به نام مقبره مادر حضرت سلیمان تغییر نام می دهد تا از ویرانی اعراب رهایی یابد . نمونه های بسیاری از این فجایع موجود است . تخت سلیمان نیز نامی ساخته شده برای آتشکده بزرگ آذرگشنسب است که مردم منطقه آذربیجان این مکان ارزشمند را به تخت حضرت سلیمان تغییر نام میدهند و . . .

احمد ابن ابی یعقوب در کتاب البلدان می گوید : در روزگار پیش از اسلام در دوران خسروها عجمان شهری بزرگ در میان شهرهای عراق بنا کرده بودند به نام مدائن ( جمع مدینه به معنی شهرها ) که تا بغداد هفت فرسخ راه بود . ایوان خسرو انوشیروان همان جاست . این مکان پس از نوشیروان محل پادشاهان ایران بود .

ابواسحق ابراهیم اصطخری در کتاب مشهور مسالک و الممالک نوشته است مدائن امروزه شهری است ویران و کوچک که در گذشته سخت عظیم بود . از بغداد تا آنجا یک مرحله است و هنوز آرامگاه پادشاهان ایران آنجاست . ایوان کسری آنجاست که با سنگ گچ بنا شده است . در گذشته در جهان هچ بنایی عظیم تر از آن نبوده است .

در کتاب مشهور مروج الذهب مسعودی اینگونه آمده است : خسرو انوشه روان شاهنشاه ساسانی پس از مراجعت به عراق به سوی تیسفون پایتخت امپراتوری ایران رفت .

سپس سفرا و وزیران کشورهای منطقه را به حضور پذیرفت و آنان را دعوت رسمی نمود تا از نخستین کاخ سفید دنیا و باشکوه ترین ابنیه آن روزگار دیدن کنند . که همگان از این ابنیه باشکوه تاریخ شگفت زده شدند . یکی از آنان فرستاده قیصر روم بود که مشغول تماشای تیسپون مدائن بود که ناگهان به نزد شاهنشاه ایران رفت و چنین گفت :

من از این معماری باشکوه شگفت زده شده ام ولی فقط مشکلی در میدان اصلی کاخ می بینم که این یک نقص اساسی به حساب می ید چرا آنرا برطرف نکردید ؟

شاهنشاه ایران لبخندی زد و چنین گفت : در آن مکان خانه پیر زنی بود که حاضر به فروش خانه خود به ما نشد و چون شاه نخواست که به پیرزن ستم روا دارد آن خانه را به همان حال رها کردیم .

فرستاده قیصر روم اینگونه پاسخ داد : به خدای که این نقص بهتر از هزاران کمال است .

تاریخ نگاران از فتح شهر تیسپون اینگونه سخن میگویند : با کشته شدن رستم سپاه ایران به حالت متزلزل در آمد و خود شاهنشاه یزدگرد در راس ارتش قرار گرفت و آماده مقابله با مسلمانان در برابر هجوم آنان به پایتخت ایران گشت . به گفته طبری جنوب عراق بعد از فتح مسلمانان ویران و روستاها و شهرهای آنجا دچار قحطی شد و در سال 17 هجری بخش زیادی از مردم آنجا از گرسنگی تلف شدند . وبا و بیماریهای مرگبار روانه آنجا شد . حدود 9 ماه پس از رخداد قادسیه سعد ابی وقاص چندین لشگر روانه ماوری فرات کرد . در این هنگام یزدگرد در منطقه بابل عراق بر کرانه فرات مستقر شده بود تا سد راه لشگر مسلمانان از ورود به پایتخت ایران شود مهران , هرمزان , نخویرگان که از سرداران ایران بودن وی را یاری دادند . فیروزان حدود 9 ماه پس از قادسیه از سعد ابی وقاص شکست خورد و لشگرش کشته شدند و بابل به تصرف سعد در آمد . این فتح - مسلمانان را نزدیک به تیسفون کرد و خطر حمله جدی شد . "هرمزان" بری جمع آوری لشگری از مردم راهی اهواز گشت . "فیروزان" به همین قصد راهی نهاوند شد . "شهریار درکوتی" به نزدیکی تیسفون رفت و در انجا مستقر شد . "نخویرگان" در غرب تیسفون در ناحیه شرقی بابل مستقر شد . "فرخان و پیهومان" هر کدام در نواحی از جنوب غرب تیسفون مستقر شدند . ولی باز این لشگر آریای ها ایرانی ها در برابر عربهای جنگجو و قبایل متعدد عربستان ناچیز بود و از طرفی دیگر کشور در مرحله بحران قرار داشت . به گفته طبری شمار لشگر عرب بیش از 100 هزار مرد جنگجو و غیر نظامی وحشی بوده است . لشگر ایران بعد از مقاومت هایی شکسته شد و عربان تیسفون را محاصره کردند . در نتیجه یزدگرد از ناحیه غرب پایتخت به شرق تیسفون منتقل شد . شهر تیسفون یکی از آبادترین , پررونق ترین , زیباترین و متمدن ترین شهرهای خاورمیانه بود . ثروتهای 1200 سال شاهنشاهی ایران در آنجا اندوخته شده بود . مجسمه های طلا پادشاهان گذشته , مجمسه طلای حیوانان , تاج های شاهنشاهی نوشیروان و خسروپرویز , جامهای زرین چندین هزار ساله و . . . از طرف دیگر خبر این منابع ایران به گوش مردمان عربستان رسید و به گفته تاریخ نویسان عرب بیش از نیم میلیون نفر پس از فتح این شهر برای بدست آوردن این جواهرات و طلاها روانه تیسفون شدند . مدافعان ایرانی بیش از دو ماه مقاومت نمودند . در همین حین هیأتی از ایران جهت صلح و پیشنهاد دادن جنوب عراق راهی لشگر عربان شد . ولی مسلمانان آن را رد کردند و محاصره شهر را ادامه دادند . در نتیجه مردمان از گرسنگی گرگان و سگان شهر را خوردند و به تدریج از روی ناچاری شهر را تخلیه کردند . تیسفون غربی در سال 19 سقوط کرد . چند ماه بعد کل پایتخت به تصرف عربها در آمد . طبری در این گزارش مینویسد : مسلمانان مهاجم در شهر به کافورهای بسیاری برخوردند و به خیال آنکه آنها نمک هستند کافورها را در غدا ریخته ولی بعد از طعم تلخ کافور متوجه شدند که نمک نیست . آنان کافورهای بسیاری را به یک تاجر دادند و از او در قبال آنهمه کافور یک پیراهن گرفتند .طبری ذکر میکند : عده زیادی از مسلمانان وقتی جامهای طلا را در کاخ دیدند رنگ سفید نقره را به رنگ زرد طلا ترجیح دادن و فریاد میزدند , چه کسی حاضر است که جامهای زرد را با جامهای سفید عوض نماید . طبری گنجینه ایران در تیسفون را بالغ بر 865 میلیون درهم تخمین زده است که در تاریخ بشریت یکی از بی سابقه ترین اموال حکومتی بوده است . وی میگوید , بعد از آنکه خمس این مبلغ برای خلیفه تازی جدا شد , بقیه جواهرات و گنجینه پادشاهان گذشته ایران بین 60 هزار جنگچوی مسلمان تقسیم شد و به هر کدام از آنان 12 هزار درهم رسید . یکی دیگر از فجایع تاریخ ایران پاره شده فرش بهارستان بود . این فرش که در 900 متر مربع ( 60 ذرع در 60 ذرع ) از ابریشم و زمرد و جواهرات بافته شده بود نمونه ای از هنر و عظمت ایران بود و شاهان را در شکارگاه و بزمهای سالانه و باغهای وسیع نشان میداد مسلمانان فرش بهارستان را روانه مدینه نمودند تا خلیفه از آن بهره برد . عُمر با دیدن این هنر شگفت تاریخی بر آن شد تا آنرا به عنوان فتوحات اسلام نگه دارد و نشان از بزرگی اسلام و مبارزات مردمان عرب قرار دهد . لیکن علی ابی ابیطالب ( امام علی ) با نگهداری این کالای پر ارزش مخالت نمود و گفت این کالای با ارزش باید بین همه بزرگان عرب تقسیم شود تا همگان بهره بردند . بدین گونه فرش تکه تکه شد و هر تکه به بزرگی از شهر داده شد و خود علی قسمت خود را با قیمت 20 هزار درهم فروخت . یکی دیگر از افتخارات تاریخ ایران درفش ملی کاویانی بود که از زمان اردشیر بابکان تا آن روز دست به دست چرخیده بود و هر پادشاهی به آن جواهری نصب مینموده و در تمام جنگها به عنوان پرچم ایران حمل میشده زیرا آنرا یادگار فتح کاوه آهنگر و درفش چرمی او علیه ضحاک میدانستد . مسعودی مینویسد : درفش از پوست پلنگ ساخته شده بود و نگینهای یاقوت و مروارید و جواهرات سلطنتی به آن آویزان بوده . مسعودی قیمت درفش کاویانی را بالغ بر دو میلیون و دویست هزار درهم تخمین زده است . مسعودی اذعان میکند که درفش اصلی در خزانه ملی نگهداری میشده و درفشی مشابه در جنگهای برده می شده است . به گفته وی عربها اورنگ سلطنتی خسرو پرویز و دیگر اشیایی که از طلا ساخته شده بودند مانند مجسمه سر پادشاهان گذشته را ذوب کردند و از آن شمش طلا گرفتند !! پس از این فتوحات سلمان فارسی به آروزی دیرینه خود که همانا پادشاهی بر تیسپون بود رسید و دهها سال حکمران آن شهر بزرگ گشت .

با سپاس از وبلاگhttp://hasrate-didar.blogfaنظرات (0)

وطن خاکی سراسر افتخار است
نویسنده: درِمهر - ۱۳٩٠/٢/٢٩
وطن یعنی

وطن خاکی سراسر افتخار است
که از جمشید و از کی یادگار است
وطن یعنی نژاد آریایی
نجابت مهرورزی با صفایی
وطن خاک اشوزرتشت جاوید
که دل را می برد تا اوج خورشید
وطن یعنی اوستا خواندن دل
به آیین اهورا ماندن دل
وطن تیر و کمان آرش ماست
سیاوشهای غرق آتش ماست
وطن منشور آزادی کورش
شکوه جوشش خون سیاوش
وطن نقش و نگار تخت جمشید
شکوه روزگار تخت جمشید
وطن فردوسی و شهنامه اوست
که ایران زنده از هنگامه اوست

وطن یعنی …

با سپاس از شاعر وسایتhttp://maadweb.com
نام نویسنده:ادمین نظرات (0)

همیشه کسانى که خدمت می‌کنند را به یاد داشته باشید
نویسنده: درِمهر - ۱۳٩٠/٢/٢٩

12:58am Apr 21

‫سومین درس- همیشه کسانى که خدمت می‌کنند را به یاد داشته باشید

در روزگارى که بستنى با شکلات به گرانى امروز نبود، پسر ١٠ ساله‌اى وارد قهوه فروشى هتلى شد و پشت میزى نشست.. خدمتکار براى سفارش گرفتن سراغش رفت. ـ

- پسر پرسید: بستنى با شکلات چند است؟

- خدمتکار گفت: ۵٠ سنت
پسر کوچک دستش را در جیبش کرد، تمام پول خردهایش را در آورد و شمرد. بعد پرسید بستنى خالى چند است؟:
خدمتکار با توجه به این که تمام میزها پر شده بود و عده‌اى بیرون قهوه فروشى منتظر خالى شدن میز ایستاده بودند، با بی‌حوصلگى گفت: 35 سنت!
پسر دوباره سکه‌هایش را شمرد و گفت براى من یک بستنى بیاورید:

خدمتکار یک بستنى آورد و صورت‌حساب را نیز روى میز گذاشت و رفت... پسر بستنى را تمام کرد، صورت‌حساب را برداشت و پولش را به صندوق‌دار پرداخت کرد و رفت. هنگامى که خدمتکار براى تمیز کردن میز رفت، گریه‌اش گرفت. پسر بچه روى میز در کنار بشقاب خالى، ١۵ سنت براى او انعام گذاشته بود! ـ

یعنى او با پول‌هایش می‌توانست بستنى با شکلات بخورد امّا چون پولى براى انعام دادن برایش باقى نمی‌ماند، این کار را نکرده بود و بستنى خالى خورده بود!نظرات (0)

می‌دانستم با خدا نسبتی دارید؟
نویسنده: درِمهر - ۱۳٩٠/٢/٢٩

Goodarz Mavandi
-پنجمین درس ----------------------------------یکی از بستگان خدا

شب کریسمس بود و هوا، سرد و برفی

پسرک، در حالی‌که پاهای برهنه‌اش را روی برف جابه‌جا می‌کرد تا شاید سرمای برف‌های کف پیاده‌رو کم‌تر آزارش بدهد، صورتش را چسبانده بود به شیشه سرد فروشگاه و به داخل نگاه می‌کرد

در نگاهش چیزی موج می‌زد، انگاری که با نگاهش، نداشته‌هاش رو از خدا طلب می‌کرد، انگاری با چشم‌هاش آرزو می‌کرد

خانمی که قصد ورود به فروشگاه را داشت، کمی مکث کرد و نگاهی به پسرک که محو تماشا بود انداخت و بعد رفت داخل فروشگاه. چند دقیقه بعد، در حالی‌که یک جفت کفش در دستانش بود بیرون آمد... ـ
آهای، آقا پسر! ـ
پسرک برگشت و به سمت خانم رفت. چشمانش برق می‌زد وقتی آن خانم، کفش‌ها را به ‌او داد.پسرک با چشم‌های خوشحالش و با صدای لرزان پرسید: شما خدا هستید؟
نه پسرم، من تنها یکی از بندگان خدا هستم! ـ
آها، می‌دانستم که با خدا نسبتی داریدنظرات (0)

"زرتشتی زاده و « زرتشتی بودن » از موبد کامران جمشیدی "
نویسنده: درِمهر - ۱۳٩٠/٢/٢٩

"زرتشتی زاده و « زرتشتی بودن » از موبد کامران جمشیدی "

آئین ما آئینی است جهانی و هر کس که بر پایه ی دانش و خرد و با مهر و دلبستگی بپزیرد که زرتشتی باشد و آنرا با اندیشه و گفتار و کردار نشان دهد، او زرتشتی است و نخستین و واپسین کسی که می تواند این را به او بدهد یا از او بگیرد خود اوست »



بگزارید از همین آغاز این را از همه ی شما همکیشان بپرسم که آیا هنوز در اندیشه و باور هیچکدام از شما این باور وجود دارد که کسی که « زرتشتی زاده » نیست نمی تواند زرتشی شود یا باشد ؟

اگر که چنین باشد، براستی باید گفت که دارنده ی چنین باوری از دین و آیین و تاریخ خود آگاه نیست که اگر بود می دانست که ما به هر سو در درون بنگریم نه تنها هیچ دلیل و مدرکی که نشان دهنده ی درستی این باور و داوری باشد نمی یابیم بلکه همه چیز نشان از وارون آن دارد که همانا در همه جای دین و آیین و تاریخ سفارش و گوشزد شده که باید هر کس تا بدانجا که تاب و توان دارد دیگران را به راه راستی و دین بهی رهنمایی کند و اگر نیز کس و کسانی از این بابت ، یعنی به دین آمدن دشواری می بینند باید بدانان یاری رسانند . می گویید چنین نیست پس چرا چنین نمونه هایی را شاهد هستیم :

اهنود گات ـ یسنای 30 ـ بند 2 :

بهترین سخنان را به گوش بشنوید و با اندیشه ی روشن بنگرید . سپس هر کدام از شما برای خود بهترین راه را برگزینید .

اهنود گات ـ یسنای 33 ـ بند 2 :

کسی که در برابر دروغ پرست با زبان یا اندیشه اقدامی کند و یا یکی از پیروان او را بدین بهی درآورد ، چنین کسی خشنودی اهورا مزدا را فراهم می آورد گاتها ـ سروده چهارم، یسنای 31 بند 11

ای مزدا، زمانی که تو در آغاز با ا ندیشه خویش تن و خرد و وجدان برای ما آفریدی و جان به تن ما دمیدی و ما را به گفتار و کردار توانائی دادی ، خوا ستی که ما باور و آئین خود را با آگاهی و به دلخواه خود برگزینیم.



به غیر از گاتها در کتابهای دیگر مزدیسنی نیز درباره پزیرش سفارش شده است . شما می توانید به عنوان نمونه به هوم یشت بند 24، به کتاب نهم دینکرد بند 4 و بند 24 و به فصل 42 کتاب دادستان دینی مراجعه نمایید ، زرتشتی زاده و زرتشتی بودن... ادامه از رویه 1

با مطالعه ی مندرجات کتاب های دینی معلوم می شود که امر ترویج و تبلیغ مذهب کاری شایسته است و اگر به سایر ادیان نیز نظر افکنیم می بینیم که پیروان همه مذاهب در ترویج دین خود نهایت کوشش را دارند . ما زرتشتیان نیز اگر ایمان داریم که دینمان یکی از مذاهب زنده و بزرگ دنیاست و برای تمام مردم جهان سودمند می باشد بایستی در امر تبلیغ کوشا باشیم ، اشخاصی را که مایل بقبول دین زرتشتی هستند بپزیریم و در حقیقت ره چنان رویم که رهروان رفته اند .



با درود از سوی کنکاش موبدان تهران اردشیر آزرگشسب پاره ی بالا برداشت شده از نامه ای که انجمن موبدان تهران در پاسخ به نامه ای که در مورد سدره پوشی آقای Joseph peterson و مخالفتی که برخی از موبدان پارسی با آن کرده بودند شده بود ، نوشته اند که سندی است بسیار جالب و معتبر و تاریخی و در زمانی نیز نوشته شده است که تمامی بزرگان دین ما در یک نسل پیش یعنی موبدان بزرگ فیروز و اردشیر آزرگشسب ( که نام او در پایین این نامه است ) ، رستم شهزادی و دیگران در کنکاش موبدان تهران بودند و چه کسی بهتر و داناتر از این زنده یادان که به ما بگویند که دین ما در این مورد چه دیدگاهی داشته و دارد .

بنابراین اجازه بدهید به عنوان یکی دیگر از هموندان این جامعه که پشت اندر پشت زرتشتی بوده وتا دست کم 12 پشت من دارای مقام موبد بزرگی و راهنمایان دین در جامعه بوده اند و خود من نیز به آن سرافرازم با استواری و بی تردیدی تمام بگویم که :

« دین زرتشت یا دین بهی دینی است جهانی و برای تمامی انسانهاست و این خویشکاری یا وظیفه ما به عنوان زرتشتی است که برای نشان دادن راستی ها و سرافرازی های دین خود بدیگران کوشا باشیم . اگر کسانی خواستند این آموزشهارا سرمشق زندگی خود قرار دهند آنان را با آغوش باز بپزیریم » .

هر پرسش دیگری که در این راستا باشد و یا شرایط روز و زمان نیز تا هر اندازه که این آزادی گزینش را در تنگنا گزاشته باشند، باز هم بنیان ها را نمی توان کنار گزاشت و نادیده گرفت . اکنون می مانیم ما و شرایط روز که با خردمندی و هم رایی و هم اندیشی ، و باز تکرار می کنم زیر پا نگزاشتن بنیان ها ، راه کارهای خردمندانه و کارآ برای پیشبرد این کار فراهم آوریم . در اینجا بی تردید در اندیشه برخی این پرسش تکرار میشود که چرا تا زمانی که ما خود در درون جامعه مشکل داریم باید دیگران را به درون بپزیریم ؟



پاسخ به این پرسش نه در نفی کردن بنیان هاست بلکه در ناتوانی خود ما در حل مشکلات است که باید خود را آزموده تر کنیم و همازوری را گسترش دهیم ، از دشوار ی ها نهراسیم و این دانش را فرو نگزاریم که آئین ما دین دانش و خردمندی و راستی و درستی و ... است و اگر براستی دل و اندیشه خود را به آن بدهیم دیگر ناتوان نخواهیم بود و امید به امروز و فردای بهتر و شادی و خوشبختی برای همگان در دسترس خواهد بود . ما هر گاه که بزرگ بیندیشیم ، آنزمان بزرگ نیز خواهیم بود و بزرگتر نیز خواهیم شد و در این راه بزرگ همه همکار و همیار خواهیم بود .

اکنون بیاییم و به یک پدیده ی دیگر نگاهی بیندازیم ، به واژه ی « زرتشتی زاده » یک زرتشتی زاده کیست؟ آیا کسی است که از پدر و مادری زرتشتی زاده شده باشد و یا اگر پدر و مادر بزرگ او زرتشتی بوده باشند باز هم می توان او را زرتشتی زاده به شمار آورد ؟ آیا تا چند پشت می توان این پدیده را به پس برد ؟ آیا ایرانیانی که چند پشت در پشتشان زرتشتی بوده و سپس به هر سببی از دین بیرون رفته اند اما امروز می خواهند به دین نیاکانی خود باز گردند را می توان زرتشتی زاده به شمار آورد ؟ پاسخ را به خرد و داوری خودتان وا می گزارم اما دوباره می گویم که دیدگاه در این مورد هر چه باشد در بنیانی که در بالاتر بیان شد اثری ندارد .

بنابراین بیاییم و یکبار برای همیشه این اندیشه را از سر بیرون کنیم و بپزیریم که بر پایه ی دین و آیین و تاریخ و نیاکان و راهنمایان دینی از دیروز تا امروز ، دین ما دینی جهانی است و هر آنکس که بر پایه ی دانش و خرد و با مهر و دلبستگی بپزیرد که زرتشتی باشد و بیندیشد و بگفتارد و بکردارد او زرتشتی است و نخستین و واپسین کسی که می تواند این را به او بدهد یا از او بگیرد خود اوست /

سخن تنها در جایی است که این دلبستگان به راه و آیین زرتشت میخواهند که با همکیشان و هم اندیشان خود در یک زندگی اجتماعی مشا کرت کرده و در سرنوشت آنان شریک گردند. اینجاست که سخن از قراردادهای اجتماعی ، دینی به میان می آید ، مانند « سدره پوش » شدن، برای بیان این گزینش به دیگران و پیمان بستن برای رهروی در راه اشا ، و از سوی دیگر دلبستگی نشان دادن به آیین ها و تراددها و راه و روش و زندگی در میان آن گروهی که می خواهند با آن یگانه شوند .

چه بسا هستند کسانی که با پزیرش دین از یکسو و هماهنگی و همرنگی نشان دادن با جامعه به سادگی و با لبخند به پزیرش رسیده اند و یا کسانی که نتوانسته اند آنگونه که باید و شاید به این نزدیکی دست یابند که آنهم با گزشت زمان دگرگون خواهد شدنظرات (0)

Dastur Dhalla دستور دهالا
نویسنده: درِمهر - ۱۳٩٠/٢/٢٩

As High Priest of

the Parsis of Karachi, Pakistan for over 45 years Dastur Dhalla was a scholar and teacher of rare brilliance, who stood unruffled through many communal controversies.
Dastur Dhalla was born in 1875 at Surat. His parents lived in a hovel in one of the poorest parts of the city, where his father and uncle practiced the priesthood.
Maneckji was ordained a navar at the age of 12. At 19, in order to make a living, he took up a clerical job in Karachi, which he held for 8 years. But all through this period (1894 -1901), Maneckji did not forsake his overwhelming aim in life to become a scholar. He would get up at 4 am, and devote at least three hours every morning to reading and writing before proceeding to his office. After work he would stop by the library, and devote another three hours every day to his studies.

Through his painstaking studies, he had acquired enough knowledge about the Zarathushti religion, to publish a monthly pamphlet called Gulshan-e-Danesh at the age of 20. At 22, he published his first book (of 120 pages) on the religion reflecting his views during this highly orthodox, early period of his life.

During this time, Maneckji was also making his mark as an erudite and knowledgeable public speaker. On one such occasion, he so impressed an eminent, visiting theologian, Mr. K. R. Cama, [after whom the renowned K. R. Cama Oriental Institute of Mumbai is named] that the latter made a fervent appeal to the Parsis in Karachi to send Maneckji for a training course at the Athoman Madressa in Bombay. With Rs. 25 per month from the Karachi Parsi Anjuman and a matching amount from K. R. Cama himself, Maneckji came to study at the Madressa. Working hard day and night, with zeal and diligence, he completed the 5-year course in 3 years.

His teachers at the Madressa had instructed him in knowledge based on tradition. But "tradition", Dhalla averred "is stagnant, and knowledge is ever on the move. Besides, tradition is wedded to the time that is dead, and knowledge looks forward to the time to be born."
Dhalla was now filled with a longing to proceed abroad for further studies in Avesta-Pahlavi with scholars at Oxford, Berlin or Columbia University. With monthly pledges of Rs. 125 from the benevolent Tata Trust funds, Rs. 50 from the Karachi Anjuman, and additional amounts from K. R. Cama and Jivanji Mody, Dhalla left the shores of India in 1905, by sea, via Genoa, to study under Prof. A. V. W. Jackson at Columbia. His wife and (by now) four children stayed behind in India. At Columbia, Maneckji devoured the writings of the great thinkers, sages, writers and historians. He got up at 4 am and was the last pupil to leave the library hall at 11 pm every night. For him there was no delight to compare with intellectual delights; and moreover, he felt he was in debt to the entire Parsi community, and wanted to prove worthy of their trust. On his return from Columbia, Dr. Dhalla was a transformed man. His ideas, views and thinking had undergone a metamorphosis. His studies at the University gave him a historical perspective, logical reasoning, and critical acumen. He had sought the truth by coordinating and collating all the philosophies and sciences, which now gave a different color to the orthodox and staunch views on rituals, ceremonies, social customs and prayers, that he had held in the past.

Dr. Dhalla later learnt that our religious writings do not contain the teachings of our Prophet alone. They embody a conglomeration of the beliefs, rituals, superstitions, allegories, myths and mysticisms prevailing in the post-Prophet era. Our religious books incorporate both sacred teachings and secular ideas. With the passage of time, both were recognized as gospel truth, and were passed down to posterity as religion.

Dhalla concluded that Prophet Zarathushtra never gave ceremonies and rituals, the predominant position they hold in religion today. He affirmed that ceremonies as such were not the be-all and end-all of the Zarathushti religion. Heavenly bliss cannot be gained merely by the performance of death ceremonies. Only a righteous life, a virtuous life, a helpful life on this earth would open up the doors to Garothman Behesht.
In 1909, at the age of 35 years, Dr. Dhalla was installed as the High Priest of Karachi. Blessed with a pleasant and dignified personality, Dastur Dhalla was a commanding figure in the most august assemblies. Dressed in the spotless, white cotton robes, cummerbund and turban of the Zarathushti priest, his shawl denoting the rank of a Dastur, he impressed every gathering as he acknowledged its respectful homage before taking his seat. When he rose to speak, he held his audience spellbound. Dastur Dhalla served the community in this office for over 45 years.


Books and writings:

More than just a ceremonial priest, Dhalla was also a prolific author. Among his earliest works was ‘Niyaishes or Zoroastrian Litanies’, in 1909. In this valuable work, each Niyaishe is treated, passage by passage, in the transliteration of its five versions: Avesta, Pahlavi, Sanskrit, Persian and Gujarati, with an English translation by Dr. Dhalla.

His "Zoroastrian Theology" was launched at Columbia, in 1914 for which he made his second visit to the USA, with his wife, Cooverbai. World War I broke out during their stay in the USA, and their return voyage was fraught with danger from enemy action on the high seas. While in England on his way back, he performed Europe’s first navjote Ceremony. Zoroastrian Theology provides, in one book, a complete history of Zarathushti religious beliefs from pre-Gathic times to the present day.

In 1921, Dastur Dhalla and Cooverbai once again sailed to the USA to publish his book "Zoroastrian Civilization". Here he deals with abstract concepts of the religion in a manner meaningful to the lay person. He reviews, in the pages of this book, recourse of Zarathushti history, discusses the evolution of the religion from earliest times to the downfall of the last Zarathushti Empire in 651 AD, the development of Zarathushti society, and the evolution of the Zarathushti way of life.

In 1929, Dasturji and Cooverbai were invited by Columbia University to attend celebrations for its 175th anniversary. On this occasion, Dastur Dhalla was awarded an honorary Litt. D. Degree. He also took the opportunity to publish ‘Our Perfecting World - Zarathushtra’ s Way of Life.’ In this volume one sees flashes of transcendental beauty and devout fervor. His wisdom, knowledge based on vast reading and careful observation, and righteousness is reflected in its pages.

During his fifth and last visit to the USA, Dastur Dhalla published his classic "History of Zoroastrianism." A revised and much enlarged edition of Zoroastrian Theology, which had long been out of print. Here he surveys the millennia in six chronologica1 periods: pre-Gathic, Gathic, Avestan, Pahlavi, a Period of Decadence, and a Period of Revival.

In his autobiography "Ek Atma-katha", he displays that as a true Zarathushti, he ungrudgingly acceptetd the fact that in his life there was a mingling of joy and sorrow, peace and strife, happiness and suffering

با سپای ازFarid Shoolizadeh.نظرات (0)

Dastur rostam shahzadi موبد رستم شهزادی‫زنده یاد
نویسنده: درِمهر - ۱۳٩٠/٢/٢٩

Dastur rostam shahzadi موبد رستم شهزادی‫زنده یاد، فرزانه ی دانشمند،دستور رستم شهزادی فرزند دستور دینیار شهزادی، درسومین روز فروردین ماه سال 1291خورشیدی در یزد(کوی دستوران) دیده به جهان گشود.نخست تحصیلات ابتدایی را در دبستان دینیاری یزد پشت سر گذاشت،از آنجائی که در یزد امکانات ادامه تحصیل در دبیرستان برایش وجود نداشت و ذهنش مشتاق علم بود از سوی کنکاش موبدان یزد به همراه روانشاد «دستور فیروز آذرگشسب» به تهران برای ادامه تحصیل اعزام شد.
در اپتدا به مدت پنج ماه در دبستان جمشیدجم تحت مدیریت شادروان سهراب سفرنگ ادامه تحصیل داد و با مقدور شدن امکان ادامه تحصیل در دبیرستان البرز که در آن زمان به نام «کالج آمریکایی» خوانده می شد و از برجسته ترین دبیرستانهای ایران بود،تحت نظارت شادروان «دستور رستم ماونداد» به ادامه تحصیل مشغول شد.
نظر به اینکه وی انسانی باهوش و سرشار از استعدادهای گوناگون بوده و حافظه قوی ای هم داشتند،به پیشنهاد آن پاکمرد بزرگ شادروان میرزا سروش لهراسب،کنکاش موبدان یزد در سال1307 خورشیدی با هزینه خویش ایشان را به همراه دستور فیروز آذرگشسب به منظور کسب آموزشهای عالیه در زمینه دین زرتشتی و احاطه کامل بر زبانهای اوستایی،پهلوی،پازند و مسائل تطبیقی ادیان به مرکز عالی پژوهشهای دینی«کاما آتورنان» که دانشکده و پژوهشگاهی است ویژه تربیت موبدان دانشمند در هند،اعزام کرد.
تحصیل در این مرکز برجسته ی آموزش عالی به دو دوره کلی تقسیم شده است.نخست یک دوره سه ساله که هدف آن تربیت موبدان اوستاخوان است و پس از آن یک دوره تکمیلیِ ویژه،چهار الی پنج ساله تخصصی تر که در پایان فراگیری این دوره آموزشی هشت ساله فرد با مدرک ممتاز «موبد دانشمند» فارغ التحصیل می شود.دستور رستم شهزادی هر دو دوره این آموزشگاه را با موفقیت و مدارج درخشان پشت سرگذاشت و در سال 1314 در آتش ورهرام بمبئی به مقام بزرگ و ارزشمند،موبدِ دانشمند سرافراز گردید.وی علاوه بر مدرک عالی به دریافت «مدال خوش اخلاقی موبدان» نیز نائل شد.دستور رسم شهزادی هنگام تحصیل از سال چهارم به بعد به علت قدرت بیان و حافظه قوی ای که داشت به پیشنهاد مدیر آموزشگاه کاما آتورنان،زنده یاد دستور دکتر ایرج جهانگیر تاراپوروالا در جشنهای ملی و مذهبی ایرانیان مقیم هند نیز سخنرانیهایی ایراد می کرد.
دستور رستم شهزادی در سال 1314 پس از فراقت از تحصیل به ایران مراجعت و از همان بدو ورود از طرف انجمن زرتشتیان ایرانی بمبئی به سرپرستی پرورشگاه مارکار یزد که در آن زمان تحت مدیریت «میرزا سروش لهراسب» اداره می شد،انتخاب گردید.دستور شهزادی در این دوره حدودا" سه ساله به تدریس دروس دینی،زبان انگلیسی،تاریخ و جغرافیا در دبیرستان مارکار یزد مشغول بود.دستور رستم شهزادی از همان جوانی همکاری خویش را با کنکاش موبدان یزد آغاز کرده و در ایام تعطیل گاه پیاده و گاه با دوچرخه به گهنبارخانه یزد و نقاط مختلف دهات زرتشتی نشین می رفت و به ایراد سخنرانیهای دینی و فرهنگی و پاسخ دادن به پرسشهای دینی مردم آنجا مشغول می شد.آن بزرگوار هیچگاه این کوشش های مقدس را در طول زندگی پربرکتشان متوقف نساختند.مجموعه این سخنرانی ها بکوشش دُخت گرامشان،بانو مهرانگیز شهزادی (باستانی) در قالب کتابی تحت عنوان«مجموعه سخنرانی های موبد موبدان رستم شهزادی»،به زیور طبع آراسته گردیده است.
دستور رستم شهزادی در سال 1320 با خواهر گرامی میرزا سروش لهراسب،شادروان بانو دولت خانم لهراسب ازدواج نمودند.در سال 1325 بنا به دعوت انجمن زرتشتیان تهران به منظور تعلیم دروس دینی و زبان انگلیسی در دبیرستانهای پسرانه فیروزبهرام و دخترانه انوشیروان دادگر،به همراه همسر و یک فرزند به تهران نقل مکان کردند.دستور این فرصت را غنیمت شمرده و در کنکور دانشکده حقوق دانشگاه تهران شرکت کرد که پس از قبولی به مدت سه سال به تحصیل پرداخت و لیسانس خود را با پایان نامه ای با درجه عالی به نام «قانون مدنی زرتشتیان در زمان ساسانیان » که ترجمه ای است به فارسی از متن پهلوی «ماتیکان هزارداتستان» دریافت داشتند.
به سال 1331 دستور شهزادی به استخدام وزارت فرهنگ و آموزش عالی در آمد و چندی بعد نیز در سال 1338 مسئولیت کتابخانه اردشیر یگانگی را نیز عهده دار شدند و البته هم زمان به کار در اداره اعزام دانشجو به خارج از کشور نیز نظارت می کرد.در دیماه سال 1339 برای نخستین بار دستور رستم شهزادی در تلویزیون ملی ایران به ایراد سخنرانی پرداخت،موضوع آن سخنرانی «برابری و برادری در دین زرتشتی» بود که ایشان در آن برنامه شجاعانه از این موضوع دفاع کردند که به دلیل سخنرانی ارزشمندشان از جانب روانشاد ارباب رستم گیو که در آن زمان ریاست انجمن زرتشتیان تهران را عهده دار بودند،تقدیر نامه دریافت نمودند.
به سال 1339 که نخستین کنگره جهانی زرتشتیان در تهران برگزار گردید،دستور رستم شهزادی به سمت دبیری کنگره و گزارش نویسی آن انتخاب شد.از سال 1342 دستور به دعوت سازمان فروهر به عنوان رئیس افتخاری کلاسهای عالی دینی انتخاب گردید که سالیان سال این کلاسها را با موفقیت برگزار می کرد و طی این دوره ها بیش از چندصدنفر فارغ التحصیل شدند که هم اکنون هریک در گوشه ای از جهان به آموزش و تعلیم دادن آموزه های اشو زرتشت به سایر زرتشتیان مشغولند.
در سال 1352 پس از بازنشسته شدن شادروان سهراب سفرنگ،دستور رستم شهزادی از طرف دولت وقت با معرفی نامه انجمن زرتشتیان به دلیل داشتن لیسانس حقوق قضایی به سرپرستی دفتر خانه ازدواج زرتشتیان انتخاب گردید که تا پایان عمر نیز این وظیفه را به خوبی انجام می داد.در سال 1358 باوجود ناآرامی اوضاع و بمب گذاریهای متعددی که از طرف مخالفان در نهادهای مملکتی می شد،دستور رستم شهزادی چون دوستدار ایران و نگران سرنوشت جامه زرتشتی بود،شجاعانه دعوت انجمن زرتشتیان و آراء عموم زرتشتیان را پذیرفت و حاضر شد برای تدوین قانون اساسی کشور در نخستین مجلس خبرگان قانون اساسی انجام وظیفه کند.در جلسات همواره کوشش می کرد که حق و حقوق زرتشتیان و دیگر پیروان ادیان الهی را یادآور شود و بر بسیاری از باور های ملی و مذهبی تاکید می کرد.یکی از بزرگترین اقدامات ایشان تثبیت سه رنگ پرچم ایران در تدوین قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران بود.دستور شهزادی با پدید آوردن روح برادری در دل دیگر باشندگان در جمع خبرگان قانون اساسی و ایراد توضیحات بایسته سبب شد که در رای گیری به عمل آمده، سه رنگ پرچم ایران بدون تغییر تصویب شود.
دستور شهزادی پس از انقلاب1357 هم به همکاری مداوم خود با انجمن ها و سازمانهای زرتشتی ادامه داد،سالها ریاست کنکاش موبدان را بر عهده داشت و روز به روز با روحیه ای خستگی ناپذیرتر بر تلاشهایش می افزود.بطوریکه در کنگره های جهانی زرتشتیان در نقاط مختلف جهان همیشه به عنوان سخنرانی چیره دست شرکت می کرد.دستور شهزادی با گشاده رویی تام و مهربانی،تمام وقت در اختیار پژوهشگران دین زرتشتی و دوستداران فرهنگ ایرانی بود و به حل و فصل مسائل دینی زرتشتیان می پرداخت و همواره در دفتر کارش راهنمای محققان و پرسشگران بود.به دلیل اطلاعات گسترده ایشان در مسائل مختلف علمی،دینی و فرهنگی بارها و بارها در جلسه های مهم فرهنگی و ملی به عنوان نماینده و موبد موبدان زرتشتیان از ایشان دعوت به عمل می آمد و در گفتگوهای تلویزیونی و مطبوعاتی نیز حضوری فعال داشت.دستور به تعلیم دادن و آموزگاری بسیار علاقمند بود،بطوریکه حتی در دوره بازنشستگی نیز کار خود را در وزارت فرهنگ و آموزش عالی ادامه داد و حتی در شش ماه آخر عمر پُربرکتشان که نخست در بخش مراقبت های ویژه ی بیمارستان و نیز در بستر بیماری در منزلشان می گذشت،با کمک دختر گرامیشان به مکاتبات و ارتباطش با جامعه ادامه داد.
دستور رستم شهزادی 65 سال بطور جدی سخنرانی و نویسندگی کرد و در مجموع بیش از هزار سخنرانی و صدها نوشته و ده ها عنوان کتاب چون:
1:ترجمه متن پهلوی«ماتیکان هزار داتستان» [= قانون مدنی زرتشتیان در زمان ساسانیان]
2:آوانویسی و ترجمه ی کتاب مقدس «خرده اوستا»
3:ترجمه ی سرودهای مینوی«گاتها»
4:«زرتشت و آموزشهای او»
5:«جهان بینی زرتشتی»
6:«زرتشتیان یکتاپرستند»
7:«سیری در آموزشهای گاتها»
8:«واژه نامه پازند»
9:«دین و دانش»کتاب آموزش دینی دانش آموزان اول دبیرستان
10:ترجمه به فارسی کتاب بسیار ارزشمند«خداشناسی زرتشتی»[Zoroastrian Theology] اثر شمس العلما دستور دکتر مانکجی نوشیروانجی دهالا
11:ترجمه به فارسی کتاب«زناشوئی در ایران باستان» اثر دستور جمشید کاووس جی کاتراک
12:ترجمه به فارسی کتاب«آموزشهای زرتشت_پیامبر ایران» اثر دکتر تهمورس ستنا
آخرین مقاله ای که از دستور رستم شهزادی در نشریه ای چاپ شد،مقاله ای است با عنوان «جشن و شادی در ایران باستان» که در ماهنامه فروهر در شماره 5_6 امرداد و شهریور سال 1378 بطبع رسیده و آخرین سخنرانی رسمی ایشان در حرم امام خمینی(ره) به مناسبت یکصدمین سالگرد تولد امام بود.

با سپاس از جناب آقای فریذ شولیزاده نویسنده مطالب بالنظرات (0)

ویژگی جامعه آرمانی اشو زرتشت
نویسنده: درِمهر - ۱۳٩٠/٢/٢٩


ویژگی جامعه آرمانی اشو زرتشت

آینه دل پاک باید تا در او واشناسی صورت زشت ونکو

جامعه آرمانی جامعه افراد خوشبخت با روابط انسانی است،خوشبختی احساسی درونی است.جامعه آرمانی اشو زرتشت خشتروئیریه است.خشتر در گاتها بیش از سی بار آمده است .خشتر گاهی با واژه وهوبه معنی نیک ،گاهی با واژه استوایتیش به مهنی آرزو شده وگاهی با واژه وئیریه به معنی برگزیده آمده است.پس شهریاری اهورا مزدا برای جامعه نیک وآرزو شده وبرگزیده است.

"ای مزدا اهورا ،این از تو می پرسم :کسی که با دانایی ونیک اندیشی برای افزایش توانائ خانه یا شهر یا کشوربرای گسترش آئین راستی می کوشد،کی و چگونه به تو خواهد پیوست ؟" یسنا31 بند16

اشو زرتشت سوال هایش تا آنجا ادامه می یابد که کدام راه از ایندو بهتر است؟

"راه کسانی که برای مردم تباهی به بار می آورند یا راه کسانی که به کار های آبادانی می پردازند." یسنا31 بند 17

واشو زرتشت نمی آساید ونمی آرامد تا پاسخی برای پرسش هایش بدست آورد. ودر یسنای 43 بند 1 به جهانیان اعلام می کند:"خوشبخت کسی است که خوشبختی دیگران رافراهم سازد ،چنین است فرمان و خواست اهورامزدای چاره ساز.از این رو ما خواستاریمکه با نیروی راستی وپایداری نیاز یکدیگر را بر آورده سازیم ،پارسائی که پرتو پاداش زندگی نیک منشانه است به من ارزانی دار."

آنچه از گات هاپیداست ،اشوزرتشت در هنگام سرودن گات ها مردی وارسته ،داناوتوانا بودکه به آرزوهای خود رسیده بودوبا نگرش به محیط اطراف خود واندیشیدن در باره آنهابه حقایق راز ها زندگی پی برده بودبا چنین اطمینانی صحبت از جامعه ای آرمانی می کرد وپرسش هارا ابتدا در درون وبا عقل تحلیل می کرد وسپس با پرسش از اهورا مزداپاسخ آنرا در می یافت.اشو زرتشت یاد گرفتن و دانا شدن را وظیفه هر فرد می دانست وهر دانایی باید دیگران را از دانش خود بهره مند سازدچه پیش از اینکه نادان سرگشته بماندزیرا بدترین رنج برای دانایاناین است که در میان مشتی نادان به سر برد.بزرگترین خوشبختی برای دانا زمانی است که اطرافیان گفتارشان را با جان ودل بپذیرند وعمل کنند.

شهریور در اوستا خشتره وئیریه می باشدودر پهلوی خشتریور می باشد، خشَترَوَئیریه کلمه ای است مرکب از دو جزء: خشَتر که در اوستا و پارسی باستان و سانسکریت به معنای کشور و پادشاهی است وبه معنی شهردر گفتار امروزه می باشد ودر کلمه شهریار و ایرانشهر تا کنون معنی خود را حفظ کرده است .

جزء دوم صفت است از وَر مشتق شده است ودر خطوط میخی وگات ها واوستا به به معنای برتری دادن و ئیریه یعنی برگزیده و آرزوشده و در کل یعنی کشور منتخب ، پادشاهی برگزیده و شهر آرمانی است. شهریور در اوستا به معنای بهشت برین و سرزمین فناناپذیر نیز به کار رفته و انسان باید تلاش کند تا پس از مرگ شایسته ی این مملکت باشد. از دیگر سو، «شهریور» را توانایی در مهربانی و گذشت،‌ تسلط بر اراده، هماهنگی میان خواست و خرد، آزاده بودن و آزاد اندیشیدن دانسته و یادآور شده اند. کسی که آراسته به این امشاسپند باشد، جز در راه خوشبختی بشر و آبادانی جهان گام بر نمی‌دارد.

روانشاد موبدرستم شهزادی :بیگمان اگر همه مردمان جهان امر واراده پروردگار را بپذیرند به حقایق مذهب خودچنانچه پیامبرشان آموخته عمل کننداین دنیا چون بهشت برای ساکنانش خواهد بود.

روانشادموبد فیروز آذر گشسب :از گاتها نتیجه می گیریدکسی که اطمینان دارددر پرتو سعی وکوششبر مشگلات زندگی چیره شودبیگمان شکست در اندیشه او راه ندارد.

روانشاد دکتر موبد اشیدریدر مقاله چه کسی زرتشتی است؟کسی را زرتشتی می داند که دانش اشو زرتشت را یاد بگیرد وبیا موزاند.

انجمن موبدان تهران درک بهتر سنت های زرتشتی وفلسفه نهفته در آنها وپالوده کردن آنها به همازوری وهماهنگی لازم بین بهدینان می داند.

اشوزرتشت علاوه بر آموزش دین با دشمنی دشمنان خود مبارزه کرد باخشتره وئیریه جامعه آرمانی را مشخص ودر جهت تکامل بشر به جلو تلاشی مستمر وپی گیر داشت .

ویژگی جامعه آرمانی زرتشت صلح ، آرامش ، رفاه ، آسایش و برابری است که از سرود های اشو زرتشت درگات هامی توان دریافت .

در آئین اشو زرتشت عبادت کار وفعالیت وکوشش است،هنگامی که از وی می پرسند:خوشبخت ترین سرزمین کدام است؟ می گوید: زمینی که بیشتر شخم شود ،بیشتر آبیاری شود وبیشتر محصول دهد.وقتی می پرسند: مردم خوشبخت چه کسانی هستند؟می گوید:آن مردمی کهبیشتر از راه کشاورزی ودامداری بکوشندوزمین های بیشتری را به زیر کشت ببرندودام های فراوان تربیت کنندوخانه های بهتری بسازندومحل های ویژه عبادت دایر کنندوخانواده تشکیل دهند واز روی همت وهوخت وهورشت وبرکت خداوندکه برای آسایش مردم است افزون کنند1 .

جامعه آرمانی جامعه ای است که درآن فقر مادی ومعنوی وجود نداشته باشد واشوزرتشت به پا خواست تافقر مادی ومعنوی را بر اندازد وخوشبختی را به ارمغان آورد2 .در پایان یسنای43 بند 13 که ویژگی دیگری از جامعه آرمانی اشو زرتشت را بیان می کند شاهد می آورم.

"



1-پیش گفتار نشریه سازمان فروهرآبان وآذر 58 صفحه364

2-یسنا ی31 بند 11
نظرات (0)

شادی در دین زرتشت
نویسنده: درِمهر - ۱۳٩٠/٢/٢۸

دین زرتشت، آیین شادمانی است. از این رو پیروان زرتشت شاد بودن و خوش زیستن را برگزیده اند. در این آیین جشن و سرور یکی از راه های نیایش و ستایش خداوند و نزدیک شدن به اوست. پیامبر ایران، پیروان خود را شادمان و خشنود می خواهد زیرا در پرتو این فروزه ها، تنِ انسان ، نیرومند و روان او شاد می گردد. در نتیجه شوق به کار و کوشش در آن فزونی می یابد. در بینش اشوزرتشت خوشبختی و آسایش راستین تنها با تلاش و از راه راستی به دست می آید و هرگز انسانی که از راه ناشایست خود را خوشبخت می پندارد به خرسندی راستین دست نیافته است.ای پروردگار برای برخورداری از شادمانی و خوشبختی ، بخشایش بیمانندت را بمن بنما. ای هستی بخش بخشایشی را که از اندیشه و کردار نیک سرچشمه می گیرد بمن ارزانی دار. ای آرمیتی ای نمود عشق و بردباری، بوسیله راستی دلهای ما را روشن ساز تا به شادی و خوشبختی دست یابیم. هات 33 بند 13 و هات 33 بند 10نظرات (0)

نوروزنامه و خیام
نویسنده: درِمهر - ۱۳٩٠/٢/٢۸

به بهانه ثبت ملی تقویم جلالی وارج گذاشتن به خدمات عمر خیام به علم وفرهنگ جهان، وقت را مناسب شمرده و کنکاشی در آثار عمر خیام بعمل آوردم.

ترکیب طبایع چو به کام تو دمی است رو شاد بزی اگرچه برتو ستمی است
با اهل خرد باش که اصل تن تو گردی و نسیمی و شراری و دمی است

طنز گونه ای که شاید منسوب به خیام نباشد بیان می شود شاید دلیلی باشد که خیام یکی از نماد های شادی در فرهنگ ایران زمین است
"روزی کسی به خیام خردمند ، که دوران کهنسالی را پشت سر می گذاشت گفت: شما به یاد دارید دقیقا پدر بزرگ من ، چه زمانی درگذشت
خیام پرسید : این پرسش برای چیست ؟
آن جوان گفت: من تاریخ درگذشت همه خویشانم را بدست آورده ام و می خواهم روز وفات آنها بروم گورستان و برایشان دعا کنم و خیرات دهم و خیام خندید و گفت: آدم بدبختی هستی! خداوند تو را فرستاده تا شادی بیافرینی و دست زندگان و مستمندان را بگیری تا نمیرند تو به دنبال مردگانت هستی!!

اندیشمندی ایرانی می گوید: کاویدن در غم ها ما را به خوشبختی نمی رساند و هم او در جایی دیگر می گوید: آنکه ترانه زاری کشت می کند، تباهیدن زندگی اش را برداشت می کند. امیدوارم همه ما ارزش زندگی را بدانیم، درگذشته ها را پاس بداریم و برای شادی هم بکوشیم.
خورشید به گل نهفت می نتوانم و اسرار زمانه گفت می نتوان
از بحر تفکر سر برآورد خرد دری که ز بیم سفت می‌نتوانم

نوروز نامه کتابی در بیان اسباب پیدایش جشن نوروز و کشف حقیقت آن و این‌ که کدام‌ یک از شاهان واضع جشن نوروز بوده و آیین آن و آداب پادشاهان ساسانی در این باب و مطالب گوناگون دیگری آمده است. این کتاب اگرچه صرفا یک کتاب علمی نیست اما توضیحاتی در مورد تقویم ، کبیسه ها و دیگر زمینه های نجومی در آن وجود دارد که ارزش این کتاب را بسیار بالا می برد و بایستی نوشته مردی بزرگ ، دانشمند و آزاده باشد.

نوروزنامه مشهورترین اثر فارسی به نثر حدود سال 495 هجری قمری نوشته شده است. جملاتی کوتاه،‌ ساده و روشن دارد، در آن، لفظ و معنا سهمی به طور تقریبی مساوی دارند؛ دستورمند و دارای نظم معنوی است، ترکیب‌های تازه و شیوه بیانی ادیبانه دارد؛ ضمن آنکه کلماتی فصیح و خوش آهنگِ بسیاری در آن نشسته‌اند؛ مترادف‌ها، توضیحات کلی، آرایه‌های لفظی و معنوی و سجع در آن جایی ندارند و پیچیدگی‌های معنایی و واژه‌های عربی کم‌تری بدان راه یافته‌اند.

برخی احتمال می دهند که نوروز نامه را شخص دیگری به اقتباس از خیام نوشته (زیرا رساله ی ناقص دیگری نیز درباره نوروز در آثار خیام وجود دارد) اما تمامی شواهد تاریخی حاکی از آن است که نوروز نامه را خود خیام نوشته است در پیشگفتار کتاب این دلایل به تفضیل توضیح داده شده است .

نوروزنامه منسوب به شاعر گران‌مایه و عالی‌قدر ایران خیام است. حکیم ابوالفتح عیاث‌الدین عمربن ابراهیم خیام در ریاضیات و نجوم و فلسفه استاد و سرآمد فضلای مبرز و حکمای مسلم عصر بوده است و در شمار بزرگ‌ترین شعرا و نویسندگان ایران قرار دارد. وی به قرائن، در حدود 407 به دنیا آمده و در سال 517 در نیشابور درگذشته است. خیام در سال 467 به اصلاح و تعدیل تقویم فارسی مبادرت ورزیده و درست‌ترین روش گاه‌شماری را بنیاد نهاده است.

خیام در این کتاب به پیدایش و برپایی بزرگ‌ترین جشن ایرانیان، یعنی نوروز و آیین‌های آن می‌پردازد. خیام با توجه به شناختی هم که از اوضاع فکری، اجتماعی و سیاسی روزگار خود داشته، در کنار طرح مطالب علمی، برخی مسایل فرهنگی، هنری و اجتماعی را مورد توجه قرار داده است . خیام که نام و آوازه‌اش را مدیون رباعی‌های خود و اندیشه‌های دیگرگون جاری در این طرحی دیگر درانداخته است برای نخستین بار در نوروزنامه، خیام با بهره‌گیری از حکایات به گزارش‌های خود رنگ تازه‌ای می‌بخشد خیام از جمشید به‌عنوان نخستین فردی که انگشتری به دست کرد، نام می‌برد. از ارزش‌ها و نیکویی‌های بسیار انگشتر در این بخش یاد شده است. هم‌پای اسطوره و افسانه، اهمیت انگشتر به گونه‌ای است که حتی از دست رفتن ملک سلیمان به زمان بی‌انگشتری سلیمان بازمی‌گردد. نکته جالب در این‌جا، اهمیت مهر انگشتر است

و با دیدگاهی سراسر متفاوت، نه‌ تنها به شرح چگونگی و پیدایش نوروز باستانی پرداخته‌ است، بلکه از دریچه فرهنگ و با توسل به اسطوره‌ها، به شرح آیین پادشاهان ایران و موارد دیگری همچون دفین (گنج)، انگشتری، خوید، اسپ، باز، زر، روی نیکو و از این دست پرداخته است. نخستین بار به‌سعی و تصحیح مجتبی مینوی، و همکاری صادق هدایت، در سال 1312 به چاپ رسیده است ،بعد از وی علی حصوری این کتاب را در سال های 43 و 57 به چاپ رساند .

نمونه ای از نوشته نوروز نامه: " چون از پادشاهی گشتاسب سی سال بگذشت، زردشت بیرون آمد و دین گبری آورد و گشتاسب دین او بپذیرفت و بر آن می[رفت] و از گاه جشن آفریدون تا این وقت نهصد و چهل سال گذشته بود و آفتاب نوبت خویش به عقرب آورد. گشتاسب بفرمود تا کبیسه کردند."


خیام منجم بود و تقویم امروز ایرانی، حاصل محاسباتی است که او و عده ای از دانشمندانی دیگر، در زمان جلال الدین ملک شاه سلجوقی انجام دادند و به نام وی تقویم جلالی خوانده می شود. خیام در باب چگونگی محاسبات نجومی خود رساله ای نیز نوشته است. وی علاوه بر ریاضی و نجوم، متبحر در فلسفه، تاریخ جهان، زبان شناسی و فقه نیز بود. علوم و فلسفه یونان را تدریس می کرد و دانشجویان را به ورزش جسمانی و پرورش نفس تشویق می کرد. از همین رو، بسیاری از صوفیان و عارفان زمان او را به خود نزدیک می یافته اند.

هان کوزه گر!بپای اگر هشیاری تا چند کنی برکل مردم خواری
انگشت فریدون وکف کیخسرو بر چرخ نهاده ای چه می پندارینظرات (0)

‫نگاهی کلی به آتشکده های ایران
نویسنده: درِمهر - ۱۳٩٠/٢/٢۸


Sorena Imani


‫نگاهی کلی به آتشکده های ایران

آتشکده کاریان: نام دیگر آن آتشکده آذرفرنبغ یا آذر خورداد است که در معنی می شود آتش فره ایزدی . مکان آن در شهر فیروز آباد یا اردشیر خره یا اردشیر خوره در صد و بیست کیلومتری جنوب شیراز است و کاخ بزرگ آن که توسط شاهنشاه اردشیر بابکان ساخته شده بود هم اکنون فرو ریخته است . اردشیر به همین جهت نام شهر را ارتخشر خوره ( ارت خشتر ) نامید . در معنی کل می شود شهر شکوه و جلال اردشیر . خوره به معنی فر و شکوه و جلال است . شهر گور یا فیروز آباد نیز بعدها نام گرفت . این مکان از زیارتگاههای بزرگ مردمان فلات ایران بوده است . فخر الدین اسعد گرگانی در داستان ویس و رامین که به دوره شاهنشاهی اشکانیان مربوط است نوشته است






به خاصه زین دل بدبخت رامین که آتشگاه خرداد است و برزین






آتشکده آذر برزین مهر: آتشکده آذربرزین مهر یکی از سه آتشکده مقدس ایران است ( آذر گشسب - آذر برزین - کاریان ) که در شهر نیشابور یا ابرشهر خراسان قرار دارد . در پهلوی به نام آتور بورگین میتر خوانده می شود به معنی آتش مهر بالنده است . تاریخ ساخت آن بسیار کهن است به طوریکه به زمان اشو زرتشت باز میگردد و در بند 8 از فصل 17 بندهش آمده است : آذربرزین مهر تا زمان گشتاسب در گردش بوده و پناه جهان تا اینکه اشو زرتشت اسپنتمان دین آورد و گشتاسب شاه دینش را پذیرفت آنگاه گشتاسب آتش مقدس را در کوه ریومند در آذر برزین مهر قرار داد






آتشکده بردسوره: به گفته مسعودی در کتاب نامدار مروج الذهب این آتشکده توسط فریدون شاه بنا شد که آتش آن را از طوس خراسان آورده بود و در بخارای ایران قرار داد






آتشکده آذر شب: آتشکده ای است که گشتاسب شاه در بلخ بنا کرد و به گفته مورخین گنجهای خود را در آن قرار داد . بلخ در تاریخ جزوی از خراسان بزرگ بوده است که متاسفانه در دوره ننگین قاجار به روسها فروخته شد






آتشکده آذرنوش: آتشکده ای است در بلخ که این نیز همچون آذرشب در خراسان بزرگ ایران بوده است . بلخ نیز همچون مرو شهری از شهرهای ایران بوده است که در دوره قاجار های وطن فروش در قراردادهای ننگین ترکمانچای و گلستان به روس داده شد . فردوسی بزرگ آن را نوش آذر نامیده است . فردوسی می فرماید : شهنشاه لهراسب در شهر بلخ - بکشتند و شد روز ما تار و تلخ - و از آنجا به نوش آذر اندر شدند - رد و هیربد را همه سر زدند






آتشکده باکو: آتشکده ای بزرگ بوده است در ایران شمالی ( باکو ) که در نزدیکی چاه نفت قرار داشته است . محل آن در روستای سوراخانی در 15 کیلومتری باکو می باشد تاریخ ساخت آن به سال 400 پیش از میلاد توسط ایرانیان می باشد . بدلیل مواد نفتی موجود این منتطقه این آتشکده همیشه در نزد ایرانیان روشن و برافروخته بوده است . باکو از باگوان زبان پهلوی ایران گرفته شده است و شهری ایران است که در دوره قاجار به روس فروخته شد . این مکان مقدس پس از یورش تازیان ویران شد ولی سالها بعد از آن دوباره مرمت و بازسازی شد ولی آتش آن خاموش بود تا سال 1975 که آتش آن دوباره روشن گشت و به مکانی توریستی تبدیل شد






آتشکده سیروان: این آتشکده پیش از به پادشاهی رسیدن انوشیروان دادگر محل بت ها بود و پس از وی بت ها ویران شدند و آتش مقدس را در آنجا قرار دادند . محل آن سیروان و ری بوده است . به گفته مسعودی تاریخ نگار مشهور این آتشکده در پیش از ظهور زرتشت ساخته شده است






آتشکده نیاسر: این آتشکده توسط شاهنشاه اردشیر بابکان ساخت شده است طول و عرض آن 14 متر در 14 متر می باشد . این بنا پس از یورش تازیان ویران شد ولی سپس توسط مردم بازسازی گشته است و امروز تقریبا سالم می باشد . نیاسر در 35 کیلومتری شمال غربی شهر کاشان قرار دارد و در منطقه ای کوهستانی در ارتفاعات کرکس می باشد . چشمه ای باستانی به نام چشمه اسکندر نیز در آنجا قرار دارد . در نیاسر غاری که متعلق به دوره پارتیان بوده است نیز وجود دارد . به احتمال قوی این غار معبد میترایی بوده است که امروزه از مکانهای دیدنی این شهر می باشد






آتشکده اردشیر: در استخر استان فارس می باشد که نام دیگرش آتشکده آناهیتا یا ناهید می باشد . چون اردشیر بابکان بنیانگذار سلسله ساسانی از خانواده موبدان بزرگ بوده است به همین دلیل این آتشکده را به شادمانی برقراری سلسله جدیدش در ایران ساخت . در تاریخ بلعمی و طبری آمده است که چون یزدگرد سوم نوه خسروپرویز بوده است پس بزرگان ایران او را به مقام پادشاهی رسانند و در آتشکده اردشیر استخر تاج شاهنشاهی را بر سر وی گذاشتند و سپس او را به پایتخت ایران در بغداد تیسپون فرستادند






آتشکده آناهیتا یا پرستشگاه آناهیتا: آناهید یکی از چهار عنصر مقدس آب و آتش و هوا و خاک است . در معنی می توان گفت که پاک و با عفت و با تقوی است که ارمنیان درست آن را تلفظ میکنند . این زیارتگاه پس از آذرگشسب از بزرگ ترین مکانهای باستانی و مقدس ایران بوده است که از دوره شاهنشاهی اشکانی ( پارتیان ) باقی مانده است . در شهر کنگاور در مسیر کرمانشاهان قرار دارد . ستون ها و پلکان این معبد هنوز پس از بیش از 2000 سال باقی و مستحکم است . این مکان در شهر کردنشین ایران بوده است و در نزد کردان آریایی دارای احترام خواصی می باشد . کردستان ایران و منطقه اورامان آن یکی از مشهور ترین مناطق اصیل ایران است که هنوز بسیاری زرتشتی دارد و به زبان پهلوی سخن می گویند . ریشه زبان کردی امروزی نیز پهلوی باستانی ایران است . پیر شهریار یا پیر شالیار از افراد مشهور هورامان کردستان است که وی موبدی زرتشتی بود و چند کتاب از وی بر جای مانده است . ابن فقیه در کتاب مشهور البلدان نوشته است : هیچ ستونی شگفت انگیز تر از ستونهای معبد آناهیتا کنگاور نیست






آتشکده دارابگرد: به گفته تاریخ مروج الذهب مسعودی این آتشکده به فرمان اشو زرتشت بنا گشت . زرتشت به یستاف شاه فرمان داد تا آتش مقدس جمشید شاه را که مورد احترام وی بوده است را بیابند و بیاورند . یستاف شاه این آتش را در خوارزم پیدا نموده است و به دارابجرد فارس آورد و اطرف آن را شهر زیبایی ساخت . این آتشکده در سال 332 هجری قمری به نام آتشکده آذر جوی نامیده می شده است






آتشکده شاپور: در ساحل خلیج قسطنطنیه روم پس از اینکه شاهنشاه شاپور پسر اردشیر پسر بابک وارد شد آن را ساخت و تا دوران خلفای اسلامی نیز پا برجا بود






آتشکده پوران: این مکان توسط ملکه پوران دخت ساسانی دختر شاهنشاه خسروپرویز ساسانی در عراق عجم در نزدیکی مدینه السلام ساخته شده است






آتشکده کرکویه: این آتشکده در شمال سیستان کنونی قرار داشته است .احترام بسیاری مردمان این شهر برای این آتشکده قائل بودند و به گنبد رستم نیز مشهور بوده است . این آتشکده تا قرن 17 هجری که قزوینی آن را وصف کرده است بسیار خرم و زیبا بوده است ساخت آن به روزگار کیخسرو باز میگردد که بسیار کهن است . دو شاخ بزرگ گاو داخل آن قرار داشته است و در وسط آنها آتشگاه قرار داشته است‬نظرات (0)

ازدواج هم یعنی همین
نویسنده: درِمهر - ۱۳٩٠/٢/٢٧

شاگردی از استادش پرسید:" عشق چست؟ "
استاد در جواب گفت: " به گندم زار برو و پر خوشه ترین شاخه را بیاور. اما در هنگام عبور از گندم زار، به یاد داشته باش که نمی توانی به عقب برگردی تا خوشه ای بچینی! "
شاگرد به گندم زار رفت و پس از مدتی طولانی برگشت. استاد پرسید: "چه آوردی؟ "
و شاگرد با حسرت جواب داد: " هیچ! هر چه جلو میرفتم، خوشه های پر پشت تر میدیدم و به امید پیدا کردن پرپشت ترین، تا انتهای گندم زار رفتم ."
استاد گفت: " عشق یعنی همین! "

شاگرد پرسید: " پس ازدواج چیست؟ "
استاد به سخن آمد که : " به جنگل برو و بلندترین درخت را بیاور. امابه یاد داشته باش که باز هم نمی توانی به عقب برگردی! "
شاگرد رفت و پس از مدت کوتاهی با درختی برگشت . استاد پرسید که شاگرد را چه شد و او در جواب گفت: " به جنگل رفتم و اولین درخت بلندی را که دیدم، انتخاب کردم. ترسیدم که اگر جلو بروم، باز هم دست خالی برگردم."
استاد باز گفت: " ازدواج هم یعنی همیننظرات (1)

در مهر رحمت آباد یزد
نویسنده: درِمهر - ۱۳٩٠/٢/٢٦

نظرات (1)

درمهر کسنویه
نویسنده: درِمهر - ۱۳٩٠/٢/٢٦

نظرات (0)

در مهر نصرت آباد یزد
نویسنده: درِمهر - ۱۳٩٠/٢/٢٦

نظرات (0)

در مهر علی آباد
نویسنده: درِمهر - ۱۳٩٠/٢/٢٦

نظرات (0)

آتش درمهر نرسی آباد تخت نشین شد ۲۹ اسفند88
نویسنده: درِمهر - ۱۳٩٠/٢/٢٦

نظرات (0)

بوی گل
نویسنده: درِمهر - ۱۳٩٠/٢/٢٦

نظرات (0)

آشنایی با سنگ نوشته سه زبانه شاپور اول در کعبه زرتشت
نویسنده: درِمهر - ۱۳٩٠/٢/٢٦

پیشینه کتیبه نگاری در ایران به حدود 2400 ق.م می‌رسد هنگامیکه قدیمی‌ترین گل‌نوشته‌های ایلامی نوشته شده است. از حکومت‌های ایرانی هخامنشیان این سنت را ادامه دادند و بعد از وقفه‌ای چندصدساله در دوره سلوکیان و ابتدای اشکانیان، مجددا در پایان دوره اشکانی از سر گرفته شد.

کتیبه شاپور اول در کعبه زرتشت، از چند منظر اهمیت دارد، یکی به دلیل موقعیت سیاسی ایران در آن زمان که فرمانروایی روم رو به ضعف نهاده و فرمانروایی ساسانیان در حال اوج گرفتن بود و از این کتیبه می‌توان اطلاعاتی دسته اول درباره موقعیت سیاسی آن دوره به دست آورد و دوم به دلیل این که تمامی منابعی که از حوادث دوره شاپور دوم اطلاعاتی به ما می‌دهند اسناد دست دوم هستند که مورخان یونانی و رومی و... آنها را نوشته‌اند و آمیخته با داستان و افسانه‌اند.

این کتیبه که در تاریخ 11 خرداد 1315 خورشیدی کشف شد کتیبه‌ای است سه زبانه یعنی به سه زبان پارتی (پهلوی اشکانی)، فارسی میانه (پهلوی ساسانی) و یونانی نوشته شده است و در داخل برجی مکعب شکل در نقش رستم که مردم آن را کعبه زرتشت می‌نامند، پیدا شده است. کتیبه پارتی روی دیوار غربی و کتیبه یونانی روی دیوار جنوبی حک شده است و زیر کتیبه شاپور اول، کرتیر بزرگ موبد زمان ساسانی، کتیبه‌ای از خود به یادگار گذاشته است.

پژوهشگران معتقدند بنای کعبه زرتشت، بنایی مربوط به دوران هخامنشیان است، زیرا معماری آن با آن دوران هماهنگ است. این بنای مکعب شکل 14 متر ارتفاع دارد و بر روی یک پلکان سه طبقه قرار گرفته است، پنجره‌های این بنا کاذب‌اند و نمایی سه لایه دارند.

شاپور اول در کتیبه خود پس از آن که خود را شاه‌شاهان، شاه ایران و انیران، معرفی می‌کند ، از سرزمین‌هایی نام می‌برد که در آن زمان بخشی از کشور ایران بوده‌اند: پارس، پارت، خوزستان، میشان، آسورستان، عربیه (شمال دریای سرخ)، آذربایجان، ارمنستان، گرجستان، ماد، گرگان، مرو، هرات، ابرشهر (همه شمال شرق ایران)، مکران، هند، کوشان تا ماوراءالنهر و...

تمامی این شهرها در چهار بخش به نام «پادگوس» تقسیم‌بندی شده‌بودند و هر یک از این بخش‌ها یک «پادگوس‌بان» داشتند که حکومت هر ناحیه را بر عهده داشت.

شاپور دوم در ادامه کتیبه از سه جنگ ایران و روم یاد می‌کند که جنگ آخر به دستگیری والریانوس سردار روم انجامید و شاپور و دیگر جنگجویان رومی را با خود به ایران آورد و در شهرهایی که ساخت مستقر کرد.

اهمیت این کتیبه را از چند جهت دیگر نیز می‌توان خاطر نشان کرد؛ این نوشته از آن جهت که اسامی شهرهای ایران و روم را نام می‌برد منبعی موثق و مهم از نظر جغرافیای تاریخی آن زمان محسوب می‌شود، دیگر این که نکات مهمی درباره رسوم آن زمان و همچنین سیستم اداری و شاهی آن دوران را به تصویر می‌کشد، القابی مانند اندرزبد بانوان (مشاور بانوان دربار)، بازاربد (رئیس بازرگانی)، شمشیرسالار(سرپرست تسلیحات)، وربد(باربد، سرپرست جشن‌ها) نمونه‌ای از واژه‌های منحصر به ‌فرد و مهمی است که در این کتیبه آمده است.

با سپاس از خانم دکتر گشتاسب وسایت برسادنظرات (0)

نگاه خیام به ارزش شادی
نویسنده: درِمهر - ۱۳٩٠/٢/٢٥
روزی کسی به خیام خردمند ، که دوران کهنسالی را پشت سر می گذاشت گفت : شما به یاد دارید دقیقا پدر بزرگ من ، چه زمانی درگذشت ؟!
خیام پرسید : این پرسش برای چیست ؟
آن جوان گفت : من تاریخ درگذشت همه خویشانم را بدست آورده ام و می خواهم روز وفات آنها بروم گورستان و برایشان دعا کنم و خیرات دهم و...

خیام خندید و گفت : آدم بدبختی هستی ! خداوند تو را فرستاده تا شادی بیافرینی و دست زندگان و مستمندان را بگیری تا نمیرند تو به دنبال مردگانت هستی ؟!... بعد پشتش را به او کرد و گفت مرا با مرده پرستان کاری نیست و از او دور شد .
اندیشمند کشورمان ارد بزرگ می گوید : « کاویدن در غم ها ما را به خوشبختی نمی رساند » .
و هم او در جایی دیگر می گوید : « آنکه ترانه زاری کشت می کند ، تباهیدن زندگی اش را برداشت می کند » .

امیدوارم همه ما ارزش زندگی را بدانیم و برای شادی هم بکوشیم .نظرات (0)

واقعا خدا عادل است؟
نویسنده: درِمهر - ۱۳٩٠/٢/٢٥



*زنى به حضور حضرت داوود (علیه السلام ) آمد و گفت : اى پیامبر خدا پروردگار تو
ظالم است یا عادل؟ داوود (علیه السلام ) فرمود: خداوند عادلى است که هرگز ظلم
نمى کند**.***
*
------------------------------
*

*سپس فرمود: مگر چه حادثه اى براى تو رخ داده است که این سؤال را مى کنى؟ زن
گفت : من بیوه زن هستم و سه دختر دارم ، با دستم، ریسندگى مى کنم ، دیروزشال
بافته خود را در میان پارچه اى گذاشته بودم و به طرف بازار مى بردم، تا بفروشم،
و با پول آن غذاى کودکانم را تهیه سازم، ناگهان پرنده اى آمد و آن پارچه را از
دستم ربود و برد، و تهیدست و محزون ماندم و چیزى ندارم که معاش کودکانم را
تامین نمایم** .*

*هنوز سخن زن تمام نشده بود، در خانه داوود را زدند، حضرت اجازه وارد شدن به
خانه را داد، ناگهان ده نفر تاجر به حضور داوود (علیه السلام ) آمدند، و هر
کدام صد دینار (جمعا هزار دینار) نزد آن حضرت گذاردند و عرض کردند: این پولها
را به مستحقش بدهید**.*

*حضرت داوود (علیه السلام ) از آن ها پرسید: علت این که شما دست جمعى این مبلغ
را به اینجا آورده اید چیست ؟***

*عرض کردند : ما سوار کشتى بودیم ، طوفانى برخاست ، کشتى آسیب دید، و نزدیک بود
غرق گردد و همه ما به هلاکت برسیم ، ناگهان پرنده اى دیدیم ، پارچه سرخ بسته ای
سوى ما انداخت ، آن را گشودیم ، در آن شال بافته دیدیم ، به وسیله آن ،
موردآسیب دیده کشتى را محکم بستیم و کشتى بى خطر گردید و سپس طوفان آرام شد و
به ساحل رسیدیم ، و ما هنگام خطر نذر کردیم که اگر نجات یابیم هر کدام صد
دینار، بپردازیم ، و اکنون این مبلغ را که هزار دینار از ده نفر ما است به
حضورت آورده ایم ،** **تا هر که را بخواهى، به او صدقه بدهى**.*

*حضرت داوود (علیه السلام ) به زن متوجه شد و به او فرمود: پروردگار تو در دریا
براى تو هدیه مى فرستد، ولى تو او را ظالم مى خوانى؟ سپس ‍ هزار دینار را به آن
زن داد، و فرمود: این پول را در تامین معاش کودکانت مصرف کن، خداوند به حال و
روزگار تو، آگاهتر از دیگران است**.***

* *

و اوست آن کس که براى شما گوش و چشم و دل پدید آورد چه اندک سپاسگزاریدنظرات (0)

عبادت یا خدمت ؟عبادت یا خدمت ؟
نویسنده: درِمهر - ۱۳٩٠/٢/٢٥


آورده اند که در مجلس شیخ ابوالحسن خرقانی (عارف قرن پنجم) سخن از کرامت می رفت و هر یک از حاضران چیزی می گفت.
شیخ گفت:کرامت چیزی جز خدمت خلق نیست.
چنان که دو برادر بودند و مادر پیری داشتند.
یکی از آن دو پیوسته خدمت مادر می کرد و آن دیگر به عبادت خدا مشغول می بود.
یک شب برادر عابد را در سجده ، خواب ربود.
آوازی شنید که برادر تو را بیامرزیدند و تو را هم به او بخشیدند.
گفت: من سالها پرستش خدا کرده ام و برادرم همیشه به خدمت مادر مشغول بوده است، روا نیست که او را بر من رجحان نهند و مرا به او بخشند.
ندا آمد :
آنچه تو کرده ای خدا از آن بی نیاز است و آنچه برادرت می کند، مادر بدان محتاج.
نظرات (0)

lمجسمه وآرامگاه خیام
نویسنده: درِمهر - ۱۳٩٠/٢/٢٥

نظرات (0)

کبوتر
نویسنده: درِمهر - ۱۳٩٠/٢/٢٥

نظرات (0)

آریوبرزن که بود؟
نویسنده: درِمهر - ۱۳٩٠/٢/٢٤

آریوبرزن یکی از سرداران بزرگ تاریخ ایران است که در برابر یورش اسکندر مقدونی به ایران زمین ، دلیرانه از سرزمین خود پاسداری کرد و در این راه جان باخت و حماسه ی «در بند پارس» را از خود در تاریخ به یادگار گذاشت. برخی او را از اجداد لرها یا کردها می دانند.



«اسکندر مقدونی » در سال 331 پیش از میلاد پس از پیروزی در سومین جنگ خود با ایرانیان ( جنگ آربل Arbel یا گوگامل Gaugamele ) و شکست پایانی ایران، بر بابل و شوش و استخر چیرگی یافت و برای دست یافتن به پارسه، پایتخت ایران روانه این شهر گردید. اسکندر برای فتح پارسه سپاهیان خود را به دو پاره بخش کرد: بخشی به فرماندهی (پارمن یونوس) از راه جلگه (رامهرمز وبهبهان)به سوی پارسه روان شد و خود اسکندر با سپاهان سبک اسلحه راه کوهستان (کوه کهکیلویه)رادر پیش گرفت و در تنگه های دربند پارس(برخی آنرا تنگ تک آب و گروهی آنرا تنگ آری کنونی می دانند) با مقاومت ایرانیان روبرو گردید.



در جنگ در بندپارس آخرین پاسداران ایران با شماری اندک به فرماندهی آریوبرزن دربرابر سپاهیان پرشمار اسکندر دلاورانه دفاع کردند و سپاهیان مقدونی را ناچار به پس نشینی نمودند. با وجود آریوبرزن و پاسداران تنگه های پارس گذشتن سپاهیان اسکندر از این تنگه های کوهستانی امکان پذیر نبود. ازاین رو «اسکندر» به نقشه جنگی ایرانیان درجنگ ترموپیلThermopyle متوسل شد و با کمک یک اسیر یونانی از بیراهه و گذر از راههای سخت کوهستانی خود را به پشت نگهبانان ایرانی رساند و آنان را در محاصره گرفت.



آریوبرزن با 40سوار و 5 هزار پیاده و وارد کردن تلفات سنگین به دشمن، خط محاصره را شکست و برای یاری به پاتخت به سوی پارسهPersepolice شتافت ولی سپاهیانی که به دستور «اسکندر» از راه جلگه به طرف پارسه رفته بودند، پیش ازرسیدن او به پایتخت، به پارسه دست یافته بودند. آریوبرزن با وجود واژگونی پایتخت و در حالی که سخت در تعقیب سپاهیان دشمن بود، حاضر به تسلیم نشد و آنقدر در پیکار با دشمن پافشرد تا گذشته از خود او، همه یارانش از پای در افتادند و جنگ هنگامی به پایان رسید که آخرین سرباز پارسی زیر فرمان آریوبرزن به خاک افتاده بود.



لازم به یادآوری است که بدانید یوتاب (به معنی درخشنده و بیمانند) خواهر آریو برزن نیز فرماندهی بخشی از سپاهیان برادر را برعهده داشت و در کوهها راه را بر اسکندر بست . یوتاب همراه برادر چنان جنگید تا هر دو کشته شدند و نامی جاوید از خود برجای گذاشتند و نکته آخر اینکه اسکندر پس از پیروزی بر آریوبرزن آن اسیر یونانی را هم به جرم خیانت کشت.



منبع:


هفته‌نامه عصر نی‌ریز، دکتر حسنعلی پیشاهنگ، استاد دانشگاه آزاد
نظرات (0)

رژیم غذایی مناسب برای افراد چاق
نویسنده: درِمهر - ۱۳٩٠/٢/٢٤


این برنامه خوراکی شایسته افراد چاقی است خواستار که کاهش وزن هستند:



1- هر صبح: یک لیوان معمولی آب، ناشتا و قبل از صبحانه میل نمائید.



2- صبحانه: یک عدد سفیده تخم مرغ آب پز و یک لیوان معمولی شیر و یک لیوان معمولی چای و سه عدد خرما و یک تا دو کف دست نان جو (در صورت عدم دسترسی به نان جو از نان گندم کم نمک نیز می توانید استفاده نمائید).



3- ساعت 10صبح: یک لیوان معمولی چای با یک قاشق چای خوری عسل و یک نوع میوه فصل.



4- از ساعت 10تا30دقیقه قبل از نهار: سه لیوان معمولی آب.



5- ناهار: دو عدد خرما ، یک فنجان سالاد با دو قاشق روغن زیتون و اندکی آب لیمو یا سرکه یا نارنج و یا آب غوره (یکی از آنها).(توجه :با توجه به خالی بودن معده به ویژه از چربی و یا مواد نشاسته ای ، از مصرف زیثاد ترشی احتراز نمائید ، در غیر این صورت با افزایش اسیده معده به ناراحتی دستگاه گوارش مبتلا خواهید شد. هرگز تصور نکنید که با مصرف زیاد ترشی ، لاغر می شوید!!این فکر اشتباه است) و گوشت بدون چربی یا سینه مرغ بدون پوست یا ماهی بدون چربی (کبابی ، آب پز ، پخته) البته با سبزیجات میل نمائید. در صورت عدم دسترسی به غذا یک عدد موز میل نمائید. حتماً ظهر و شب یک حبه سیر (یا گرد سیر)با غذا پخته شود. کمی زیره ، دارچین ، فلفل ، کمی نمک و زرد چوبه به غذا خود اضافه نمائید.



6- عصرانه (ساعت 3): یک لیوان معمولی چای با دو عدد خرما و یک نوع میوه فصل.



7- شام(ساعت6بعد از ظهر): مانند نهار از مرغ یا گوشت یا ماهی می توانید .چنانچه کباب خواستید بخورید در منزل تهیه نمائید چون کباب بیرون هم چرب و هم شور است البته مقدار مصرف گوشت چرخ کرده از یک تا سه همبرگر در هر وعده نباید کمتر باشد. بستگی به قد و سن شما دارد البته بدون نان یک فنجان سالاد و روغن زیتون را فراموش نکنید توجه کنید که مقدار گوشت باید به اندازه لازم باشد اگر کمتر مصرف کنید دچار ضعف می شوید که در نهایت رژیم غلط را بدنبال خواهید نمود و به خاطر ضعف جسمانی قطعاً در نیمه راه ، رژیم را رها خواهید کرد.

هرگاه میهمان هستید و شرایط را جهت اجرای برنامه مناسب نمی بینید ، سعی کنید که با اندکی سالاد و میوه رفع گرسنگی نمائید.بخصوص در مجلسی همچون عروسی سعی کنید بر هوس پر خوری غلبه کرده و به اصطلاح رژیم خود را نشکنید چرا که با چند نوبت شکستن رژیم به نتیجه دلخواه رسید. نکته مهم اینکه در فاصله ظهر تا نیم ساعت قبل از شام چند لیوان آی را فراموش نکنید.



8- ساعت 9شب: یک عدد سیب، یک عدد گردو و دو عدد فندوق ، دو عدد بادام بو نداده ، دو عدد کشمش ، دو عدد نخودچی ، دو عدد توت خشک ، دو عدد انجیر سیاه یا نی ریرزی ، یک فنجان ماست بدون چربی!چه بسا در نگاه اول اعداد فوق کمی خنده دار به نظر برسد ! اما توجه کنید که اگر هر کدام از آنها را در 30 روز ضرب کنیم ، به چه عددی دست خواهیم یافت ! مثلاً در 30 روز ،150 عدد خرما ، 450عدد آجیل مصرف خواهید نمود.(خانمها زیر قد 165 و آقایان زیر قد 175 گردو را نصف و بقیه را یک عدد بخورند). اما در مورد میوه های شیرین این را بدانید که مصرف زیاد آن چاق کنده است . پس سعی کنید ضمن رعایت دقیق تعداد آنها ، در صورت امکان متنوع نیز باشد.



برای ایجاد تنوع در غذا چند گونه را یادآوری می کنیم:

الف)دلمه (بدون برنج،لپه و روغن) همراه با گوشت و سبزی به اندازه کافی و چاشنی به سلیقه خودتان.

ب)انواع خورشها (سرخ نشده باشد) مانند خورشت آلو،به، بامیه، هویج و کدو ،بادمجان ،کرفس ،قورمه سبزی و خورش های محلی (بدون روغن و نشاسته) لوبیا سبز، اسفناج،قارچ.

ج)کوفته سبزی(بدون برنج) با یک عدد تخم مرغ (جهت چسپندگی) همراه با چاشنی دلخواه.



سالاد الویه ویژه چاقها:

نصف مرغ بدون پوست و بدون نمک را با یک پیاز ک.چک می پزیم. دو عدد تخم مرغ ، دو عدد هویج ،یک عدد سیب زمینی نسبتاً بزرگ را پخته خرد می کنیم. مرغ را بعد از اینکه پخته و آبش تمام شد خرد کرده، سپس همه را مخلوط می کنیم از پنج تا شش خیارشور برای نمک آن استفاده می کنیم. در اینجا خیار شور هم جای نمک است و مزه سالاد. (فقط خیار شور را جهت تهیه سالاد الویه باید مصرف نمود چون اشتها آور و چاق کننده است) برای سس سالاد سه قاشق روغن زیتون ، دو قاشق ماست ، یک قاشق آبلیمو کمی فلفل سیاه همه را مخلوط می کنیم . این سالاد برای 3شب می باشد البته بدون نان.



غذاهای ممنوع:

نوشابه گازدار ، انواع شکلات و شیرینی ، مواد نشاسته ای مانند برنج ، نان ،حبوبات ،سیب زمینی سرخ کرده یا چیپس آجیل ،بستنی ،دسرها ، شیر برنج ، شله زرد ، حلواها ، شربت ها، مرباها ، ماست چرب ، حلیم و... انواع سرخ کردنی ها ، کله پاچه سالاد الویه، سوسیس و کالباس ، انواع کنسروها ، تن ماهی ، سس ، پیاز خام (بخاطر زیاد کردن اشتها) ماکارونی ، قند و شکر.



برطرف کردن مشکلات ناشی از رژیم:

در طول انجام دستورات رژیم ، ممکن پاره ای عوارض و اختلالات در ساختار بدن بوجود آید که آن هم طبیعی از کمبود بعضی از مواد قندی بدن است . لذا جهت رفع پاره ای از مشکلات به توصیه های زیر توجه کنید :

1- با توجه به میزان کم شدن میزان شیرینی و قند در تغذیه روزانه ، طبیعی است که قند موجود در خون نیز کاهش پیدا کرده و در نتیجه انسان دچار سردرد و سرگیچه بشود . برای رفع این کمبود 3 تا 6 عدد خرما و یک قاشق عسل در رژیم روزانه گنجانده شدن است.



2- با توجه به اینکه غذاهایی دارای سردی باعث سر درد و سرگیجه می شوند ، بهتر است برای از بین بردن آن و بهتر کردن طمع غذا از کمی دارچین استفاده کنید تا مجبور نشوید برای رفع سردرد و سر گیجه بطرف مواد شیرینی و نشاسته ای بروید!



3- یکی از نتایج مهم واصلی «رژیم » خوب ، همانا کم شدن و رد نهایت حذف شدن چربی های زائد و مضر بدن است . که این عمل خود نوعی «پیوست »ایجاد میکند . برای جلوگیری از «پیوست» روزانه 4 قاشق روغن زیتون میل نمایید . از طرفی استفاده از نان جو ، آلو و انجیر (خیس شده و حد اکثر 5 عدد در روز ) ، ماست مخلوط با گل محمدی ، خورشت آلو و اسفناج و خورشت بامیه نیز جهت جلوگیری از پیوست مفید است.



4- با استفاده روزانه یک استکان از آب انواع سبزیجات حد اکثر 2 استکان به تدریج به تمام ویتامینها درست خواهید یافت . توضیح اینکه ، تمامی سبزیجات مانند شوید ، تره، جعفری، گشنیز ، تریچه ، ترب سیاه ، تر خون ، و انواع سبزیجات خوردنی مفید هستند و با توجه به اینکه هر اندازه سبزی «خرد»شود ، خاصیتش کم می شود بهتر است از آب آنها استفاده نمایید ( جهت بهتر شدن مزه آنها می توانید چند قطره آب لیمو اضافه کنید ).گاهی برای تنوع نیز می توان آب میوه هم نوشید.



این را بدانید که آب سبزی (هر نوع آن) به تناسب سن برای همه افراد مفید است . شیوه گرفتن آب سبزی به شرح زیر است:

به مقدار نیم کیلو سبزی مورد نظر را با دقت شسته و مدت یک ساعت در آب پاک نگهدارید . آنگاه با آبمیوه گیری آب آن را گرفته و فوراً میل نمایید . بهتر است در روزهای اول با یک چهارم استکان معمولی شروع کنید تا معده تان عادت کند و آنهایی که از ناراحتی دستگاه گوارش رنج میبرند ، میتوانند سبزیجات و میوه ها را به صورت پخته میل کنند . البته توجه داشته باشید که منظور «کمپوت»متداول در مغازه ها نیست چرا که سرشار از شیرنی است ! بلکه منظور این است که سبزی و میوه را در منزل به صورت پخته در آورید.



5- تصور نکنید چون مثلاً کاهو کالاری ندارد و چاق نمیکند هر اندازه دلتان خواست سالاد میل کنید ! نداشتن کالاری دلیل بر عدم چاقی نیست چرا که پر خوری (حتی غذاهای بدون کالری) حجم معده را زیاد میکند و این خود از عوامل چاقی است یا چون یک سیخ کباب چاق نمی کند پس همراه برنج و کره و نان و....میل کنیم ! پس اصل مهم این است : درست خوردن با نخوردن فرق دارد !؟



چگونه وزن ثابت بماند ؟

توکل به خدا + خواستن+ اراده + کارکرد مثبت =100% موفقیت در هر کاری و امروز موفقیت شما در به دست آوردن اندامی متناسب و بدنی سالم و ظاهری زیباست.



1- هرگز ترازو را از خود دور نکنید حتی در مسافرتها چون همین ترازوست که نخواهد گذاشت شما دوباره چاق شوید . مثلاً وزن ایده آل شما 50 کیلو و شب 51 کیلو و شما می توانید همه چیز بخورید ولی به اندازه چون همه آنها را در طی روز سوخت می کنید.



2- امکان ندارد با یک شب مهمانی 5 کیلو چاق شوید ولی امکان است 5/کیلو یا یک کیلو اضافه کنید ولی میتوانید با یک روز مراقبت دوباره به وزن خودتان برسید.



3- شما میتوانید خوراکیهایی را که دوست دارید جایگزین هم نمایید . مثلاً اگر امروز بستنی میخورید ، شیرینی را بگذارید برای فردا . نه یک روز صبحانه کله پاچه یا نان و خامه و مربا – ساعت 10 کیک ناهار آش رشته – عصرانه بستنی و نوشابه و شام هم میهمانی و دیگر غذا هیچ.



4- هر گاه به میهمانی دعوت می شوید یا میهمان دارید یک وعده قبل و یک وعده بعد غذای خود را سبک انتخاب نمایید تا جبران کالریهای اضافه را بنماید ولی در صورتی که چند بار پشت سر هم به مهمانی دعوت شدید چون فرصت ندارید که جبران کنید خیلی دقت نمایید چون همان چربیها و کالریهای اضافی است که روی هم انباشته می شود و شما را نگران میکند.



5- غذای خود را تا حد امکان آهسته و با چنگال میل نمایید . بین غذا هرگز آب ننوشید و غذا را خوب بجوید.



6- بعد از مدتی که در اثر خوب خوردن به نتیجه رسیدید دیگر حاضر نمی شوید چیزهای بی فایده بخورید مثل کسی که به هوای خوب عادت کرده دیگر نمیتواند هوای آلوده را تحمل کند.



7- راهپیمایی 2 ساعته و 15 دقیقه ورزش روزانه را به خاطر تندرستی فراموش نکنید . ضمناً موقع راهپیمایی شکم خود را تو بدهید . ورزشهای آرام مانند دوچرخه ، داراز نشست ، ورزشهای شکم و نرمش آرام گردن و کمر وبازو سودمند است.



یاد آوری:

1- تمام صبحانه را به طور کامل بایستی خورد فقط خانومهایی که قدشا ن زیر 165 و آقایانی که قدشان زیر 175 می باشد بایستی لیوان شیر را نصفه و نان را یک کف دست میل نمایند.



2- چنانچه فشارتان پایین است می توانید در روز خرما را تا 10 عدد مصرف نماییدالبته بی جهت اضافه نخورید.



3- چنانچه مایلید چای بیشتر بنوشید بایستی دقت داشته باشید که حتماً کم رنگ باشد (نوشیدن چای برای کسانی که علاقه ای به آن ندارند الزامی نیست).



4- استفاده 7 عدد تخم مرغ آب پز در هفته برای دوران رژیم که مدت کوتاهی است و تمامی خوراکیها ، سالم و بدون روغن می باشد نه تنها ضرری ندارد بلکه مقوی می باشد و شما راحت تر لاغر می شوید . فقط چنانچه بیماری کبدی و بیماری صفرا بیماری قلبی ، چربی بالا یا پرهیز خاصی دارید می توانید همان مقدار که لازم است استفاده نمایید یا اصلاً استفاده نکنید . تمام ماینوزها ، کوکوها ، کتلتها ، بستنی ، و شیرینی های خشک وتر ، کیکها ، ته چینها ، املتها ، میرزا قاسمی ، الویه همه با تخم مرغ تهیه می شود پس متوجه شوید که وقتی ما اینها را کنار گذاشتیم دیگر نگرانی از بایط خوردن تخم مرغ صبحانه نخواهیم داشت.



5- هرگز دو نوع میوه را با هم نخورید . مثلاً هیجگاه گیلاس و هلو را با هم نخورید، میوه هایی مثلاً خربزه ، هندوانه و طالبی را در یک برش کوچک و انگور را در یک خوشه کو چک باندازه یک لیممو شیرین مصرف نمایئد استفاده زرد آلو برای خانمهایی که قدشان بالای 165 و آقایانی که بالای 175 میباشد 3 عدد مجاز است و چنانچه کوتاه تر هستند یک تا 2 عدد ، آلو 3 تا چهار عدد ، گیلاس 4 تا 6 یا 8 عدد(بستگی به قد شما دارد).میوه های دیگر مثل هلو وپرتقال وغیره که اندازه معینی دارد یک عدد در هر وعده مصرف نمائید.شما هم می توانید همه نوع مصرف کنید منتهی باندازه.مطمئن باشید ویتامینهای لازم را از همین مقدار کسب خواهید نمود.مثلاًبدن شما برای کسب ویتامین بیشتر از نصف لیموترش در روز نیاز ندارد.پس هر چه بیشتر بخورید اضافه آن از راه ادرار دفع می شود وضمناً فشار شما را نیز پایین می آورد.



برای تهیه سالاد یک خیار،نصف گوجه فرنگی یا سه تا چهار عدد پر کاهو کافی است.(حجم آن یک فنجان بیشتر نباشد).



مصرف یک وعده مرغ یا گوشت در روز کافی نمی باشد حتماً باید دو نوبت مصرف شود وچنانچه به خاطر کاری که برایتان پیش می آید مقدور نیستید که گوشت را با خود ببرید می توانید جایش را با صبحانه عوض کرده وتخم مرغ ونان وخیار وگوجه فرنگی را به همراه خرما ناهار وگوشت را صبح میل نمائید.ضمناً میوه ساعت 10صبح و3بعد ظهر فراموش نشود که مجبور شوید همه را یک جا با شام میل کنید.اگر ساعت کاری یا کلاسی شما طوریست که زودتر از ساعت 8 تا9 به منزل نمی رسید می توانید جای آجیل وشام را عوض کرده؛ولی کسانیکه شام را ساعت 6 می خورند بهتر وبیشتر از کسانی که ساعت 9شام می خورند وزن کم می کنند وبعد از تغذیه 9 شب به بعد دیگر چیزی نخوریدفقط چنانچه تشنه بودید موقع خواب آب بنوشید.



مقدار مصرف مرغ یک سینه کامل در روز است نصف آن را ناهار ونصف دیگر را هم شام.چنانچه کوتاه هستید سینه مرغ یک کیلویی واگرقد متوسط دارید سینه مرغ 5/1کیلویی واگر قد بلندید سینه مرغ2 کیلویی وچنانچه بلند وجوان وفعالید می توانید5/1 سینه مرغ را ظهر وشب میل کنید. مقدار مصرف گوشت هم به همان صورت چه نهار وچه شام از8 ،10 ،12 ،14 ،16 تکه در هر وعده.(از 8تکه کمتر نباشد برای کوتاه قدها)البته همانطور نسبت به تناسب قدتان مصرف کنید.(چنانچه وزن شما بیشتر از 120کیلو وفردی فعال ودارای قد متوسط به بالا می باشید یک سینه کامل مرغ یا 20 تکه گوشت یا مصرف ماهی به اندازه یک ماهی در هر وعده غذا میل نمائید).ضمناً تکه های گوشت به اندازه قیمه نباشد.بلکه به اندازه یک کنجه پر کبابی باشد ومجبور نیستید حتماً کباب بخورید می توانید آنها را به صورت خوراک وخورش بپزید.موقع پخت گوشت یا مرغ یک حبه سیر یک پیاز خیلی کوچک را ریز خرد کنید.خیلی کم نمک،فلفل،زرد چوبه،دارچین،زیره روی آن بریزید(اگر حساسیت به ادویه ندارید)سپس آب کافی به آن اضافه کنید تا خوب بپزد.نیم ساعت قبل از خوردن سبزیجات لازم را مثل یک عدد بادمجان یا یک کدو یا هویج یا کمی کرفس یا بامیه یا اسفاج وآلویا سبزیجات دیگری را که دوست دارید به آن اضافه کنید.کمی هم آبلیمو یا اگر مایلید یک قاشق چایخوری رب گوجه فرنگی اضافه کرده میل نمائید. فراموش نکنید آب گوشت یا مرغ باید بخورید خودش برود،مثل آبگوشت درست نکنید.رانهای مرغ چون چرب است مصرف نکنید .موقعی که خوراک داغ است ودر بشقاب گذاشتید یک قاشق از روغن زیتون را دو طرفش بریزید تا لطیف شود.(فراموش نکنید هیچ گونه روغنی در طی رژیم نباید مصرف کنید به جز همان چهار قاشق روغن زیتون وروغن زیتون بی بو هیچ مزه بدی ندارد).



کسانی که نمی توانند به دلایلی شیر یا تخم مرغ بخورند می توانند به اندازه یک قوطی کبریت پنیر را در آب گذاشته صبح با نان میل نمایند. کلسیم یک لیوان شیر با یک قوطی کبریت پنیر یا یک لیوان ماست برابر است. شیر رازیاد ننوشید زیرا شیر چاق می کند ولی وقتی که تبدیل به ماست می شود چاق کنندگی آن از بین می رود. ضمناًفراموش نکنید شیر وماست را چرب نخرید .اگر می خواهید واقعاً خوب وسالم لاغر شوید مراقب باشید دردوران رژیم از این مقدار تعیین شده نه کم کنید نه زیاد.
نظرات (0)

ریشه‌یابی واژه‌های پارسی قرآن
نویسنده: درِمهر - ۱۳٩٠/٢/٢٤

در نوشتار پیش به واژه‌های پارسی قرآن و سوره‌ها و آیاتی که این واژه‌ها در آنها ذکر شده‌اند اشاره کردم. در این شماره به ریشه‌یابی آنها می‌پردازم:

۱- استبرق:
طبرسی در مجمع‌البیان، گوید: واژه‌ی "استبرق"، فارسی است و اصل آن "استبره" است. (جلد ششم/ دیمه‌ی 267)
آرتور جفری نیز در نسک خود ریشه‌ی آن‌را پارسی می‌داند که واکه‌ی "ک" در "استبرک" پارسی میانه به "ق" گوهریده و در تازی به ریخت "استبرق" درآمده است.

2- سجیل:
مجمع‌البیان این واژه را پارسی می‌داند و گوید: اصل آن "سنگ و گل" است. (جلد 5/دیمه‌ی 183)
جفری ریخت پهلوی سنگ را sang و گل را gil می‌داند و بر این باور است که این واژه از پارسی میانه یک‌راست به زبان تازی رفته است.

3- کورت:
سیوطی زیر این واژه می‌نویسد: «روایتی ذکر کرده که سعید بن جبیر گفت: واژه‌ی "کورت" به زبان فارسی به معنای "غورت" غروب کند، است.
امام‌شوشتری به زیبایی ریشه‌ی این واژه را آشکار می‌کند:
«ابوهلال فعل "کورت" را در آیه‌ی "اذا شمس کورت" از ریشه‌ی واژه‌ی کور در فارسی دانسته است. معنی این آیه چنین است:"آن‌گاه که خورشید تار شد" کورشدن به معنی خاموش شدن روشنی و آتش در فارسی خیلی رواج دارد.
ریشه‌ی (ک.و.ر) در عربی با معنی فعلی که در این آیه به‌کار رفته است، سازگاری ندارد. در فارسی کورشدن به معنی تیره‌شدن آمده و مجاز کوردل به معنی نفهم بی‌استعداد، به‌همین مناسبت ساخته شده است. در شوشتر واژه‌ی "کورروز" به‌معنی تیره‌بخت و نیز "آساره‌کور ـ ستاره‌کور" به‌همین معنی به‌کار می‌رود. و همگی این‌ها نظر ابوهلال را استوار می‌سازد. »

4- مقالید:
ریخت تک این واژه "مقلاد" می‌باشد که از واژه‌ی "کلید" گرفته شده است. سیوطی این واژه را از ریشه‌ی پارسی می‌داند. جوالیقی در معرب و خفاجی در شفاء‌القلیل هم ریشه‌ی این واژه را پارسی می‌دانند.

5- اباریق:
این واژه افزای "ابریق" می‌باشد که آن‌چنان‌که جفری نوشته، از گذشته پارسی‌بودن آن باشناخته بوده است. او بر این باور است که ریخت این واژه در پارسی نو "آب‌ریز" است.
واژه‌ی "ابریق" در پارسی نیز زیر نام یک واژه‌ی تازیسته به‌کار می‌رود. آن‌چنان‌که خیام می‌گوید:
ابریق مى مرا شکستى ربّى/ بر من در عیش ببستی ربی

۶- بیع:
این واژه را سیوطی و جوالیقی پارسی دانسته اند؛ واژه برای ساختمان‌های گنبددار که برای پرستش بنا شده باشند؛ به‌کار رفته است.

7- تنور:
سیوطی این واژه را پارسی شمره است و واژه‌ی tanura در وندیدا، فرگرد هشتم، بند 254 نیز بر اوستایی بودن آن گواه می‌دهد. جفری بر این باور است که این واژه از زبان مردمی که پیش از تاریخ رسمی آریاییان ساکن ایران بودند به ریخت بنیادین به زبان‌های ایرانی راه یافته است. دهخدا بر پارسی‌بودن آن باور دارد و می‌نویسد:
فارسى است و عرب و ترک از فارسى گرفته‌اند چه مشتقاتى از آن در فارسى هست و در آن دو زبان نیست، مانند تنورى و تنوره و دوتنوره و تنوره کشیدن و تنورآشور.

8- جهنم:
جفری بر این باور است که واژه‌شناسانی که آن‌را پارسی دانسته اند؛ برپایه‌ی این‌که "فردوس" پارسی‌ست؛ آن‌را پارسی پنداشته اند. امام‌شوشتری در کتاب خود، سخنان گواه‌مندتری به ما می‌دهد. او بر این باور است که دو واژه‌ی "جهنم" و "جهنام" هر دو از یک ریشه‌ اند و به چم گودی یا چاه ژرف می‌باشند. او به گفت‌آورد از فیروزآبادی دنباله می‌دهد: دوزخ را از همین جهت جهنم نامیده اند. این فرنود خردمندانه‌تر می‌نماید، چرا که پادشاهان نیز برای شکنجه، گناه‌کاران را به سیاه‌چال می‌انداختند و از این‌رو معنی شکنجه‌گاه پیدا کرده است.

9- دینار:
بیش‌تر واژه‌شناسان بر بیگانه‌بودن آن هم‌نگر اند. این واژه به ریخت dēnᾱr در پهلوی بوده است. که واژه‌ی پارسی دینار از آن ساخته شده است.

10- سرداق:
این واژه را سیوطی و جفری هر دو برگرفته از سراپرده‌ی پارسی دانسته اند. اگرچه لگارد ریخت پارسی آن را سراچه می‌داند. از آن‌جایی که "ک" در تازی به "ق" دگرگونی می‌یابد، به گاس بالا این واژه از سراپردک پارسی میانه به تازی راه یافته است.

11- روم:
برخی مانند جوالیقی و به پیروی او سیوطی دریافتند که واژه بیگانه است.
در پهلوی به ریخت Arum و در نوشته‌های تورفانی به ریخت Hrum به‌کار رفته است. گویا نگر سیوطی بر پارسی‌بودن آن جای دیگری پشتیبانی نشده است؛ اگر چه از شهرهایی که خسروی نخست بنا نهاد شهری داریم به نام "روم‌گان" که در جنوب تیسپون بنیاد نهاده بود.

12- سجل:
این واژه در پارسی به معنی "شناس‌نامه" هم به‌کار رفته است.

13- ن:
سیوطی به گفت‌آورد از کرمانی می‌نویسد: « "نون" در آیه‌ی "ن والقلم و ما یسطرون" فارسی است و اصل آن "انون" بوده است و معنای آن "اصنع ماشئت" هرچه می‌خواهی انجام بده، می‌باشد. »
"نون" در دهخدا به چم‌های زیر آمده است:
دوات (منتهى‌الارب) (غیاث اللغات) (جهانگیرى) (متن‌اللغة) (اقرب‌الموارد) (مهذب الاسماء) (ناظم‌الاطباء). سیاهى‌دان(ناظم‌الاطباء). سیاهى دوات(غیاث اللغات). مرکب و سیاهى که در دوات نمایند(جهانگیرى). مرکب(برهان قاطع).
اگرچه واژه‌ی "نون"‌ای که به معنی ماهی در قرآن به‌کار رفته است؛ از زبان‌های سامی شمالی گرفته شده است؛ لیک به نگر می‌رسد با معنی سیاهی‌دان تازی باشد. در این روی، این واژه به گزاره‌ی پسین آن که "قلم و هرچه با آن می‌نویسند." می‌باشد هم می‌خورد و نشانگر پارسی بودن آن است.

14- مرجان:
این واژه را از گذشته برگرفته از پارسی می‌دانستند. لیک جفری درآمدن یک‌راست آن از پارسی را نمی‌پذیرد. در پارتی واژه‌ی murvărit و در پارسی میانه margărit به کار رفته است و جفری بر این باور است که این واژه به زبان‌های فراوانی درآمده است؛ و سپس از یکی از روی‌های آرامی به تازی راه یافته است.
چنین به‌نگر می‌رسد که margărit به ریخت مارگاریت به زبان ارمنی درآمده و ازآنجا به زبان‌های یونانی و آرامی راه‌ یافته است. در زبان آرامی واکه‌ی "ر" به "ن" گوهریده و به ریخت margania درآمده که روی تک آن margan برابر با تازی "مرجان" است.

15- رس:
گواه پارسی‌بودن این واژه سیوطی است که در پانویس این واژه در نسک "ریشه‌یابی واژه‌ها در قرآن" می‌خوانیم: "در لغت به هر چیز کنده مانند گور و چاه، رس می‌گویند."
دهخدا زیر درآمد "رس" با آوای " رَس‌س" آورده است:
چاه کندن. (ناظم الاطباء) (منتهى الارب) (تاج المصادر بیهقى) (آنندراج) (مصادر اللغهء زوزنى) (از اقرب الموارد). در زیر خاک پنهان کردن چیزى. (ناظم الاطباء) (منتهى الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد).
دکتر فریدون بدره ای در کتاب کورش در قرآن و عهد عتیق می‌نویسد: اصحاب رس براساس نگر برخی مفسران (عیون الاخبار‌الرضا، تفسیر اثنی‌عشری جلد 9 صص271 و 272، کتاب نبی جلد2 ص 372، یکتاپرستی در ایران باستان صص 54 و 55) ساکنان کناره رود ارس در ایران بوده‌اند، که حضرت زردشت از سوی خداوند دین خود را برای آنان آورد، ولی گروهی از مردم دعوتش را نپذیرفتند و وی را انکار کردند. بنابراین زردشت رو به خاور آورد و دین خود را بر گشتاسب شاه عرضه داشت.

۱۶- زنجبیل:
کمابیش همه‌ی ریشه‌شناسان، پارسی‌بودن آن‌را پذیرفته اند. جفری زبان سریانی را میان‌جی درآمدن واژه به تازی دانسته است و آن‌را وام‌واژه‌ای کهن می‌داند. ریخت نخست این واژه در پهلوی به نگرش جفری ᾱrβsinga بوده است، لیک دکتر فریدون بدره‌ای در پیش‌گفتار کتاب جفری یادآوری می‌کند که ᾱrβsingi با روی‌های ارمنی و یونانی واژه‌ هماهنگ‌تر است. از سوی دیگر به نگر می‌رسد که یک روی دیگر این واژه به ریخت ᾱrβsinga بوده است که به ᾱrβzinga دگرگون شده است. گویا روی یونانیsιρεβιγγιζ میان‌جی این دگرگونی بوده است.

17- سجین:
اگرچه میان معنی این واژه ناسازنگری‌های فراوانی هست، لیک اگر گفته‌ی جوالیقی بر این‌که در بسیاری از واژه‌ها "ل" به "ن" دگرگونی می‌یابد، را بپذیریم؛ پس باید "سجین" هم رویی از "سجیل" پارسی به معنی "سنگ‌وگل" بدانیم.

18- سَقَر:
ره‌گذر سوم دوزخ است؛ چنان‌چه نخستین آن "جحیم" دوم "جهنم" و سوم "سقر" باشد.سیوطی این واژه را پارسی شمرده است.

19- سَلسَبیل:
هر چیز نرم و گوارایی را که به آسانی در گلو فرو شود؛ سلسبیل گویند که هم‌تای پارسی آن خوش‌گوار می‌باشد. هم‌چنین چشمه‌ای در بهشت نیز به همین نام است. در ادب پارسی نیز این واژه به‌فراوانی به‌کار رفته است؛ چنان‌چه حافظ می‌فرماید:
اى رخت چون خلد و لعلت سلسبیل / سلسبیلت کرده جان و دل سبیل.
در تازی، واژه‌ی "سلسل" هم بکار رفته است.

20- وَردَه:
امروز، بر همه‌ی ریشه‌شناسان روشن است که ریشه‌ای ایرانی دارد. ریشه‌ی هندواروپایی آن Ṷrdho به چم درخت خاردار می‌باشد. که واژه‌ی یونانی ρoδov و اوستایی vαrəδα از آن آمده است. و از اوستایی واژه‌ی پهلوی varta به چم گل سرخ گرفته شده است. از زبان‌های ایرانی به زبان‌های سامی راه‌یافته است و از زبان آرامی به تازی درآمده است.

21- سُندُس:
از گذشته این واژه را واژه‌ای ناتازی می‌دانستند و از آن‌جایی که در یک آیه از قرآن با "استبرق" آمده است؛ آن را واژه‌ای ایرانی می‌دانستند. ریشه‌ی این واژه بر بسیاری از دانشمندان شناخته نبود؛ لیک پژوهش‌های نو نشان می‌دهد که در یک نوشته‌‌ی سغدی میانه هم آمده است و به گاس (=احتمال) بالا ریخت پارتی، آبشخور ریخت قرآنی بوده است. این واژه به ریخت sndws در یک نوشته‌ی سغدی آمده است.

22- قرطاس:
سیوطی در کتبب اتقان آنرا غیرعربی می‌داند.

23- اقفال:
جوالیقی در معرب، دیمه‌ی 125 و سیوطی در اتقان دیمه‌ی 323 این واژه را پارسی دانسته اند که افزای (=جمع) واژه‌ی "قفل" می‌باشد. گویا ریشه‌ی پارسی این واژه "کوپال" می‌باشد. این واژه در پارسی بیش‌تر به چم جنگ‌افزاری همانند گرز به‌کار رفته است. در کردی کوپال به چم چوب‌دست شبان نیز به‌کار رفته است. گویا ریشه‌ی این واژه کوب‌+آل می‌باشد و شاید از این رو، جوالیقی ریشه‌ی "قفل" را "کوپال" دانسته است.

۲۴- کافور:
این واژه از زبان‌های ایرانی به یونانی، سریانی، آرامی و ... راه یافته و در تازی به ریخت‌های کافور، قافور، قَفُور و قفّور به‌کار رفته است. در پهلوی این واژه را به ریخت kᾱpῡr به‌کار رفته است.
اگرچه در چامه‌های کهن تازی نیز این واژه دیده می‌شود؛ لیک گویا آن‌چنان در میان تازیان، این ماده شناخته نبوده است. آن‌چنان که بلاذری می‌گوید: تازیان به هنگام گشودن مداین، انبارهای کافور را انبار نمک پنداشته بودند.

25- کنز:
بنیاد واژه "گنج" پارسی بوده است که به زبان‌های آرامی، سریانی، ماندایی، یونانی و ارمنی راه یافته است. این واژه در پازند گنز و در پهلوی به ریخت گنج آمده است. برساخته‌ی این واژه، گنج‌ور نیز به همه‌ی زبان‌های یادشده درآمده است.

26- مجوس:
ابن سیده آن را برگرفته از منج به چم قیصر و کوش به چم الاذن می‌داند. هم‌چنین منج به چم "خرد" آمده است؛ از این‌رو برخی گفته اند: منج‌‌کوش مردی بود که از بهر کوچکی‌ گوش‌اش این‌گونه خوانده می‌شد و او نخستین فرارسان دین مجوسان بود.
این واژه در پارسی باستان به ریخت magush آمده است که ریخت مفعولی آن را می‌توان با magav در اوستایی و moōīγ پهلوی سنجید.
این واژه از پارسی باستان به آرامی، سریانی و یونانی درآمده است و گویا از ریخت سریانی آن به تازی راه‌ یافته است.

27- یاقوت:
جفری بر این باور است که یاقوت در پارسی نو یک‌راست از تازی گرفته شده است و ریخت دیگر آن "یاکند" نیز از سریانی گرفته شده است.
به هر روی برهان قاطع، ریخت پارسی واژه را "یاگند" پارسی می‌داند، بسیاری از واژه‌شناسان نیز؛ باور به پارسی‌بودن این واژه دارند.

28- مِسک:
کمابیش همه‌ی دانش‌مندان پارسی بودن این واژه را پذیرفته اند و از گذشته آن‌را وام‌واژه‌ای پارسی می‌دانستند. ریشه‌ی این واژه مشک پهلوی‌ست که به زبان‌های یونانی، آرامی، سریانی و حبشی راه یافته است. به گاس بالا واژه یک‌راست از زبان پارسی میانه به تازی درآمده است تا این‌که آن‌چنان‌که برخی گویند با میان‌جی‌گری زبان‌ سریانی.

29- هود:
این واژه از نگر ریشه، پیوستگی فراوانی با یهود دارد. چنان‌که برخی وات "ی" در یهود را افزوده‌‌ای به "هود" می‌دانند و برخی هود را سبک‌شده‌ی "یهود" دانسته اند. از این‌رو برای روشن‌گری پیرامون این واژه به واژه‌ی پسین بنگرید. دهخدا آنرا غیرعربی می‌داند.

30- یهود:
جفری می‌نویسد واژه‌ی yahūt در شایست‌نشایست و هم‌چنین در yahūd در اوستا بکار رفته است. ادی‌شیر بر این باور است که "هاد"، "یهود" و "هوداً" از هوده‌ی پارسی گرفته شده است.
"هُده" یا "هوده" در پارسی به چم "حق" می‌باشد که بیهوده در روبه‌روی آن به چم "باطل" می‌باشد. ادی‌شیر معنی واژه‌ی یهود را رجع‌الی‌الحق می‌داند که در این روی باید آن‌را برگرفته از "هده‌ی" پاسی دانست.
رودکی چامه‌سرای بزرگ کشورمان می‌گوید:
مهرجویى ز من و بى‌مهرى / هده‌ جویى ز من و بی‌‌هده‌اى

31- صَلَوَات:
این واژه در سوره‌ی 22 و آیه‌ی 40 به معنایی جز معنی تازی به کار رفته است؛ از آن‌جایی که واژه به چم نیایش و گاه نیایش‌گاه در ریخت‌های نزدیک، در آرامی، سریانی و عبری به کار رفته است؛ بیش‌تر پژوهش‌گران آن‌را واژه‌ای بیگانه می‌دانند. گویا خواسته‌ی این واژه، کنشت یا کنیسه، پرستش‌گاه یهودیان می‌باشد.

۳۲- فردوس:
دکتر محمد معین در فرهنگ خود می‌نویسد: این واژه پارسی در اوستا "پاری‌دیزه" آمده است که مرکب از پایری (گرداگرد) و دئزا (انباشتن) بوده و به باغ‌های باشکوه گفته می‌شود. نخست یهودیان آنرا از فارسی گرفته (عبری) و سپس به زبان‌های آرامی، سریانی، ارمنی، یونانی و رومی رفته و سرانجام به همه زبان‌های اروپایی راه یافت. دهخدا می‌نویسد: پالیز هم از همین ریشه می‌باشد.

33- جناح:
براساس نوشته محمد معین جناح معرب (تازیسته) واژه گناه در پارسی است.

34- زمهریر:
محمد معین در این‌باره چنین می‌نگارد: زمهریر ترکیب شده‌است: از زم (ریشه پهلوی zam و به‌معنی سرد) + هریر. زم در واژه‌های زمستان، زامیاد و زمین هم به‌کار رفته است.

۳۵- فیل:
ریخت پارسی فیل، پیل می‌باشد و نگر جفری این است که با میانجی‌گری زبان آرامی به تازی رفته است. و یک وام‌واژه‌ی کهن تازی از پارسی‌ست.
نگر دکتر بدره ای در کتاب کورش چنین است که: در مقدمه قرآن مجید با برگردان ابوالقاسم پاینده و تاریخ ایران نوشته سرپرسی سایکس (ص707) آمده است: داستان فیل نشان‌گر جنگ ایران و روم بوده است. براساس منابع یونانی و رومی، ژوستی‌نین امپراطور روم، سفیری به‌نام ژولیان به دربار حبشه می‌فرستد تا او را در جنگ با ایران یاری دهد. نجاشی پادشاه حبشه (اتیوپی) دست‌نشانده خود در یمن (ابرهه) را به جنگایران می‌فرستد. ابرهه برای حمله به ایران، هنگام گذر از عربستان، قصد ویران‌کردن خانه خدا را هم داشته‌است که ناگهان لشکر او در نزدیکی مکه تارومار شده و ابرهه پس از عقب‌نشینی در یمن درمی‌گذرد.

37- زور:
زور برگرفته از واژه پهلوی zor می‌باشد.

42ـ ابد:

دکتر پرویز رجبی در کتاب بسیار باارزش هزاره‌های گمشده چنین می‌نویسد: واژه عربی‌شده ابد از «اپاد یا اپاذ» پهلوی گرفته‌شده‌است، که از پیشوند نفی أ و پاد به‌معنی پایان ساخته‌شده‌است. واژه مقابل آن یعنی ازل نیز پارسی بوده و از «اسر» پهلوی برگرفته‌شده‌است، که از پیشوند أ و سر به‌معنی آغاز ساخته‌شده‌است‌.





46- تبت:
دکتر معبن می‌نویسد:تب و تبت برگرفته از واژه اوستایی tafnu به‌معنی تب و تاب یافته و افزایش دمای بدن است.

48- یس:
حبیب الله نوبخت در "دیوان دین " (صفحه 439 – 450) می‌نویسد: لغت‌شناسان یاسین را واژه‌ای غیرعربی می‌دانند. واژه یس در قرآن اشاره‌ای است به یسنا بخشی از کتاب مقدس زرتشتیان (اوستا) و در حقیقت مقایسه‌ای این کتاب است با قرآن مجید و نشان دادن یگانگی مفاهیم آن با هم. سوره یس برخلاف دیگر سوره‌های قرآن درباره ملل سامی‌نژاد نبوده و بیشتر مربوط به کردار و رفتار آریایی‌ها می‌باشد.

49- کتاب:
در باره واژه کتاب بر پایه کتاب دیوان دین در تفسیر قرآن مبین،نوشته حبیب الله نوبخت،در بخش واژه های پارسی بکار رفته در قرآن آمده است: کتاو که اصل کلمه کتاب است لغتی است اوستایی (kota) و در فارس تا اوایل همین قرن مدرسه و مکتب‌خانه را کتو می‌نامیدند که از همین کلمه کتاو است. (ص350)
اهل تاریخ می دانند که طوایف عرب خاصه مردم حجاز را تا پیدایش اسلام از خواندن و نوشتن و خط داشتن کمترین بهره و نصیبی نبوده است و چنین مردمی طبعا برای مفهوم قلم و کتاب نیز نامی نداشته‌اند. (ص 391)

۵۰- صراط:
نوبخت چنین نگرشی دارد که: در بندهش (سفر آفرینش = کتابی است به زبان پارسی پهلوی و آن خلاصه‌ای است از اوستای ساسانی و زند) دوبار واژه‌ی صراط به ریخت سرات (srat) به کار رفته است. واژه لاتینی strata و واژه انگلیسی street هم از همین ریشه است.

51- ذوالقرنین:
ذوالقرنین گرچه واژه‌ای پارسی نیست، ولی چون مربوط به بزرگ‌ترین پادشاه ایران‌زمین یعنی کورش می‌باشد، دراین پهرست آورده شده‌است. کسانی‌که بر یگانگی ذوالقرنین و کورش (پدر ایران) گواهی داده‌اند عبارت‌اند از:
مولانا ابوالکلام آزاد مفسر بزرگ قرآن و وزیر فرهنگ هند در زمان گاندی در تفسیرالبیان ( ترجمه تفسیر سوره کهف از باستانی پاریزی) ــ علامه طباطبایی در تفسیر المیزان ــ آیت‌الله العظمی ناصر مکارم شیرازی و 10 نفر از مفسران بزرگ قرآن در تفسیر نمونه (مانند قرائتی، امامی، آشتیانی،حسنی، شجاعی، عبدالهی و محمدی) ــ تابنده گنابادی در کتاب سه داستان عرفانی از قرآن ــ آیت الله میر محمد کریم علوی در تفسیر کشف الحقایق (با ترجمه عبدالمجید صادق نوبری) ــ حجه الاسلام سید نورالدین ابطحی در کتاب ایرانیان در قرآن و روایات _ دکتر علی شریعتی در کتاب بازشناسی هویت ایرانی اسلامی ــ سید صدر بلاغی در قصص قرآن _ جلال رفیع در کتاب بهشت شداد _ دکتر فاروق صفی زاده در کتاب از کورش هخامنشی تا محمد خاتمی ــ منوچهر خدایار در کتاب کورش در ادیان آسیای غربی ــ قاسم آذینی فر در کتاب کورش پیام آور بزرگ ــ دکتر فریدون بدره ای در کتاب کورش در قرآن و عهد عتیق ــ محمد کاظم توانگر زمین در کتاب ذوالقرنین و کورش ــ آیت الله سید محمد فقیه استاد اخلاق، حافظ کل قرآن و نماینده مجلس خبرگان دوم _ استاد محیط طباطبایی _ حجه الاسلام شهید هاشمی نژاد _ سر احمدخان بنیان‌گذار دانشگاه اسلامی علیگر هند.

52- جند:
در فرهنگ معین آمده‌است: جند معرب گند (واژه پهلوی gund) یعنی لشکر و سپاه. کریستین‌سن در کتاب ایرانیان در زمان ساسانیان می‌نویسد: واحدهای ارتش در دوره ساسانیان را گند می‌گفتند و فرمانده آنان را گندسالار. در کتاب زند و هومن یسن صفحه 56 نیز به همین معنی آمده است.

53ـ بیض:
دکتر بهرام فره‌وشی در کتاب ایرانویچ ریشه بیض تازی را پارسی می‌داند. شکل ناب این واژه در زبان اوستایی وئجو (به‌چم تخمه و نژاد) vaejōبوده که در زبان پهلوی به ویج (مانند واژه ایرانویج یعنی خاستگاه و نژاد ایرانی) و پس از آن به بیج دگرگونی یافته است.
ویچ در زبان‌های اسلاوی (صرب، کروات، روسی و...) به‌معنی زاده نیز از همین ریشه فارسی می باشد.


واژه‌های تازیسته‌ی پارسی (معرب = فارسی ِ عربی شده) در قرآن به این چندشماره پایان نمی‌پذیرد و بسیار بیش از این‌ها می‌باشد؛ خواننده‌ی گرامی می‌تواند برای آشنایی بیش‌تر با این واژه‌ها و واژه‌های دیگر، منابع دیگر را بررسی کند.

درباره واژه‌های دیگر پارسی هم که در بخش پیش یادآوری کردم (۳۶-کٱس، ۳۸-شواظ، ۳۹-اسوه، ۴۰-عبقری، ۴۱-زبانیه، ۴۳-قمطریر، ۴۴-نجس، ۴۵-برزخ، ۴۷-سخط) در آینده نوشته‌ای خواهم داشت.

منابع:

روزنامه "عصر مردم"، دکتر حسنعلی پیشاهنگ
تارنوشت "پالایش زبان پارسی"، استاد حامد قنادی
"رساله المتوکلی"، جلال‌الدین محمد سیوطی اندلسی
"ریشه‌یابی واژه‌ها در قرآن"؛ دکتر محمدجعفر اسلامی، شرکت سهامی انتشار
"واژه‌های دخیل در قرآن مجید"، آرتور جفری (زبانشناس، قرآن شناس و پژوهشگر)، برگردان دکتر فریدون بدره‌ای
"فرهنگ‌ واژه‌های فارسی در زبان عربی"، محمدعلی امام‌شوشتری
"دیوان دین در تفسیر قرآن مبین"، حبیب الله نوبخت
"فرهنگ معین"، دکتر محمد معین
"لغت‌نامه دهخدا"، علی‌اکبر دهخدا
تفسیر قرآن "مجمع‌البیان"، طبرسی
کتاب "اتقان"، سیوطی
"کورش در قرآن و عهد عتیق"، دکتر فریدون بدره ای
"ایرانویچ"، دکتر بهرام فره‌وشی

"هزاره‌های گمشده"، دکتر پرویز رجبی

نوشته شده به‌دست حسنعلی پیشاهنگ H.A. Phishahang در سه شنبه 1385/09/07 و ساعت 6:59 | بایگانی دیدگاه‌هاhttp://ariobarzan.blogfa.comنظرات (0)

اشو زرتشت وزمانه
نویسنده: درِمهر - ۱۳٩٠/٢/٢٤

نام راستین زرتشت


شادروان "دستور دالا" پیرامون زرتشت می گوید : ما همه چیز درباره محمد و موسی و عیسی و حتی بودا می دانیم ولی هیچ آگاهی علمی و دقیقی پیرامون زرتشت بزرگ آریایی و نخستین پیام آور جهان نمی دانیم

از سروده های به جای مانده از زرتشت ( گاتها ) می یابیم که نامش زرتشتر و نام خانوادگی اش سپتام یا سپتم است . اوستا شناسان نام زرتشت را از دو واژه زرث به معنی زرد - زال و پیر و اشتر به معنی شتر معنی میکنند . در مجموعه شتر زرد یا پیر معنی می دهد . عده دیگری این نام را شایسته چنین بزرگ مردی نمی دانند و بر این باور هستند که زرث به معنی روشنایی معنی میدهد و اشتر را از ریشه اش یا درخشیدن می دانند . که در مجوعه "زرین روشنایی" ترجمه می شود . آنان بر این باورند که نام اصلی وی سپتم است که معنی سپید یا سپیدترین بوده است که پس از برانگیخته شدن به پیام آوری جهان زرتشتر خطاب شد به معنی روشنایی مینوی . بودا نیز همین کار را کرده است . نامش گوتم بوده به معنی گاوین و گاونر بزرگ که پس از برانگیخته شدن به ارشاد مردمان نام بذ را بر میگزیند که به معنی دانا است

سپتام زرتشتر اوستایی در پارسی امروزی زرتشت اسپنتمان نامیده می شود . او بر خلاف ادیان دیگر که هزاران سال پس از وی آمدند هرگز اداعاهای همچون پسر خدا - نور خدا و . . .نکرد . با اندیشه کردن در سروده های گات ها ما در می یابیم که او انسانی برجسته - دانا - خردمند - یکتا پرست و بی ادعا است . او تنها گمراهان را به راه نیک دعوت می کند و آنان را از راه خطا سرزنش می کند ولی هرگز آنان را به آتش جهنم و سربهای آتشین آخرت و زنجیرهای جهنم و دوزخ دهشتناک وعده نمی دهد . هرگز فرمان جهاد در راه خدا برای کشتار گمراهان را نمی دهد تا هر کجا کافری را دیدید او را بکشید . او تنها آموزه های خردمندانه و فیلسوفانه خود را در روزگاری به مردم منتقل می کند که به دلیل وسعت تاریخی اش زمانش بر همگان پوشیده است


بستگان زرتشت

از روی گات ها متوجه می شویم که او از خویشاوندانش به نام خاندان اسپنتمان هیچداسب نام می برد . از دختر خردمندش پوروچیستا به معنی پر بینش نام می برد و در جای دیگر از میدیوماه سپنتمان که گویا پسر عمویش است . در کتاب دساتیر زرتشت را به خاندان مه آبادیان که هزاران سال پیش از کیومرث پیشدادی است نسبت داده است . خود کیومرث به بیش از شش هزار سال پیش تعلق دارد

یاران نزدیک زرتشت


شاه گشتاسب کیانی بزرگ ترین یاور و گسترش دهنده دینی بهی بوده است که آئین وی ار پذیرفت . زمان پادشاهی کیانیان نیز به بیش از سه هزار سال می رسد . فرشوشتر و جاماسب که از نامداران خاندان هوگو بودند از نزدیک ترین یاران زرتشت بوده اند . گویا پس از درگذشت زرتشت جاماسب رهبر پیروان او میگردد . خاندان فریان نیز که ریشه تورانی داشته اند ( در ترکستان کنونی ) از یاران نزدیک زرتشت بودند . یاران زرتشت در تاریخ به سه گروه نامیده شده اند

گروه نخست خیتو که در معنی خودمانی می باشد . اینان کسانی هستند که لقب آزادگان به آنان داده شده است و تمامی گفتار او را با جان و دل پذیرفته بودند و در گسترش آن کوشش میکردند

گروه دوم ورزن می باشد که به کسانی گفته می شود که در حلقه قرار دارند . آنان اندکی از زرتشت دور بودند و در درک درست واژها و سخنان زرتشت کمی دورتر از گروه دوم بودند . به آنان انجمنیان نیز گفته اند

گروه سوم اریمن نام دارد که امروزه آریامنش نامیده می شود . که در آن روزگار دوستان زرتشت در گسترده فلات بزرگ ایران خطاب می شدند . آنان از دور و از کشورهای دیگر به سخنان او ایمان آورده بودند


بدخواهان زرتشت


زرتشت در برابر پندار بافی و پندار پرستی ایستاد و این کار وی بازار این افراد را تضعیف نمود . بسیاری از بزرگان و شاهان برای خود معبادی برای پرستش ایجاد کرده بودند که ریشه آنها از آئین کهن مهر پرستی نیز می باشد . آئین میترا یکی دیگر از نخستین آئینهای برتر جهان است که با ورود زرتشت رو به زوال رفت ولی بعدها به اروپا گسترش یافت و هنوز در برخی کلیسا ها اروپا نقاشی مهر در کنار گاو وجود دارد . این پندار پرستان به نام کوی یا کرین نامیده می شدند . کوی از همان کی پارسی است ( مانند کی آرش - کی گشتاسب ) که شاه معنی میداده است . آنان شاهان بودند که در امور دینی نیز رهبری مردم را بر عهده داشتند

کرپانان پیشوایان مذهبی روزگار زرتشت بودند که مراسمهای پیچیده ای برای خدا ایجاد کرده بودند . از این خاندان سرداری به نام بندو یکی از بزرگ ترین دشمنان زرتشت بوده است که نامش بارها آمده است . زرتشت در سروده هایش برای آنان از درگاه خداوند درخواست رهنمایی میکند . جایی دگیر از خاندان اسیج نام میبرد که خونهای بسیاری را بیگناه ریخته اند


لهجه و زادگاه زرتشت

دکتر علی اکبر جعفری خاورشناس و محقق دین زرتشتی معتقد است : گاتها به لهجه خوراسانی سروده شده است و هجای گاتها هجای رگ ویدی است . این لهجه در باختر رود سند رایج بوده است . زرتشت از خاندانهایی نام می برد که متعلق به خراسان بزرگ و سرزمینهای سند و پنجاب در شرق ایران است . در تمامی سروده های او از مردمان آریایی نژاد سخنهایی دیده می شود . وی به کشور هفتم اشاره میکند که همان ایرانویچ - ائیرانه ویچه - یا ایران بزرگ ( شامل افغانستان - تاجیکستان - مرو - سمرقند - بخارا و آسیای مرکزی . . . ) بوده است . گفتگوی ها اوستا بیشتر از خراسان بزرگ است . شاه گشتاسب نیز از بلخ بود و بیشتر شواهد حاکی از آن است که زرتشت از شرق ایران بوده است

اما در این میان گروهی با استناد به متن اوستا که از رغه یاد شده است وی را از آذربایجان می دانند . منجمله ارباب کیخسرو شاهرخ . رغه به احتمالی همان مراغه کنونی در آذربایجان است . در فصل بیستم بندهش زرتشت را از حوالی رود ارس ( شمال آذربایجان ) و مادرش را از رغه یا مراغه معرفی میکند . این دسته پدر زرتشت را پورشاسب می دانند و مادرش را دغدو می خوانند . دغدو واژه ای اوستایی ( دغدوا ) است که به معنی دختر پاک و نجیب است . زرتشت در سن سی سالگی در بالای کوه سبلان در آذربایجان به پیامبری برگزیده شد و سپس شهرها را یکی پس از دیگری برای گسترش دینش طی کرد . زاد روز اشو زرتشت در ششم فروردین ماه می باشد که امروزه بسیاری از ایرانیان آن را احترام و جشن می گیرند . در همان روز به گفته اوستا پدرش پوشاسب به شادی و جاودانگی فرزندش درختی کاشت . این سنت از دیرباز در نزد ایرانیان بوده و امروزه نیز در برخی نقاط ایران پابرجاست . نوع درخت معمولا گردو یا بادام یا سرو یا کاج می باشد احترام به طبیعت برای آنکه با افزودن یک فرزند ممکن است طبیعت نیز آلوده شود پدر و مادر ایرانی همیشه برای حفظ منابع طبیعی درختی را با بدنیا آوردن فرزندشان می کاشتند . فردوسی بزرگ زاده شدن زرتشت را چنان مهم دانسته است که زادروز وی را همچون پدیدار شدن درختی می داند که شاخه و برگ آن را خرد و دانش و اندرز فرا گرفته است . وی را نابود کنند اهریمن و بنیان گذار یکتاپرستی جهان میداند و میگوید پس از وی آتش پرستی از میان می رود و آتش تنها نور اهورامزدا و روشنایی مقدس قدرت او می گردد

چو یک چند گاهی بر آمد برین درختی پدید آمد اندر زمین

از ایوان گشتاسپ تا پیش کاخ درختی گشن بیخ بسیار شاخ

همه برگ او پند و بارش خرد کسی جز چون او بر خورد کی مرد

خجسته پی و نام او زردهشت که اهریمن بد کنش را بکشت

به شاه جهان گفت که پیغمبرم تو را سوی یزدان همی رهبرم

بیاموز آئین و دین بهی که بی دین همی خوب نه آید شهی


دین بهی چیست ؟

دین که به اشتباه از ریشه تازی خوانده می شود از ریشه پهلوی دن و دینه گرفته شده است . که در معنی می شود وجدان و شرف انسان است در زبان پهلوی . ولی اعراب این واژه را از ما گرفتند و جمع ادیان را ساختند و دیانت را نیز به آن افزودند . در واژه نامه پهلوی استاد بهرام فره وشی دین به معنی گسترده یعنی کیش و خصایص روحی و تشخیص معنوی وجدان و ندای درونی انسانهاست . که یکی از قوای پنجگانه نیروی باطنی انسان می باشد. پس وجدان است که مستقل از عالم جسمانی فنا ناپذیر است و آن را آغاز و پایانی نیست . این نیرو در انسان را خداوند به ودیعه گذاشته تا نیکی و بدی را تشخیص دهیم . اگر انسان به ندای درونی خویش به نیکی عمل کند راه راست را دنبال کرده است و زرتشت بزرگ ترین و جاودانه ترین سخنش این است که راه در جهان یکی است و آنهم راستی است . اگر به ندای منفی گوش فرا دهد به نیرو درونی یا همان دین آسیبی نخواهد رسید ولی در روز آخرت دین به صورت فرشته خوب و دختری زیبا ظاهر میشود وگرنه به سان زنی پتیاره و هرزه نمایان می شود . دین بهی نیز از واژه پهلوی دن ای وه گرفته شده است که بزرگان جهان و مورخین و موبدان بزرگ آن را به دین بهی یا همان دین زرتشتی معنی کرده اند . از این روی دین بهی نامیده می شود که سخنان و آموزه هایش تا ابد برای بشریت قابل اجراست و رمز تمامی بشریت در انسانیت و کردار نیک - گفتار نیک و پندار نیک نهفته است


واژه حضرت برای زرتشت درست نیست

حضرت واژه ای تازی است که برای پیام آور سرزمینهای بزرگ آریایی پسندیده نیست زیرا اشو خود به معنی مقدس و روحانی است که پیشوند زرتشت اسپنتمان است . واژه اشو زیباترین واژه برای او است که بارها در اوستا بر آن تاکید شده . در اوستا این لقب از جانب اهورامزدا به وی داده شده است و هیچ مقامی بالاتر از وی در جهان نمی باشد


زمان ظهور اشو زرتشت

زمان ظهور پیامبر آریایی تا کنون بر هیچ کس روشن نیست و هر مورخ و خاورشناسی دیدگاهی برای خود دارد . آنچه بیش از همه مورد تاکید است بین سه هزار و پانصد سال تا پنج هزار و پانصد سال می باشد . تقویم دینی زرتشتیان نیز به هزار و هفتصد و سی و هشت سال پیش از میلاد تهیه شده است . روز تولد ایشان ششم فرودین است که این روز هزاران سال است که در ایران گرامی داشته می شود .

پلینی یا پلینیوس بزرگ رومی

وی از مورخین مشهور یونان است زمان زایش زرتشت را قبل از حضرت موسی خوانده است

ویل دورانت تاریخ نگار امریکایی

زمان زرتشت به گفته یونانیان به بیش از پنجهزار سال پیش می رسد . بروسوس بابلی زمان زرتشت را به دو هزار سال پیش از میلاد می داند . اخیرا طبق نظریه ای زمان زرتشت را به هزار تا ششصد قبل از میلاد نسبت داده اند . این نظریه زمانی به اثبات خواهد رسید که ویشتاسب که باشد زیرا ویشتاسب کیانی بیش از چهار هزار سال پیش فرمانروایی میکرده است ولی ویشتاسب پدر داریوش بزرگ دوهزار و ششصد سال پیش

فرهنگ پارسی عمید

نخستین پیام آور صلح و خرد و اندیشه جهان که تاریخ زیستن او را از حدود قرن هفتم قبل از میلاد تا هزار و سیصد و هفتاد و پنج قبل از میلاد تخمین زده اند که هنوز هیچ تاریخ شناسی نتواسته است از زمان او آگاهی پیدا کند . او ایرانیان را به پرستش خدا یگانه دعوت کرد . نام پدرش پورشسب و نام مادرش دغدو . که گفته اند یکی از دلایل بوجود آمدن بزرگترین امپراتوری تاریخ در زمان شاهنشاهی هخامنشیان گرویدند پادشاهان آن زمان به دین زرتشتی بوده است

پروفسور شیلر و مسیو دیمارگان فرانسوی

آنان از باستانشناسان فرانسوی هستند در حفریاتی که از شوش - بابل - نینوا بدست اورده اند و به خط میخی نوشته شده است زمان زرتشت را به هفت هزار الی هشت هزار سال پیش از میلاد تخمین زده اند و پادشاهان آنجا را زرتشتی خوانده است

سوئیداس یونانی

که از مورخین یونان است و در سال نهصد و هفتاد میلادی بسر میبرده زمان زرتشت که از او به عنوان دانای پارس و ماد نام برده را به پنج هزار سال پیش از جنگ ترویا میداند

هرمدروس

از شاگردان ارشد افلاطون - زرتشت را به بیش از پنج هزار سال قبل از شروع جنگ "ترویا" نامیده است
ارسطو

سایر مورخین یونانی از وی سندیت گرفته اند . او از شاگردان افلاطون بود و دوست و مربی اسکندر . وی در سال سیصد و هشتاد و چهار پیش از میلاد تولد یافت و زمان ظهور اشو زرتشت را نه هزار و ششصد سال قبل از مسیح می داند

در گذشت زرتشت

درگذشت زرتشت بزرگ به تاریخ پنجم دی ماه برابر با روز خور از ماه دی می باشد . تاریخ نگاران نوشته اند زرتشت پس از هفتاد و هفت سال از عمر خویش که بیشتر آن را برای هدایت و دادن خرد و آگاهی به مردمان صرف نموده بود روزی در آتشکده شهر بلخ مشغول عبادت بوده است . گشتاسب شاه کیانی و پسرش اسفندیار که از حامیان بزرگ وی بودند نیز برای رسیدگی به شهرهای دیگر از بلخ خارج می شوند و ارجاسب که دشمن دیرینه زرتشت و ایرانیان بود از این هنگام بهره برد و توربراتور فرمانده سپاه خود را با لشگری بسیار راهی بلخ که جزوی از ایران بود کرد . لشگر تورانی که همان ترکستان امروزی است دروازه های شهر بلخ را با تمام دلاوری ها مردم در هم شکستند و هنگامی که زرتشت با لهراسب و گروهی دیگر از یارانش مشغول عبادت به درگاه اهورامزدا بودند توسط سپاه بربر ترکهای تورانی کشته می شود

بزرگان جهان درباره اشو زرتشت چه می گویند

دکتر ویت نی

مذهب زرتشتی در یکی از اقوام برترکره ارض متنعم شده است . آنکس که از حیث مراتب فیلسوفانه و روحانی و جسمانی و پاکی صوری و معنوی دعوی اصالت نجابتش محل توجه است مذهبش زرتشتی است


پرفسور دکتر گیگر

به راستی هیچ قومی از اقوام باستانی خاور زمین قدرت حفظ و صحت کیش خویش را مانند زرتشتیان نداشته اند و این خود از تاثیر حقیقت این مذهب است که در عین حقیقت بدون نقصانی در اصول باقی مانده است . در همه تفتیشاتی که در طول زندگی کرده ام هیچ آیینی و قومی را مانند زرتشتیان در یکتاپرستی - خداشناسی - آزاد منشی - پاکی و حقیقت ندیده ام . چه خوشبخت است قومی که این آیننشان است


نیچه- فیلسوف آلمانی

زردشت بزرگترین پیامبر هوشمند و تیزهوشی است که پایه‌های گسترده اندیشه سازنده و مردمیش تاکنون برای باختر استوارترین ستون زندگی بوده است. اندیشه زردشت آموزشهای بزرگی برای نیک زندگی کردن، نیک در پیوند بودن، نیک‌‌رفتار داشتن ونیک سخن گفتن و بالاتر از همه، چگونه ارج و ارزش نهی به دیگران است. او هیچگاه در هیچ سخنش از به کاربردن پی‌درپی «راستی و درستی‌ خودداری نکرده وپیوسته همه مردم را بدین سو خوانده است. در سخن زردشت، شکوهی یافت میشود که در کمتر سخنی میتوان یافت
.

پرفسورهرتسفیلد

پشتکار و کوششهای خستگی‌ناپذیر، از فروزه‌های درخشان ایرانیان می‌باشد که برپایه راستی و درستی استوار شده است که همه آنها پرتوی از آیین شکوهمند و پرفروغ زردشت است

پروفسور میه

فروزه‌های ایرانیان باستان ستایش آمیزند. ولی باید دانست که انگیزه‌ آنها ، آموزشهای نیک خواهانه و مردمی زردشت میباشد

زردشت از منشی والا برخوردار بود که توانست بر دل مردم رخنه نماید وآنها را به سوی خود و آفریدگار مهربان و نیک خواهش بکشاند

التهیم

سروده‌هایی به این ژرفنایی واستادی و با روانی بی‌همانند دراین دوران تنها از کسانی برمیآید که نیک پرورش یافته باشند و از خانوادة‌ نژاده‌ای باشند که از آموزش و پرورش نیک برخوردار باشند. سرودهای زرتشت از یک مایه بنیادین بینشمندی و ادبی کم مانند بهره‌ور است که با دوران هند و اروپایی پیوندی ناگسستنی دارند. بی پروا میتوان گفت که درونمایه گاتها از یک گفتار جهان برین برخوردار است که به اندیشه این مرد بزرگ رخنه کرده و درآن جای گرفته است. زرتشت اندیشمندی یکتا و بی‌همتا و درشناسایی و روشن‌نگری بسیار برجسته و والا بود. از این رو پیشوای بی چون وچرای کسانی شد که با ژرف‌بینی و ژرف نگری به جهان نگریستند و پایه‌گزار بینشمندی شدند


جکسون

بودا و کنفوسیوس و سقراط که جویندگان نور و فروغ و روشنایی بودند. از پایه‌هایی بلند و سرکشیده برخوردار بودند، ولی باید پذیرفت که زردشت از همه آنها بالاتر و والاتر وارزشمندتر بود. او بی گمان یکی از آموزگاران بزرگ خاوربه شمار میآید


گوته

دانشمند بلند آوازه آلمانی، سخت فریفته گفتار و سروده‌های زرتشت بود و اورا مردی بسیار بزرگ و نوشته‌هایش را شکوهمند بازنمود کرده است. گوته، زرتشت را خردمندی به شمار میآورد که جهان خرد کمتر همانند اورا به خود دیده است. او در همه جا از کسی نام می‌برد که هماره دراندیشه خوشبختی و آسایش مردم بوده است و جز راستی و پاکدلی سخن نگفته است


وتین آمریکایی

زردشت از همه نگرها ستودنی است، بیگمان مسیح پیرو او بوده واز اندیشه او بهره گرفته است. سه سخن رسا و روان و شکوهمند او: پندار نیک –گفتار نیک- کردار نیک، پایه و بنیاد همه دینها ست و هیچ خردمندی نتوانسته است چیزی بر آن بیفزاید

توماس هاید

این نویسنده بزرگ انگلیسی درباره زرتشت می گوید: که در آن منش او را سخت می‌ستاید و اورا اندیشمندی بزرگ به شمار میآورد. او مینویسد که خداوند زرتشت را برای مردم ایران برگزید، زیرا ایرانیان از یک آگاهی بزرگی درباره خداوند برخوردار بودند. این مردم با خرد، سزاوار مرد خردمندی چون زردشت بودند


هومباخ

درگاتها این سروده‌ی باشکوه زردشت، یک آفریدگار یافت میشود که اهورامزدای نیک خواه و خیراندیش است. آموزش های او برترین آموزشهای نیک و برجسته درراه یک زندگی پاک و آراسته و درست و شایسته است که بازده‌های درخشان آن نیک آشکار میباشد . اورا میتوان یک استاد مهر و پاکدلی خواند که جز درراه راستی و درستی گام ننهاد و از اهورامزدا جز خوشبختی مردمان روی زمین را نخواست

پرفسور جان هینلز

دین زرتشت را باید نخستین دین آزادی انسانها و حقوق بشر در جهان خواند


پرفسور هانری ماسه - رنه گروسه

زرتشت اولین شخصی است که پایه های یکتا پرستی را در جهان بنیان نهاد

دکتر هاگ

زرتشتیان مقام زن و مرد را برابر دانسته اند . رسومات دینی زنان و مردان برابر است . مراسم تدفین مردگان برای زن و مرد فرقی ندارد

خانم فرانسیس پاورکاب

من شگفت دارم از این که اگر زرتشت در هزاران سال پیش از میلاد در شرایطی که هیچ قانونی برای بشریت وجود نداشت ظهور نمی کرد و چنین آموزه هایی را برای ما به جای گذاشته که پس از هزاران سال بدون کوچکترین ناهمگون نبودن با شرایط امروز و همچنان پایه های انسانیت بشر را شکل میدهد اگر وی نیامده بود به راستی امروزه جامعه بشریت چه حالی داشت و در چه شکلی زندگی میکرد

برخی پند ها و آموزهای اشو زرتشت اسپنتمان :

خوشبخت کسی است که خوشبختی دیگران را فراهم سازد ( زرتشت - اشتودگات – یسنای 43)

انسان در گزینش خوب و بد زندگی اش آزاد است . هر زن و مردی بایستی بهترین گفتار را بشنوند و مسیر خویش را در زندگی برگزیند . ( زرتشت – یسنای 30 )

بهشت و دوزخ ما در این جهان در دستان خود ماست . نیکی پاسخ نیکی است و بدی سزای بدی . نتیجه زندگی ما حاصل اعمال ماست . ( زرتشت – یسنای 30 و 31 – بند 11 - 10 )

وظیفه هر انسان در زندگی اش کار و کوشش و آبادی و پیشرفت جهان است . ( زرتشت – یسنای 34 – بند 14 )

هر کس باید بیاندیشد که کیست ؟ از کجا آمده است و برای چه در این جهان زندگی میکند ؟ ( زرتشت – یسنای 43 – بند 7 )

خداوند این جهان زیبا را برای شادی انسان در مسیر نیک آفریده است . ( زرتشت – یسنای 43 – بند 6 )

کسانی در زندگی سرافراز و آسوده خواهند زیست که در زندگی به ندای وجدان درونی خویش گوش فرا دهند و آن را ارج نهند . زیرا وجدان درونی همه انسانها آنها را به سوی کردار نیک رهنمایی میکند . ( زرتشت – یسنای 45 – بند 5 )

انسانی که گمراهی را ببیند و او را با دانش و خرد خویش راهنمایی نکند در ردیف گناهکاران است . ( زرتشت – یسنای 46 – بند 6 )

انسان به هر چه که اراده کند خواهد رسید . اندیشه آدمی سازنده زندگی اوست . ( یسنای 48 – بند 4 )

بهترین زندگی دو جهان برای کسانی است که نیک بیاندیشند و پارسایی را سرلوحه زندگی خویش کنند . ( زرتشت – یسنای 51 – بند 15 )

همسری که برای دخترت برگزیدی به او معرفی کن ولی انتخاب نهایی را به دست خودش بسپار . ( زرتشت - یسنای 53 – بند 3 )

پرتوهای اهورامزدا از دیدگان زرتشت

اشا = راستی

وهومنه = منش نیک

خشتر = شهریاری

آرمئیتی = درست اندیشی

سپنت مینو = مینوی فزاینده

دئنا = دین

گو = جهان زنده

اشی = پاداش

خرتو = خرد و شعور

امرتات = جاودانگی

هئروتات = رسایی

مانثر = پیام

آثر = آتش

چستی = دانش

سروش = نیوشایی

اتیوتی = تندرستی

توشی = توش و توانایی

گوش ارون = جهان روان

گوش تشن = ساخت جهان

فسرتو = خرسندی و مژردک و آمرزش

نام ها و صفات اهورامزدا ( از آیات اورمزدیشت ) :

کسی که گله و رمه بسیار برای انسان آفرید

کسی که بر همه چیز تواناست

بهترین راستی

ظاهر کننده تمام نعمتها

کسی که پایان همه خردها ست

دانای دانایان

مقدس و اهورا

کسی که دست خصومت بر او نمی رسد

مغلوب ناشدنی

کسی که همه پاداشها را در خاطر نگه می دارد

کسی که همه را نگهبان است

کسی که همه را درمان بخش است

او پاسبان و چاره بخش و شهریار و پرورش دهنده و دادگر است

او آفریدگار همه چیز است . . .

سه اصل زرتشت :

هومت = اندیشه

هوخت = گفتار

هورشت = کردار

در راس این سه آموزه ایرانی اندیشه نیک است . تا تفکر درونی انسان نیک و انسانی نباشد گفتار و کردار هم نیک نخواهد شد .

زرتشت از دو نیروی خیر و شر در زندگی ما انسان ها سخن میگوید :

انگره مینو = نیروی اهریمنی

سپنتا مینو = نیروی اهورایی

انگره مینو همان حوادث - نیروی اهریمنی و نابرابری هایی است که در جهان می بینیم . شخصی در گوشه ای از دنیا در بالاترین امکانات به دنیا می آید . دیگری در گوشه ای دیگر از روی فقر و گرسنگی از دنیا می رود . یا جنایات و وقایع شیطای که در جهان اتفاق می افتد .

سپنتا مینو = نیروی اهورایی خداوند که در برابر انگره مینو قرار دارد و انسان ها باید توسط این نیرو بر انگره مینو چیره شوند . رفتار و منش و زندگی درست و نیک هر انسان پایه گذاری جهانی اهورایی همراه با صلح – خرد و شعور است که جنگ و کشتار و غارت و زشتی در آن جایی ندارد .

آزادی در انتخاب دین – برابری زن و مرد – بزرگترین مکتب انسان ساز بودن در جهان – ایجاد صلح و امنیت جهانی – دعوت به خرد و شعور و کسب دانش – اندیشیدن در هر امری قبل از انجام یا پذیرش آن – یکتا پرستی – پاداش و جزای اعمال در روز آخرت و پل چینوت ( پل صراط اسلام ) و . . . از جمله خصوصیات دین زرتشتی در جهان است .

از روز پیدایش زرتشت تا کنون سه منجی بایستی برای نجات بشریت ظهور کند :

· اخشیت ارت

· اخشیت نمه

· استوت ارت ( سوشیانت )

زرتشت بر این باور بوده است که هر کدام از این سه تن در هر هزار سال یک بار ظهور میکند . پس اگر سه هزار و چهار صد سال عمر زرتشت باشد پس آخرین منجی یعنی سوشیانت در این هزاره ظهور خواهد کرد .

امشاسپندان = در گاتها این واژه وجود ندارد . ولی در یسن و ویسپرد آمده است . در معنی یعنی پیرو دین زرتشت . ولی امروزه آنرا به معنی فرشته در دین زرتشتی معنی کرده اند . برای مثال فرشته نگهبان آب آناهیتا است که یکی از امشاسپندان می باشد .



نماز زرتشتیان

پنج بار نماز در شبانه روز می باشد :

هاونی : نماز بامداد

رپیتون : نماز نیمروز تا سه بعد از ظهر

ازیرین : نماز سه بعد از ظهر تا فرو رفتن آفتاب

ایویسروتریم : نماز غروب آفتاب تا نیمه شب

اوشهین : از نیمه شب تا برآمدن خورشید

نماز را با خشنوتره اهورهه مزدا آغاز میکنند یعنی برای خشنودی خداوند .

نمازهای مشهور زرتشتی :

اَشِم وَهو

اشم وهو هیشتیم استی اوشتااستی اوشتا اهمایی هیت اشایی وهیشتایی اشم . . .

راستی بهترین نیکی و خوشبختی است . خوشبختی برای کسی است که او راست باشد . . .

یَتا اَهو

یتا اهو وئیریو رتوش اشات چیت هچا ونگهئوش دزدا مننگهور شیوتنم انگهه اوش مزدایی خشترم چا اهورایی آییم در گوبیو ددت استارم . . .

همانگونه که یک سرور جسمانی (مانند پادشاه) نیرومند است . همانگونه که یک سرور روحانی (مانند موبدان بزرگ) دارای صفات معنوی است پس بخشش فرشته بهمن از آن کسی است که برای خداوند گام بردارد و پاداش اهورامزدا برای کسانی است که بینوایان و درویشان را یاری رساند . . .

نماز بر تو ای اهورامزدا

خُشنوتَره اَهورِهه مَزدا . خشنود میکنم خداوند را با شکستن و خوار کردن روح خبیث تیره دلی و زشت کرداری و با نیکوکاری بر مردم تو را خشنود می سازم . همی ستایم و ارجمند سازم نیک گفتاران و نیک کرداران و نیک اندیشان را . ترک میکنم بد اندیشی – بد گفتاری و بد کرداری را . بخشش خداوند از آن کسی است که تنها برای رضای خدا گام بر میدارد .

آثر - آگر - آذر - آتش نور و روشنایی اهورامزدا است که مظهر قدرت اللهی و منبع حیات تمام جانداران است و همچنین مظهر پاکی در جهان است . از این روی زرتشت آتش را نشان دین خود قرار می دهد و از آن به عنوان نور اللهی و قدرت اهورامزدا معرفی میکند . از روی دیگر چون مکتب میترائیزم بنیان گذار مکتبهای فکری جهان در ایران ظهور کرده است و او نیز باور خاصی به خورشید و آتش داشته است به همین روی زرتشت پس از ظهورش میترائیزم را به کلی مردود نکرد و خورشید و آتش میترائیزم را از درجه خدایی به درجه نور و قدرت خداوند تنزل داد . با این کار عده ای از پیروان میترائیزم نیز به وی گرویدند . اهورامزدا را خدای دانا و بزرگ معرفی نمود . بسیاری از میهن پرستان آگاه هنگام آغاز سخنانشان می گویند به نام خدای ایران . زیرا ریشه همه ادیان از ایران سرچشمه گرفته شده است و میترائیزم بنیان گذاری ایدئولوژی جهانی است که مرزهای اروپا را نیز درنوردید و هنوز در برخی کلیسا های باستانی اروپایی تندیس میترای ایرانی به همراه گاوی موجود می باشد .

گذری بر تاریخچه اوستا

اوستا کتاب دینی زرتشتیان می باشد که از پنج قسمت تشکیل شده است .

یسنا : دارای 72 فصل که به زبان اوستایی نوشته شده است و شامل سخنان خود زرتشت می باشد که گاتها نام دارد .

ویسپرد : که در ستایش بهترین نوع مخلوقات و ایزدان گفته شده است .

یشتها : دارای بیست و یک قسمت است و مطالب دینی را آورده است .

خرده اوستا : شامل نمازها و نیایش ها است که در زمان شاپور دوم نوشته شده است .

وندیداد : دارای 22 فصل است که برای دوری جستن از افراد اهریمن صفت نوشته شده است .



کل اوستا شامل این چهار موضوع می باشد :

تاریخ پهلوانی ایران ( پیشدادیان - کیانیان - ساسانیان . . . ) - جغرافیای تاریخ اقوام ایران ( شهرها و روستاها و تیره های ایران و غیر ایرانی منطقه خاورمیانه ) -

بنیاد اجتماعی و اقتصاد خانواده ایرانی - دین - فلسفه و اخلاق



اوستا در زمان اسکندر گجستک

در زمان شاهنشاهی اشکانیان

پس از اینکه دودمان و سلطنت بیگانگان ( سلوکیان یونانی ) پس از حدود یک قرن توسط پارتیان یا شاهنشاهی اشکانیان درهم کوبیده شد و دوباره فرهنگ ایرانی حکمران سرزمینهای ایران گشت یکی از شاهان دیندار و پیرو آیین زرتشت آن سلسله به نام ولخش دستور داد تا به هر نحوی که شده قطعات پراکنده اوستا جمع آوری گردد . عده ای از روحانیون زرتشتی که مقادیر قابل توجهی از کتاب را از بر داشتند آنها را مکتوب کردند و هیاتی کارشناس مامور جمع آوری این کتاب مقدس نمودند .

در زمان شاهنشاهی ساسانیان

پس از اشکانیان ساسانیان راه آنان را ادامه دادند و اردشیر بابکان که در سالهای 224 میلادی شهریاری می نموده است دستور گردآوری کامل اوستا را صادر نمود . بعد از او پسرش اردشیر که در سالهای 242 تا 272 میلادی شهریاری می نموده است دانشمندان وروحانیون را عازم هند و یونان نمود تا آنچه که توسط اوستا به کشورهای دیگر صادر شده بود و جزئی از فرهنگ آنان شده بود را گرد آوری کنند و به سرزمین مادری اش بازگرداند . اوستای ساسانی در واقع حکم دائره المعارف بزرگی داشته است که شامل اساطیر - تاریخ - شعر - قصق و امثال - مباحثی پیرامون ستاره شناسی - پزشکی - علوم طبیعی - فقه - فلسفه و مسائل دیگر بوده است که بعد از گذشت سالیان دراز - از حاصل دسترنج و تجربه و شاهان و مردان بزرگ تاریخ و همچنین تعالیم اشو زرتشت بدست آمده بود .

در زمان تازیان

بعد از گذشت ناملایمات تاریخی ایران و جبران نمودن و جمع اوری اوستا بار دیگر حادثه تلخ دیگری بر ایران وارد شد . هنوز ضایعات وحشی گری های اسکندر ملعون کاملا از میان نرفته بود که قومی وحشی تر از مقدونیان و مغولان به ایران حمله کردند و اینان تازیان بیابانگرد و شتر سوار عرب بودند که با تمدن و فرهنگ خویی نداشتند . تعصب دینی آنان بر آن عیده استوار شده بود که جز قران و سنت همه علوم و معارف و ادبیات دیگر بیهوده است . به همین مناسبت بعد از یورش وحشیانه شان کتابخانه های ایران منجمله کتابخانه بزرگ کسروی سوخته شد و نسخه های منحصر به فرد کتب فراوانی که حاصل قرنها مطالعه و تجربه بود همراه با آثار و بناهی تاریخی ایران مهندم گشت . بویژه هرگاه نام و نشانی از کتب اوستایی می یافتند آنجا را به آتش میکشیدند و با خاک یکسان مینمودند . سرگذشت اوستا بعد از اسلام بسیار تاریک است . در آن دوران سیه جهل و نادانی و توحش اعراب روحانیون ایرانی برای حفظ اوستا آنرا میان خود تقسیم نمودند تا هر کدام قسمتی از آن را از بر داشته باشند و نسل اندر نسل آنرا به بازماندگان بیاموزانند . پس از قرن اول که ایران زمین مسکن اهریمنان تازی گشت عده ای از ایرانیان ترک وطن نمودند و به سوی هند رهسپار گشتند .

در زمان خلیفه های اسلامی

اما در روزگار عباسیان نهضت بسیار شگفتی در رستاخیز آیین زرتشتی بر پا گشت . در این رستاخیز عظیم مردی بلند همت و دانشمندی زرتشتی به نام " آذرفرنبغ " که در روزگار مامون و در سالهای 218 تا 198 زندگی میکرده به گرد آوری و تهیه و تدوین دینکرد پرداخت و تمدن ایرانی را دوباره زنده کرد . او در بغداد زندگی میکرد و از دانشمندان به نام زمان خود بود . در کتاب سوم دینکرد فصل 420 بند چهارم آمده است آذر فرنبغ نخستین کسی است که به گردآوری و تدوین و تالیف مجلدات دینکرد پرداخت . وی تبارش به آذرپاد - پسر مهراسپند میرسیده است . ولی روزگار بار دگر تغییر میکند و زرتشتیان مورد آزار و اذیت قرار میگیرند و متعصبان عرب علاوه بر تعرضاتی که به جان و مال و آنان میکنند بار دگرکتابهای دینی ایرانیان را از بین بردند . که این موارد در بخشهای واپسین کتاب سوم دینکرد به روشنی آمده است . در همان سالها نهضت جاودانه خرمدینان ( بابک ) جان گرفت و 22 سال دست اهریمنان تازی را از ایران کوتاه کردند و در نهایت تمام سرداران و زن و فرزندش کشته شدند و خودش به دست ضحاکان تازی تکه تکه شد . در همان زمان مازیار شاهزاده ساسانی که دودمان و تاریخ کشورش توسط اعراب نابود شده بود دست به قیامی برای نابودی فرهنگ عرب از ایران زد و حکوتی را برای خود در شمال ایران تشکیل داد ولی در نهایت به دست تازیان کشته شد . نهضتهای دیگری مانند ابومسلم که هشت سال به سول انجامید و یا مبارزات سنباد که هفتاد روز بود و یا قیام استاذسیس که یکسال به طول انجامید یا مبارزات هاشم پسر حکیم ( مقنع ) که چهارده سال مبارزه کردند میتوان نام برد . پس از اعمال هارون الرشید نسبت به ایرانیان و قتل عام آنان که حامی از عقده حقارتش بوده - بار دگر زرتشتیان و ایرانیان اصیل در زمان مامون ( آغاز سده سوم هجری تا سی سال پس از آن) فرهنگ و کلام زرتشتی در میان توده مردم شکوفا گشت و مامون زیاد با آن مخافت نکرد ولی پس از مامون کم کم مسلمانان و دستگاه خلافت متوجه عمق این جنبش شدند و مشاهده کردند که در مدت کوتاهی کتابهای زیادی از دین بهی و تاریخ ایران تهیه گردیده است و چون منطقی با آن نمی توانستند مبارزه کنند با کشتار و قهر مبازره را آغاز کردند . بهدینان ایرانی را تعقیب کردند و به قتل رساندند و آثار آنان را مهندم گرداندند . که نمونه ای کوچک آن قتل عام زنان و کودکان کازرون و شیراز در سده پنجم هجری در زمان شیخ ابواسحاق کازرونی میتوان نام برد که یکی از کشتارهای فجیح زمان نام گرفت .

در کل اوستایی موجود بخش بسیار کمی از کتاب اصلی زرتشتیان می باشد و در تجاوزهای متعدد کشورهای منطقه به ایران صدمات بسیاری دیده است و بخش عظیم آن از بین رفته است ولی با این حال پنج پخشی که در بالا ذکر شد هنوز باقی است و مورد استفاده می باشد . تاریخ اوستا بر هیچ کس مخشص نیست ولی بیش از 3000 سال می باشد . اولین نویسنده آن هم بر مشخص نیست و به مرور زمان توسط موبدان بزرگ از سخنان زرتشت گردآوری شده و نوشته گردیده است . از دیدگاه برتری مطالب دینی زرتشتیان گاتها به نظر می رسد بر اوستا ارجهیت داشته باشد .

برگرفته از سایتariarman
نظرات (0)

به مناسبت 28 اردیبهشت روز بزرگداشت خیام
نویسنده: درِمهر - ۱۳٩٠/٢/٢٤

به مناسبت 28 اردیبهشت
روز بزرگداشت خیام

۲۸ اردیبهشت ۱۳۸۹
هرگز دل من ز علم محروم نشد کم ماند ز اسرار که مفهوم نشد
با این همه چون بنگرم از روی خرد عمرم بگذشت وهیچ معلوم نشد

به بهانه ثبت ملی تقویم جلالی وارج گذاشتن به خدمات عمر خیام به علم وفرهنگ جهان ، وقت را مناسب شمرده وکنکاشی در آثار عمر خیام بعمل آوردم. ابراهیم خیمه دوز، در 28 اردیبهشت 962 سال پیش، صاحب پسری شد که نامش را عمر ولقب را غیاث الدین گذاشت .پسر به علت خیمه دوزی پدر، به عمر خیام معروف شد. بعدها پسر در اثر تلاش عناوین حکیم، فیلسوف، علامه، شیخ، امام، خواجه، حجت الحق و ملک الحکما را کسب کرد. قدیمترین کتابی که از خیام ذکری به میان آورده است چهار مقاله نظامی عروضی سمر قندی است که معاصرحکیم عمر خیام بود و او را حجت الحق عمر می داند. در مرصاد العباد در سال 621 هجری می نویسد :«عمر خیام به فضل وحکمت وکیاست معروف است واز قالب حیرت ظلالت این بیت را می گوید .
در دایره کامدن ورفتن ما آنرا نه نهایت نه بدایت پیداست
کس نمی داند در این عالم راست کاین آمدن از کجا ورفتن ز کجا»


این دانشمند بزرگ از مفاخر ملی ما را، هنگامی کافر دانستند، چون فیلسوفی جلوتر از زمانه بود. وی برای دور کردن از اتهام دو بیتی زیر را سرود.

دشمن به غلط گفت که من فلسفیم ایزد داند که آنچه او گفت نیم
لیکن چو در این غم آشیان آمده ام آخر کم از آن که من بدانم که کیم

رباعی های جاودانه اش، به دلهای افسرده عشق به زندگی میدهد. این رباعی ها در سال 1859توسط فیتز جرالد به انگلیسی ترجمه شد و پس از آن به تمام زبانهای زنده دنیا ترجمه گردید. فکرعمر خیام با رساله های جبر ومقابله ،هندسه، قطاع مخروطی و حساب در قرون وسطی راهی دانشگاه های اروپا شد.با رساله های وجود،کون وتکلیف، میزان الحکمه، ضیا العقلی ، در ادب و فقه جایگاهی کسب کرد و در بقیه آثارش در فلسفه، لغت، پزشکی، تاریخ جایگاهی در خور یافت. وی حتی شرح المشکل من کتاب موسیقی را نوشت تا هنرش را به جهانیان بنمایاند.
کتاب تاریخ الحکما، خیام را امام خراسان وعلامه زمان وآگاه به علم یونانیان میداند.
داستان معروف رفاقت سه یار دبستانی خیام وحسن صباح ونظام الملک که تعهد نمودند که هرکدام به مرتبه ای رسیدند رعایت دیگران را منظور کنند؛ در جامع التواریخ رشید الدین در سال 818 نوشته شده است.

خیام در سال 517 هجری درگذشت در امامزاده محزون نیشابور دفن شده است .
آنروزها که برق، موج رادیویی و اینترنت نبود ما شبهای جشن مهرگان وتیرگان و... را در زیر نور ماه، و یا جشن های چله بزرگ وکوچک، دیگان، بهمنگان، اسفندگان، با گرد سوز وپیه سوز در اتاق گرم برگزار می کردیم. بزرگان در این مجالس با آواز دو بیتی های بابا طاهر وخیام را می خواندند. فردی نیز با سورنا خواننده را همراهی می کرد. گاهی نیز داستانهای حماسی شاهنامه نقل می شد یا قصه های شمس وغزل حافظ را می خواندند.

از آنزمان هنوز دوبیتی های خیام که روانشاد عمویم می خواند وبه همه امید می داد در گوشم زنگ میزند:

هم دانه امید به خرمن ماند هم باغ وسرای بی تو من ماند
سیم وزر خویش از درمی تا به جوی با دوست بخور گر نه به دشمن ماند

ماییم که اصل شادی وکان غمیم سرمایۀ دادیم و نهاد ستمیم
پستیم وبلندیم و کمالیم وکمیم آینه زنگ خورده وجام جمیم

هر راز که اندر دل دریا باشد باید که نهفته تر ز عنقا باشد
کاندرصدف از نهفتگی گردد در آن قطره که راز دل دریا باشد






بازدید: 675
یادداشت ها (2)

1. نویسنده بابک خرمدینBK, در ۱۳۸۹/۰۲/۲۸ - ۰۷:۳۳:۱۴
روحش شادشاعر بزرگ عمر خیام نیشابوری و یادش بخیر آن روزهای خوب که دور هم جمع میشدیم و واقعا خوش میگذشت.
یادمان باشد که تا دیر نشده به فکر فردا باشیم و سعی کنیم که خواب نمانیم. دیر غفل بشیم ارزش های بدست آمده را براحتی از دست خواهیم داد. زرتشتیان به خودتان برسید نه از لحاظ سر و وضع - ثروت - تجملات زندگی بلکه از لحاظ کم کردن فاصله ها بین همدیگر - پربار ساختن جامعه زرتشتی - دوری از کینه - برگرداندن آن اتحاد و صمیمیت گزشته
====================================
مردی به دربار خان زند می رود و با ناله و فریاد می خواهد تا کریمخان را ملاقات کند. سربازان مانع ورودش می شوند. خان زند در حال کشیدن قلیان ناله و فریاد مرد را می شنود و می پرسد ماجرا چیست؟ پس از گزارش سربازان به خان، وی دستور می دهد که مرد را به حضورش ببرند. مرد به حضور خان زند می رسد و کریم خان از وی می پرسد: \"چه شده است چنین ناله و فریاد می کنی؟\" مرد با درشتی می گوید: \"دزد همه اموالم را برده و الان هیچ چیزی در بساط ندارم!\" خان می پرسد: \"وقتی اموالت به سرقت می رفت تو کجا بودی؟\" مرد می گوید: \"من خوابیده بودم!!!\" خان می گوید: \"خوب چرا خوابیدی که مالت را ببرند؟\" مرد در این لحظه آن چنان پاسخی می دهد که استدلالش در تاریخ ماندگار می شود و سرمشق آزادی خواهان می شود. مرد می گوید :\" من خوابیده بودم، چون فکر می کردم تو بیداری\"



خان بزرگ زند لحظه ای سکوت می کند و سپس دستور می دهد خسارتش از خزانه جبران کنند

و در آخر می گوید: \"این مرد راست می گوید ما باید بیدار باشیم..

====================================

زندگی ریاضیات است . خوبی ها را جمع کنید ، دعواها را کم کنید ، شادی ها را ضرب کنید ، دردها را تقسیم کنید ، نفرت ها را زیر رادیکال ببرید . عشق را به توان برسانید .







***







چقدر عجیبه که تا مریض نشی کسی برات گل نمی یاره تا گریه نکنی کسی نوازشت نمی کنه تا فریاد نکشی کسی به طرفت بر نمی گرده تا قصد رفتن نکنی کسی به دیدنت نمی یاد و تا وقتی نمیری کسی تورو نمی بخشه .







***


بچه ها شوخی شوخی به گنجشکها سنگ می زنند…. و گنجشکها جدی جدی می میرند. آدمها شوخی شوخی زخم می زنند …. و قلبها جدی جدی می شکنند. آذمها شوخی شوخی لبخند می زنند…. و دلها جدی جدی عاشق می شوند .

2. نویسنده اردشیر, در ۱۳۸۹/۰۲/۲۸ - ۰۹:۵۹:۱۴
بنظرات (0)

حــکــیــم عـــمـــر خـــیـــام
نویسنده: درِمهر - ۱۳٩٠/٢/٢٤
غیاث الدین ابوالفتح عمر بن ابراهیم نیشابوری موسوم به خیام از بزرگترین و مشهورترین شعرای تاریخ ایران بعد از اسلام است که معروفیت وی مرزها را در نوردیده و در سرتاسر گیتی به عنوان شاعری خردگرا شناخته شده است. حکیم عمر خیام اگرچه بیشتر به عنوان شاعری رباعی سرا شهره گشته است ولی وی در واقع فیلسوف و ریاضیدانی بزرگ بود که در طول عمر دراز خویش کشفیات مهمی در ریاضیات و نجوم انجام داد.

زندگی حکیم همچون عقاید و اندیشههای ژرف و پوینده او در هالهای از ابهام فرو رفته است و افسانه هایی که به این دانشمند بزرگ نسبت دادهاند حقایق و زندگی او را تا حدودی با داستانهایی غیر واقعی درآمیخته است. تاریخ زندگی حکیم معلوم نیست ولی بنابر شواهد امر خیام در سال 439 ه.ق در نیشابور، شهری که به آن عشق میورزید و بخش مهمی از ایام عمرش را در آن گذارند، به دنیا آمده است. دوران کودکی و نوجوانی حکیم نیز کاملا مشخص نیست ولی بطور قطع وی مطالعاتخود در زمینه علوم معمول آن روز را در نیشابور سپری کرده و به سبب نبوغ ذاتی و ذهن خلاق و استعداد والای خویش به دستاوردهای شگرفی نایل آمده است. نقل شده است که خیام در کودکی با خواجه نظام الملک طوسی و حسن صباح مؤسس فرقه اسماعیلیه همدرس بود و آن سه عهد کردند هر یک در بزرگی به منصب و مقامی دست یافت دو یار دبستانی دیگر را نیز بالا کشد... این روایت براساس تحقیقات دانشمندان و مقایسه تاریخی زندگی این سه شخصیت برجسته قاطعانه رد شده است حکیم عمر خیام ظاهرا پس از کسب علوم و معارف عصر خویش رهسپار سمرقند گشت و در این شهر مورد توجه امیر قرخانیان شمسالملک نصربن ابراهیم قرار گرفت و رساله معروف خود درباره جبر را نیز در همین زمان به رشته تحریر در آورد خیام سپس عازم اصفهانشد و به خدمت ملکشاه سلجوقی درآمد و به اصلاح تقویم ایرانی و بنای رصدخانهای در اصفهان همت گماشت.سلطان ملکشاه در دوره سلطنت خویش حکیم جوان را سخت گرامی داشت و امکانات فراوانی برای فعالیتهای علمی در اختیار خیام گذاشت. پس از روی کار آمدن سلطان سنجر سلجوقی حکیم عمر خیام که در زمره ندمای خاص سلطان ملکشاه بود به خدمت وی درآمد و حتی سلطان را که دچار آبله سختی شده بود مورد معالجه و درمان قرارداد ولی سنجر هیچگاه نظر مساعدی نسبت به خیام نداشت. از این روی وی مدتیکوتاه پس از بر تخت نشستن سلطان سنجر به زادگاه خویش نیشابور بازگشت و باقیمانده عمرش رادر این شهر به انزوا و گوشه نشینی گذارند.حوادث اواخر عمر خیام ناقص و ناکافی است و مهمترین روایتی که در مورد زندگی وی در دست است حکایتی است که نظامی عروضی از این دانشمند بزرگ آورده است: (در زمستان سال 506 ه. ق به شهر مرو سلطان کس فرستاد به خواجه بزرگ صدرالدین (ابوجعفر) محمد بن المظفر (رحمها...) که خواجه امام عمر را بگوی تا اختیاری کند که به شکار رویم که اندر آن چند روز برف و باران نیاید و خواجه امام عمر در صحبت خواجه بود و در سرای او فرود آمدی. خواجه کس فرستاد و او را بخواند و ماجرا با وی بگفت و برفت و دو روز در آن کرد و اختیاری نیکو کرد، و خود برفت و با اختیار سلطان را برنشاند. و چون سلطان برنشست و یک بانگ زمین برفت ابر درهم کشید و باد برخاست و برف و دمه در ایستاد. خندهها کردند. سلطان خواست که باز گردد، خواجه امام(عمر) گفت پادشاه دل فارغ دارد که همین ساعت ابر باز شود و در این پنج روز هیچ نم نباشد. سلطان براند ابر باز شد و در آن پنج روز هیچ نم نبود و کس ابر ندید.) این پیش گویی ظاهرا در شصت وهفتمین سال از زندگی خیام صورت گرفته است. در فاصله شانزده سال آخر عمر حکیم کمتر اطلاعی از زندگی وی در دست است. خیام ظاهرا کماکان به مطالعه وتدریس مشغول بوده و بویژه کتابهای فلسفی ابوعلی سینا را، که او را استاد خود میدانسته است، عمیقا مطالعه و بررسی میکرده است. تنها روایت موثقی که در طی این مدت در دست است از نظامی عروضی است که پیشگویی معروف حکیم خیام را در مورد منزلگاه ابدیاش نقل کرده است.(5) حکیم عمر خیام فقیه، فیلسوف، ریاضیدان و منجمی بزرگ بود. وی بیشتر عمر خود را در تدریس ریاضیات وفلسفه گذراند و اکثر آثار ابوعلی سینا را مطالعه نمود و یکی از خطبههایمعروف ابن سینا در باب یگانگی خداوند متعال را نیز از عربی به فارسی برگرداند. وی اگرچه در حال حاضر بیشتر به سبب رباعیات شیرینش معروف گشته است ولی چندان شعر و شاعری را جدی نمیگرفت و شاید تا حدودی نیز شأن خود را بالاتر از پرداختن به سرایش شعر میدانسته است. مورخان با وجود اینکه استعداد و نبوغ حکیم را در علوم مختلف اعم از عقلی و نقلی و ریاضی ونجوم ستودهاند ولی وی را در تعلیم و انتشار دانش ژرفی که در سینه خود داشته بخیل دانستهاند و از قرار معلوم حکیم چندان توجهی به تربیت شاگردان برجسته و نگارش کتابهای علمی نداشته است. البته بسیاری از دانشمندان فعلی با بررسی شخصیت و آثار و افکار این فیلسوف بزرگ شرایط سیاسی و اجتماعی دوره سلجوقیان و مخالفت علمای سنی مذهب و قشری متعصب با افکار فلسفی را دلیل عمده عدم رغبت حکیم خیام به نگارش اندیشههای عمیق درونی او دانستهاند. افکار و اندیشههای خیام بویژه در علم ریاضی در دو مبحث مجزا تحت عنوان ((نظریات ریاضی حکیم خیام (جبر، هندسه)، و نظریات حکیم عمر خیام و غیاث الدین کاشانی، در علم حساب و محاسبات عددی)) مورد بحث قرار گرفته است، از این جهت بررسی دانش والای وی در علم پیچیده ریاضی در این بخش ضرورت چندانی ندارد. بزرگترین فعالیت نجومی حکیم عمر خیام محاسبه و تعیین جدول موسوم به تقویم جلالی بود که در سال 476 ه.ق به دستور سلطان جلال الدین ملکشاه سلجوقی مأمور انجام آن گشت و به همراهی گروهی از دانشمندان مطالعاتی درخصوص تأسیس رصدخانهای بزرگ انجام داد. وی سپس حاصل مطالعات خود و سایر دانشمندان را به خدمت شاه بدین گونه ارائه نمود که به علت اینکه در حرکات کواکب به مرور ایام تفاوتهای فاحش پدید میآید هر سی سال یک بار باید رصدی انجام گیرد و این امر به جهت سپری شدن عمر وی و دیگر اعضاء این هیئت مطالعاتی امکان پذیر نیست. از این روی به پیشنهاد خیام قرار بر آن شد که تاریخی وضع گردد که اول سال آن در هنگام اعتدال ربیعی یعنی در هنگامی که آفتاب به اول برج بره وارد نشود قرار گیرد و کبیسههای لازم به گونهای وضع شوند تا اول سال همواره در یک موقع باشد و به مرور زمان تغییر نیابد و نام ملکشاه نیز که بر این تاریخ قرار میگیرد ابدی شودحکیم در فلسفه اسلامی و فلسفه یونانی نیز تبحر خاصی داشت و اصول پیچیده فلسفه یونانیو افکار وعقاید علماء بزرگ یونان را با زبانی ساده به شاگردان خود میآموخت. خیام در فلسفه دارای بینش ژرفی بود و معتقدات دینی خود را نیز با همین بینش مورد بررسی قرار میداد. در اشعار خیام که سالها پس از مرگ او منتشر شدافکار فلسفی او که تصویری روشن و شفاف از پویندهای شک اندیش، آگاهی ناخرسند از محدودیتهای روش علمی،عالمی که به عبث در جستجوی یافتن تبیین عقلی تناقضات زندگی و مرگ و آفرینش و انهدام و ترکیب و گسیختگی و وجود و عدم میباشد به خوبی جلوهگر است. بعضی از دانشمندان معتقدند برخی از عقاید فلسفی خیام همچون شک درباره وجود خدا و جهان دیگر و بقای روح و قیامت ذهن این فیلسوف را از یقین مذهبی باز میداشت و لذا دردوره حیات خویش مورد تنفر و حتی تکفیر فقها و علماء بود.( علاوه بر علماء قشری و متعصب، عرفا و صوفیان زمان خیام نیز علیرغم برخی تشابهات فکری تمایل چندانی به او نداشتند. بعدها پس از مرگ خیام و انتشار برخی رباعیات منسوب به او شک و بدبینی صوفیان و عرفای مشهوری همچون نجمالدین دابه (فوت در سال 654ه.ق)(9) و فرید الدین عطار نیشابوری (537 ـ617 ه ق) نیز علیه خیام برانگیخته شد(10) و آنان وی را دانشمندی دانستند که در تمام زندگیش عقل را بر کشف و شهود ترجیح میداد. با وجود اینکه شهرت فعلی خیام بیشتر به سبب اشعار زیبا و عرفانی او بویژه رباعیات منسوب به وی است ولی ظاهرا حکیم وقت بسیار کمی از زندگی پر برکت خویش را صرف سرایش شعر و شاعری نمود و همانگونه که اشاره شد شاید سرودن شعر را دون مقام والای علمی خویش میدانست. اشعاری که از وی برجای مانده است بیشتر در قالب رباعی و بصورت دو بیتیهایی ساده و کوتاه است که بدور از هرگونه فضل فروشی و تلاش برای لفاظی،عمیقترین اندیشهها و معانی فلسفی متفکری بزرگ و وارسته را در مقابل اسرار عظیم آفرینش به تصویر کشیده است. مضمون عمده اشعار منسوب به خیام همچون عقاید فلسفی وی توجه به مرگ و فنا، شک و حیرت، افسوس از گذر عمر و... است. اشعار فعلی منسوب به خیام بیش از هزار رباعی را در بر میگیرد ولی اکثر محققان تنها 100 رباعی را از آن شاعر دانسته و سایر اشعار را اگرچه تفاوت چندانی با رباعیات واقعی خیام ندارند سروده برخی از شاعران وعارفان زمان وی و اندکی پس از مرگ خیام دانستهاند که بدلیل گستاخی و زیادهروی در ابراز عقاید فلسفی خود این رباعیات را به حکیم خفته در خاک نسبت داده و خود را از مجازاتهای سخت احتمالی که ممکن بود دامن گیرشان شود رهانیدهاند. رباعیات خیام در قرن نوزدهم توسط ادوارد فیتز جرالد شاعر بزرگ انگلیسی و در نهایت هنرمندی به زبان انگلیسی ترجمه شد و مورد استقبال شدید محافل علمی و ادبی اروپا قرار گرفت به صورتی که رباعیات خیام در مدتی کوتاه به زبانهای ایتالیایی، روسی، فرانسوی، آلمانی، عربی، ترکی و ارمنی و اسپانیایی نیز ترجمه شد و این دانشمند ایرانی شهرتی جهانی یافت. اجزای پیالهای که درهم پیوست / بشکستن آن روا نمیدارد مست // چندین سر و پای نازنین از سر دست / بر مهر که پیوست و به کین که شکست // *** زآوردن من نبود گردون را سود / وزبردن من جاه و جلالش نفزود // وزهیچ کسی نیز دوگوشم نشنود / که آوردن و بردن من از بهرچه بود// *** در دایرهای کامدن و رفتن ماست / آن را نه بدایت نه نهایت پیداست // کس مینزد و می در این معنی راست / کین آمدن از کجا و رفتن به کجاست // *** دارنده چو ترکیب طبایع آراست / از بهر چه او فکندش اندرکم و کاست // گر نیک آمد شکستن از بهر چه بود / ور نیک نیامد این صور عیب کراست // *** ما لعبتکانیم و فلک لعبت باز / از روی حقیقتی نه از روی مجاز // باز چو همی کند بر نطع وجود / رفتیم به صندوق عدم یک یک باز // *** / از این اعجوبه علم و هنر آثاری در فلسفه و ریاضی و نجوم به عربی و فارسی برجای مانده است که هر یک نمایانگر علم و دانش عمیق اودر علوم مختلف زمان خویش است. - خیام به معنی خیمهدوز است و ظاهرا به سبب اینکه پدر حکیم خیمه دوز بوده این لقب بر وی نهاده شده است. 2- نویسنده کتاب تاریخ الفی به روایتی اشاره کرده است که براساس آن اصل و نسبت خیام از روستایی به نام شمشاد در نزدیکی بلخ بوده ولی حکیم خود در نزدیکی استرآباد در کرانه شمال و شرقی دریای خرز به دنیا آمده است. 3- اکثر محققان صحت این داستان را مردود دانستهاند چرا که صرفنظر از تفاوت تاریخ تولد این سه تن، محل تحصیل آنها نیز در یک شهر خاص نبوده است. داستان سه یار دبستانی که بسیار مشهور است و حتی در کتاب جامع التواریخ رشید الدین فضل ا... همدانی نیز ذکر شده است بدین گونه است: (... و عداوت و وحشت را در میان ایشان سبب آن بود که سیدنا (حسن صباح) و عمر خیام و نظام الملک به نیشابوردر کتاب بودند و چنانکه عادت ایام صبی و رسم کودکان میباشد، قاعده مصادقت و مصافات ممهد و مسلوک میداشتند تا غایتی که خون یکدیگر بخوردند و عهد کردند که از ما هر کدام که به درجه بزرگ و مرتبه عالی برسد دیگران را تربیت و تقویت کند. از اتفاق... نظام الملک به وزارت رسید، عمر خیام به خدمت او آمد و عهود و مواثیق ایام کودکی یاد کرد. نظام الملک حقوق قدیم بشناخت و گفت: تولیت نیشابور و نواحی آن تراست. عمر مردی بزرگ و حکیمی فاضل و عاقل بود.



گفت سودای ولایتداری و سر امر و نهی عوام ندارم. مرا بر سبیل مشاهره و مساینه ادراری وظیفه فرمای. نظام الملک او را ده هزار دینار ادرار کرد از محروسه نیشابور، که سال به سال بیتبعیض ممضی و مجری دارند...) ادامه این داستان شرح آمدن حسن صباح است به نزد نظام الملک. حسن خواستار آنست که از لطف و عنایت خواجه نصیبی یابد و خواجه به وی میگوید که تولیت ری یا اصفهان را اختیار کن، لکن حسن این کار را نمیپذیرد و تنها غرضش آنست که در دربار سلطان مقامی بلند بدست آورد، و چون بدان مقام میرسد سعی در آن دارد که ولینعمت خویش را از مقام وزارت بزیر آرد و خود برجای او نشیند. اما سعیش بی ثمر میماند و ننگین و سرفکنده از خراسان میگریزد و به اصفهان میرود و از آنجا راه دربار المستنصر، خلیفه فاطمی مصر را در پیش میگیرد. وی در قاهره به نزاریان میپیوندد و پس از چندی به ایران مراجعت میکند تا دعوت جدید را بنام نزار منتشر سازد...این داستان اگرچه افسانه است ولی از لحاظ اخلاقی بسیار جالب توجه و پندآموز میباشد. 4- ابوالحسن بیهقی درخصوص احترام امیر قراخانی به خیام آورده است: (همواره وی را بسیار بزرگ میداشت. چندانکه در دیوان خویش وی را در کنار خود مینشاند.( 5-در سنه ست و خمسمائه به شهر بلخ در کوی برده فروشان در سرای امیر... بوسعد... خواجه امام عمر خیامی و خواجه امام مظفر اسفزاری نزول کرده بودند و من بدان خدمت پیوسته بودم. در میان مجلس عشرت از حجهالحق عمر شنیدم که او گفت گور من در موضعی باشد که هر بهاری شمال بر من گل افشان میکند. مرا این سخن مستحیل نمود و دانستم که چنویی گزاف نگوید. چون در سنه ثلثین به نیشابور رسیدم چهار سال بود تا آن بزرگ روی در نقاب خاک کشیده بود و عالم سفلی از او یتیم مانده و او را بر من حق استادی بود. آدینهای به زیارت او رفتم، و یکی را با خود ببردم که خاک او به من نماید. مرا به گورستان حیره بیرون آورد و بردست چپ گشتم، در پایین دیوار باغی خاک او دیدم نهاده، و درختان امرود و زردآلو سر از آن خاک بیرون کرده، و چندان برگ شکوفه بر خاک او ریخته بود که خاک او در زیر گل پنهان شده بود. مرا یاد آمد آن حکایت که به شهر بلخ از وشنیده بودم، گریه بر من افتاد که در بسیط عالم و ربع مسکون او را هیچ جای نظیری نمیدیدم. ایزد (تبارک و تعالی) جای او درجنان کناد، بمنه و کرمه . 6- شهر زوری در کتاب نزهه الارواح که در قرن هفتم ه.ق برشته تحریر درآورده است حافظه حکیم را چندان قوی دانسته است که کتابی را که هفت بار در اصفهان خوانده بود چندی بعد در نیشابور تقریبا کلمه به کلمه نوشت. شهر زوری تسلط خیام برفقه اللغه تازی و قرائات هفت گانه قرآن را نیز در حد کمال دانسته است. 7- خیام و دیگر منجمانی که در تنظیم تاریخ جلالی مشارکت داشتند تاریخ جلالی را با در نظر گرفتن اینکه بر حسب زیج جدید طول دقیق سال 365 روز و پنج ساعت و 49 دقیقه و 15 ثانیه و 48 رابعه است تنظیم نمودند و مقرر داشتند کبیسهها طوری چهار سال به چهار سال انجام شوند که ماههای این تاریخ نیز شمسی حقیقی باشد... یعنی مبدأ هر ماه روزی باشد که آفتاب در نصف النهار آن روز در درجه برجی باشد از بروج دوازده گانه به شرطی که نصف النهار پیشتر در آخر برج مقدم باشد. ولی چون مکث آفتاب در بروج مختلف بود... نخواستند که ایام اوراق در تقویم مختلف باشد. بنابراین هر ماهی در این تاریخ را بسی روز گرفتند بیتفاوت و پنج روز باقیمانده را به اتفاق پیشنهاد کردند که در آخر اسفند ماه افزوده شود... نام ماهها همان ماههای فارسی قدیم بود منتها برای تمیز دادن آنها از ماههای قدیم به این ماهها لفظ جلالی را افزودند مانند فروردین ماه جلالی و اردیبهشت ماه و غیره. تقویم امروز ایران حاصل محاسباتی است که خیام و دیگر منجمان عصر او صورت دادهاند. 8-قزوینی در آثار البلاد در بیزاری حکیم از علما و فقهای قشری و متعصب داستانی از خیام نقل کرده است بدین مضمون که وی فقیهی را که هر روز صبح زود پنهانی به نزد او میآمد و فلسفه میآموخت ولی بر منبر خیام را کافر و ملحد میخواند. مدتها تحمل کرد به امید آنکه از دشنام گویی به حکیم دست بردارد. خیام سرانجام طاقت خود را از دست داد و یک روز صبح پیش از آنکه فقیه برای درس خواندن به نزد او بیاید شاگردان خود را فراخواند و به محض ورود فقیه به منزلش آنها را طلب کرد. بدنبال هیاهویی که در گرفت بسیاری از مردم نیشابور در خانه حکیم گرد آمدند و وی داستان فقیه و شیوه منافقانه او را برای مردم بازگو نمود. 9- نجم الدین دابه در توصیف خیام گفته است: (آن بیچاره فلسفی و دهری و طبایعی است که... سرگشته و گمگشته و...غایت حیرت و ضلالت است.( 10- عطار نیشابوری در مثنوی الهی نامه داستانی از عارفی پاک ضمیر و نهان بین آورده که میتوانسته اندیشه مردگان را بخواند. نهان بین را بر سر گور خیام میبرند و چون از وی خواسته میشود که هنر خویش بنماید جواب میگوید: ... که این مردی است اندر ناتمامی. بدان درگه چو روی آورده بودست/ مگر دعوی دانش کرده بودست // کنون چون گشت جهل خویش عیانش / عرق میریزد از تشویر جانش // میان خجلت و تشویر ماندست/ وزان تحصیل در تقصیر ماندست//

جایگاه علمی خیام

خیام غیاث الدین ابوالفتح، عمر بن ابراهیم خیام (خیامی) در سال 439 هجری (1048 میلادی) در شهر نیشابور و در زمانی به دنیا آمد که ترکان سلجوقی بر خراسان، ناحیه ای وسیع در شرق ایران، تسلط داشتند. وی در زادگاه خویش به آموختن علم پرداخت و نزد عالمان و استادان برجسته آن شهر از جمله امام موفق نیشابوری علوم زمانه خویش را فراگرفت و چنانکه گفته اند بسیار جوان بود که در فلسفه و ریاضیات تبحر یافت. خیام در سال 461 هجری به قصد سمرقند، نیشابور را ترک کرد و در آنجا تحت حمایت ابوطاهر عبدالرحمن بن احمد , قاضی القضات سمرقند اثر برجسته خود را در جبر تألیف کرد. خیام سپس به اصفهان رفت و مدت 18 سال در آنجا اقامت گزید و با حمایت ملک شاه سلجوقی و وزیرش نظام الملک، به همراه جمعی از دانشمندان و ریاضیدانان معروف زمانه خود، در رصد خانه ای که به دستور ملکشاه تأسیس شده بود، به انجام تحقیقات نجومی پرداخت. حاصل این تحقیقات اصلاح تقویم رایج در آن زمان و تنظیم تقویم جلالی لقب سلطان ملکشاه سلجوقی) بود. در تقویم جلالی، سال شمسی تقریباً برابر با 365 روز و 5 ساعت و 48 دقیقه و 45 ثانیه است. سال دوازده ماه دارد 6 ماه نخست هر ماه 31 روز و 5 ماه بعد هر ماه 30 روز و ماه آخر 29 روز است. هر چهار سال، یکسال را کبیسه می خوانند که ماه آخر آن 30 روز است و آن سال 366 روز می شود در تقویم جلالی هر پنج هزار سال یک روز اختلاف زمان وجود دارد در صورتیکه در تقویم گریگوری هر ده هزار سال سه روز اشتباه دارد. .دستاوردهای علمی خیام برای جامعه بشری متعدد و بسیار درخور توجه بوده است. وی برای نخستین بار در تاریخ ریاضی به نحو تحسین برانگیزی معادله های درجه اول تا سوم را دسته بندی کرد، و سپس با استفاده از ترسیمات هندسی مبتنی بر مقاطع مخروطی توانست برای تمامی آنها راه حلی کلی ارائه کند. وی برای معادله های درجه دوم هم از راه حلی هندسی و هم از راه حل عددی استفاده کرد، اما برای معادلات درجه سوم تنها ترسیمات هندسی را به کار برد؛ و بدین ترتیب توانست برای اغلب آنها راه حلی بیابد و در مواردی امکان وجود دو جواب را بررسی کند. اشکال کار در این بود که به دلیل تعریف نشدن اعداد منفی در آن زمان، خیام به جوابهای منفی معادله توجه نمی کرد و به سادگی از کنار امکان وجود سه جواب برای معادله درجه سوم رد می شد. با این همه تقریبا چهار قرن قبل از دکارت توانست به یکی از مهمترین دستاوردهای بشری در تاریخ جبر بلکه علوم دست یابد و راه حلی را که دکار بعدها (به صورت کاملتر) بیان کرد، پیش نهد. خیام همچنین توانست با موفقیت تعریف عدد را به عنوان کمیتی پیوسته به دست دهد و در واقع برای نخستین بار عدد مثبت حقیقی را تعریف کند و سرانجام به این حکم برسد که هیچ کمیتی، مرکب از جزء های تقسیم ناپذیر نیست و از نظر ریاضی، می توان هر مقداری را به بی نهایت بخش تقسیم کرد. همچنین خیام ضمن جستجوی راهی برای اثبات "اصل توازی" (اصل پنجم مقاله اول اصول اقلیدس) در کتاب شرح اصول مشکل آفرین کتاب اقلیدس، مبتکر مفهوم عمیقی در هندسه شد. در تلاش برای اثبات این اصل، خیام گزاره هایی را بیان کرد که کاملا مطابق گزاره هایی بود که چند قرن بعد توسط والیس و ساکری ریاضیدانان اروپایی بیان شد و راه را برای ظهور هندسه های نااقلیدسی در قرن نوزدهم هموار کرد. بسیاری را عقیده بر این است که مثلث حسابی پاسکال را باید مثلث حسابی خیام نامید و برخی پا را از این هم فراتر گذاشتند و معتقدند، دو جمله ای نیوتن را باید دو جمله ای خیام نامید. البته گفته می شود بیشتر از این دستور نیوتن و قانون تشکیل ضریب بسط دو جمله ای را جمشید کاشانی و نصیرالدین توسی ضمن بررسی قانون های مربوط به ریشه گرفتن از عددها آورده اند.
استعداد شگرف خیام سبب شد که وی در زمینه های دیگری از دانش بشری نیز دستاوردهایی داشته باشد. از وی رساله های کوتاهی در زمینه هایی چون مکانیک، هیدرواستاتیک، هواشناسی، نظریه موسیقی و غیره نیز بر جای مانده است. اخیراً نیز تحقیقاتی در مورد فعالیت خیام در زمینه هندسه تزئینی انجام شده است که ارتباط او را با ساخت گنبد شمالی مسجد جامع اصفهان تأئید می کند.

سامانیابی جبر نخست توسط محمد بن موسی خوارزمی انجام شد و در مرحله بعد، حکیم خیام در هندسه، به اصل توازی( یعنی از هر نقطه خارج از یک خط، فقط میتوتن یک خط موازی با آن رسم کرد) و در جبر به طبقه بندی و حل معادلههای درجهی اول، دوم و سوم پرداخته است.
اهمیت کار علمی وی نزد اهل فن چنان آشکار است که او را نسبت به عصر خویش چهار قرن به دوران معاصر نزدیکتر میدانند. کارهای او در جبر بیشتر به عصر دکارت، پاسکال و نیوتون متعلق است تا به زمان خود خیام. از این رو، میتوان او را بزرگترین ریاضیدان عصر خود و شاید بزرگترین ریاضیدان دوران علوم اسلامی دانست.
خیام از کارهای ارشمیدس در فیزیک آگاه بود و آنها را دنبال میکردو او ترازویی ساخته بود که درصد طلا و نقرهی آلیاژی را که از آن دو تشکیل شده بود، اندازهگیری میکرد.
خیام در نگاه زندهیاد دکتر مصاحب
کتاب جبر و مقابله یکی از مهمترین کتابهای خیام است که آن را از عربی به فارسی ترجمه کردم. این کتاب به زبان انگلیسی و روسی نیز ترجمه شده و مورد توجه ریاضیدانان جهان است. او در این کتاب معادلههای درجهی اول، دوم و سوم را معرفی و به روش هندسی با استفاده از مقطع مخروطی حل کرده است. در بخشی از صفحههای آغازین این کتاب آمده است: " به یاری خدا و توفیق نیک وی، گویم که فن جبر و مقابله فنی است علمی که موضوع آن عدد مطلق و مقدارهای قابل سنجش است، از آن جهت که مجهولاند ولی مرتبط با چیز معلومی هستند که به وسیلهی آن میتوان آن را استخراج کرد و این چیز یا کمیتی است و یا رابطهای است که بستگی به معلوم و مجهول به آن است، و از بررسی و تحلیل مجهولات موضوع مساله استنباط میشود.
عادت جبریها این است که در فن خود مجهولی را که میخواهد استخراج کنند، شیء [x] و حاصلضرب آن را در مثل خودش، مال [x2] و حاصلضرب مال آن را در آن، کعب [x3] و حاصلضرب کعب آن را در مثل آن، مال مال [x4] و حاصلضرب کعب آن را در مال آن، مال کعب [x5] و حاصلضرب کعب آن را در خودش، کعب کعب [x6] گویند و به همین قیاس تا هر مرتبه که پیش رویم ..."
خیام در نگاه زندهیاد استاد همایی
همزمان با بازگشایی رسمی آرامگاه جدید خیام کتابی به نام خیامینامه منتشر کردم که در آن نتیجهی پژوهشهای خود را دربارهی خیام و آثار او آوردهام. موضوع نخستین جلد خیامینامه، رسالهی شرح مااشکل من مصادرات اقلیدس است که ویدمان و ژاکوب آن را به آلمانی و دکتر علیرضا امیر معز آن را به انگلیسی ترجمه کردهاند. این اثر به روسی نیز ترجمه شده است. در بخشی از این کتاب آمده است:" باری چون در کتاب اصول اقلیدس در آن سه موضوع که اشاره شد خلل و نقیصهای یافتم که تا کنون اصلاح نشده بود، اهتمام خود را مصروف بر اصلاح آن کردم ..."
خیام در نگاه استاد شهریاری
حکیم خیام در مقالهی نخست شرح مااشکل من مصادرات اقلیدس، ضمن جست و جوی راهی برای اثبات اصل توازی، مبتکر مفهوم عمیقی در هندسه است. او پارهخط راستی را در نظر میگیرد و از دو انتهای آن، دو پارهخط راست برابر، عمود بر پاره خط راست اول و در یک طرف رسم میکند. اگر دو انتهای پارهخطهای راست عمود را به هم وصل کنیم، یک چهار ضلعی به دست میآید و با دو زاویهی قائمهی مجاور و دو ضلع روبهروی برابر که به دو زاویهی قائمه متصل هستند. اگر بتوان ثابت کرد، دو زاویهی دیگر این چهار ضلعی، که خیام آن را چهار ضلعی دو قائمهی متساوی الساقین مینامد، قائمه است، مثل این است که اصل تساوی را ثابت کرده باشیم.
خیام در نگاه صادق هدایت
ترانههای خیام به قدری ساده، طبیعی و به زبان دلچسب ادبی و معمولی گفته شده است که هر فردی را شیفتهی آهنگ و تشبیههای قشنگ آن میکند و از بهترین نمونههای شعر فارسی است. خیام قدرت ادای مطلب را به اندازه ای رسانیده که گیرندگی و تاثیر آن حتمی است و انسان به حیرت میافتد که یک عقیدهی فلسفی مهمی چگونه ممکن است در قالب یک رباعی بگنجد و چگونه میتوان چند رباعی گفت که در هر کدام یک فکر و فلسفهی مستقل مشاهده شود و در عین حال با هم هماهنگ باشند.

خیام در نگاه شاعرانهی شادروان فریدون مشیری

حکیم نیشابور
چون صبح نیشابور ، دلی روشن داشت
همواره پیامآور بیداری بود
وارستهء دل به زندگانی بسته
آن لحظه شناس دم غنیمت دان را
بیدارتر از روان بیدار جهان
چشم از همه شو گشاده در کار جهان
هر چند به اسرار جهان راه نبرد
دانست چگونه خوب می باید زیست
بسیار اگر زمی ، سخن گفت و ستود
دنبال نجات لحظه ها می گردید
گرگوش کنی ، هر سخنش فریاد است
گر در نگری ان چه در اندیشه اوست بر جان ، زپرند علم ، پیراهن داشت
تاریکی خواب جهل را دشمن داشت
جز مرگ زدام هر چه باور رسته
نیروی یقین به زندگی پیوسته
با نور خرد رفت به دیدار جهان
یک ذره نبرد ره به اسرار جهان
دانست چگونه راه بایست سپرد
دانست چگونه خوب می باید مرد
می در معنا ، نمادی از شادی بود
جان را به نشاط ، رهبری می فرمود
خلق که فریاد به گوشش باد است
پیکار بزرگ داد با بیداد است


کتابهای خیام

الرساله فی البراهین علی مسائل علم جبر و المقابله
الرساله فی الاحتیال المعرفه مقداری الذهب و الفضه فی جسم مرکب منها
الرساله فی شرح ما اشکل من مصادرات کتاب اقلیدس
ترجمهی فارسی خطبهی ابن سینا در توحید
الرساله فی قسمه ربع الدایره
رساله فی الکون و التکلیف
الرساله القول علی جناس التی بالاربعه
الساله ضروره التضاد فی العالم و الجبر و البقاء
الرساله الالضیاء العقلی فی موضوع العلم الکلی
الرساله فی علم کلیات وجود
الرساله فی الوجود

الرساله جواب الثلاث مسائل
نوروزنامه
رباعیها
مشکلات حساب
شرح المشکل من کتاب الموسیقی
مختصر فی طبیعیات
لوازم الامکنه

تقویم جلالی:

تقویم جلالی یا ملکی تقویمی است که در زمان سلطنت جلالالدین ملکشاه سلجوقی تدوین شد که تقویم فعلی ایران به همان پایه است. علل وضع این تقویم این بود که چون تاریخ یزدگردی که اختصاص به زردشتیان داشت بدون کبیسه حساب میشد به همین جهت نوروز ثابت نمیماند و با اول بهار که ابتدای سال طبیعی است مطابقت نداشت، به همین علت خواجه نظامالملک و سلطان ملکشاه در صدد اصلاح تقویم برآمدند، در نتیجه جمعی از منجمین مامور تنظیم تقویم شدند که از جمله حکیم عمر خیام، میمون بن نجیب واسطی، ابوالمظفر استقراری و چندتن دیگر را برشمردهاند. محل کار رصدخانه را به اختلاف در اصفهان و ری و نیشابور ذکر کردهآند. مبدا این تاریخ را ابن اثیر ضمن وقایع سال 471 هجری قمری نوشته است که روز جمعه نهم رمضان سال 471 ه.ق (مطابق 15 مارس 1078 میلادی) است. سال جلالی از اول بهار (نوروز سلطانی) آغاز میشود. اسامی ماهها عبارتند از فروردین الی آخر و سال به فصول چهارگانه تقسیم شده است. در این تقویم اول سال روزی است که خورشید بین ظهر روز قبل و ظهر آن روز وارد برج حمل (نقطه گاما) میشود، به همین علت سال جلالی برخلاف سال مسیحی که در هر ده هزار سال قریب سه روز با سال حقیقی اختلاف پیدا میکند همیشه مطابق با سال حقیقی است از اینرو آن را میتوان دقیقترین تقویم جهان دانست. سالهای کبیسه در تقویم جلالی (مانند تقویم کنونی ایران) ثابت نیستند و کبیسه کردن مطابق با نتایج رصد هر سال است. کبیسه معمولا بعد از چهار سال یک بار اجرا میشود ولی بعد از هر 29 یا 28 سال یک بار کبیسه بعد از 5 سال اجرا میشود یعنی به جای سال 32 سال 33 را کبیسه میگیرند. تقویم رسمی ایران بر اساس تقویم جلالی است. در کتاب علم و تمدن در اسلام تالیف «سیدحسین نصر» در مورد حکیم عمر خیام و تقویم جلالی آمده است: «عمر خیام، بزرگترین شاعر شناخته شده ایران در مغرب زمین و همچنین از برجستهترین دانشمندان دوره قرون وسطی بوده است. در 475/76-1074 در ریاضیات مشهور بود و ملکشاه از او برای اصلاح تقویم دعوت کرد. این تقویم که به جلالی معروف است، هنوز در ایران رایج است و دقیقتر از تقویم گرگوریایی است.

منبع:

انجمن ادبی شفقینظرات (0)

نوروزنامه
نویسنده: درِمهر - ۱۳٩٠/٢/٢٤
منسوب به
خیام نیشابوری
در کشف حقیقت نوروز

سپاس و ستایش مر خدای را جل جلاله، که آفریدگار جهان است، و دارنده ی زمین و زمان است، و روزی دهِ جانوران است، و داننده ی آشکارا و نهان است، خداوند بی همتا و بی انباز، و بی دستور و بی نیاز، یکی نه از حد قیاس و عدد، قادر و مستغنی از ظهیر و مدد، و درود بر پیغمبران او از آدم صفی تا پیغمبر عربی محمد مصطفی صلی الله علیهم اجمعین، و بر عترت و اصحاب و برگزیدگان او.

چنین گوید خواجه حکیم فیلسوف الوقت سید المحققین ملک الحکماء، عمربن ابراهیم الخیام رحمه الله علیه که چون نظر افتاد از آن جا که کمال عقل است هیچ چیز نیافتم شریف تر از سخن و رفیع تر از کلام، چه اگر بزرگوارتر از کلام چیزی بودی حق تعالی با رسول صلی الله علیه خطاب فرمودی، و گفته اند به تازی و خیر جلیس فی الزمان کتاب، دوستی که بر من حق صحبت داشت و در نیک عهدی یگانه بود از من التماس کرد که سبب نهادن نوروز چه بوده است و کدام پادشاه نهاده است، التماس او را مبذول داشتم و این مختصر جمع کرده آمد به توفیق جل جلاله.

در این کتاب که بیان کرده آمد در کشف حقیقت نوروز که به نزدیک ملوک عجم کدام روز بوده است و کدام پادشاه نهاده است و چرا بزرگ داشته اند آن را و دیگر آیین پادشاهان و سیرت ایشان در هر کاری مختصر کرده آید انشاءالله تعالی.

اما سبب نهادن نوروز آن بوده است که چون بدانستند که آفتاب را دو دور بود یکی آن که هر سیصد و شصت و پنج روز و ربعی از شبان روز به اول دقیقه ی حمل باز آید به همان وقت و روز که رفته بود بدین دقیقه نتواند آمدن چه هر سال از مدت همی کم شود، و چون جمشید آن روز را دریافت نوروز نام نهاد و جشن و آیین آورد و پس از آن پادشاهان و دیگر مردمان بدو اقتدا کردند و قصه ی آن چنان است که چون کیومرث اول از ملوک عجم به پادشاهی بنشست خواست که ایام سال و ماه را نام نهد و تاریخ سازد تا مردمان آن را بدانند. بنگریست که آن روز بامداد آفتاب به اول دقیقه ی حمل آمده مؤبدان عجم را گرد کرد و بفرمود که تاریخ از این جا آغاز کنند. مؤبدان جمع آمدند و تاریخ نهادند و چنین گفتند مؤبدان عجم که دانا آن روزگار بوده اند که ایزد تبارک و تعالی دوازده فرشته آفریده است. از آن چهار فرشته بر آسمان ها گماشته است تا آسمان را به هرچه اندروست از اهرمنان نگاه دارد و چهار فرشته را بر چهار گوشه ی جهان گماشته است تا اهرمنان را گذر ندهد که از کوه قاف برگذرند و چنین که چهار فرشته در آسمان ها و زمین ها می گردند و اهرمنان را دور می دارند از خلایق. و چنین می گویند که این جهان اندر میان چون خانه ای ست نو اندر سرای کهن برآورده و ایزد تعالی آفتاب را از نور بیافرید و آسمان ها و زمین ها را بدو پرورش داد و جهانیان چشم بر وی دارند که نوری ست از نورهای ایزد تعالی و اندر وی با جلال و تعظیم نگرند که آفرینش وی ایزد تعالی را عنایت بیش از دیگران بوده است.

و گویند مثال این چنان است که ملکی بزرگ اشارت کند. به خلیفتی از خلفای خویش که او را بزرگ دارند و حق هنر وی بدانند که هر که وی را بزرگ داشته است ملک را بزرگ داشته باشد و گویند چون ایزد تبارک و تعالی بدان هنگام که فرمان فرستاد که ثبات برگیرد تا تابش و منفعت او به همه چیزها برسد آفتاب از سر حمل برفت و آسمان او را بگردانید و تاریکی از روشنایی جدا گشت و شب و روز پدیدار شد و آن آغازی شد مر تاریخ این جهان را و پس از آن به هزار و چهارصد و شصت و یک سال به همان دقیقه و همان روز باز رسید، و آن مدت هفتاد (و سه بار قران) کیوان و اورمزد باشد که آن را قران اصغر خوانند و این قران هر بیست سال باشد و هرگاه که آفتاب دور خویشتن سپری کند و بدین جای برسد و زحل و مشتری را به همین برج که هبوط زحل اندروست قران بود با مقابله ی این برج که زحل اندورست یک دور این جا و یک دور آن جا بر این ترتیب یاد کرده آمد، و جای گاه کواکب نموده شد، چنانک آفتاب از سر حمل روان شد، و زحل و مشتری با دیگر کواکب آن جا بودند به فرمان ایزد تعالی حال های عالم دیگرگون گشت، چیزها نو پدید آمد، مانند آنک در خورد عالم گردش بود، چون آن وقت را دریافتند ملکان عجم، از بهر بزرگ داشت آفتاب را و از بهر آن که هر کس این روز را در نتوانستندی یافت نشان کردند و این روز را جشن ساختند و عالمیان را خبر دادند تا هم گنان آن را بدانند و آن تاریخ را نگاه دارند.

و چنین گویند که کیومرث این روز را آغاز تاریخ کرد و هر سال آفتاب را (و چون یک دور آفتاب بگشت در مدت سیصد و شصت و پنج روز) به دوانزده قسمت کرد هر بخشی سی روز، و هر یکی را از آن نامی نهاد و به فریشته ای باز بست از آن دوانزده فرشته که ایزد تبارک و تعالی ایشان را بر عالم گماشته است، پس آن گاه دور بزرگ را که سیصد و شصت و پنج روز و ربعی از شبان روزی است سال بزرگ نام کرد و به چهار قسم کرد، چون چهار قسم از این سال بگذرد نوروز بزرگ و نو گشتن احوال عالم باشد. و بر پادشاهان واجب ست آیین و رسم ملوک به جای آوردن از بهر مبارکی و از بهر تاریخ را و خرمی کردن به اول سال. هر که روز نوروز جشن کند و به خرمی پیوندد تا نوروز دیگر عمر در شادی و خرمی گذارد و این تجربت حکما از برای پادشاهان کرده اند.

فروردین به زبان پهلوی است، معنی اش چنان باشد که این آن ماه است که آغاز رستن نبات در وی باشد، و این ماه مر برج حمل راست که سرتاسر وی آفتاب اندر این برج باشد.

اردی بهشت ماه، این ماه را از بهشت نام کرده اند یعنی این ماه آن ماه ست که جهان اندر وی به بهشت ماند از خرمی، و اَرد به زبان پهلوی مانند بود و آفتاب اندر این ماه بر دور است و برج ثور باشد و میانه ی بهار بود.

خرداد ماه، یعنی آن ماه است که خورش دهد مردمان را از گندم و جو میوه و آفتاب در این ماه در برج جوزا باشد.

تیر ماه، این ماه را بدان تیرماه خوانند که اندرو جو و گندم و دیگر چیزها را قسمت کنند و تیر آفتاب از غایت بلندی آفتاب فرود آمدن گیرد، و اندر این ماه آفتاب در برج سرطان باشد و اول ماه از فصل تابستان بود.

مرداد ماه، یعنی خاک داد خویش بداد از بر ها و میوه های پخته که در وی به کمال رسد و نیز هوا در وی مانند غبار خاک باشد و این ماه میانه ی تابستان بود و قسمت او از آفتاب مر برج اسد باشد.

شهریور ماه، این ماه از بهر آن شهریور خوانند که ریو ِدخل بود یعنی دخل پادشاهان در این ماه باشد و در این ماه برزگران را دادن خراج آسان تر باشد و آفتاب در این ماه در سنبله باشد و آخر تابستان بود.

مهر ماه، این ماه را از آن مهر گویند که مهربانی بود مردمان را بر یک دیگر از هر چه باشد از غله و میوه نصیب باشد بدهند و بخورند به هم، و آفتاب در این ماه در میزان باشد و آغاز خریف بود.

آبان ماه، یعنی آب ها در این ماه زیادت گردد از باران ها که آغاز کند و مردمان آب گیرند و از بهر کشت و آفتاب در آن ماه در برج عقرب باشد.

آذر ماه، به زبان پهلوی آذر آتش بود و هوا در این ماه سرد گشته باشد و به آتش حاجت بود، یعنی ماه آتش، و نوبت آفتاب در این ماه مر برج قوس را باشد.

دی ماه، به زبان پهلوی دیو باشد به دان سبب این ماه را دی خوانند که درشت بود و زمین از خرمی ها دور مانده بود، و آفتاب در جدی بود و او اول زمستان باشد.

بهمن ماه، یعنی این ماه به همان ماند و مانند بود به ماه دی به سردی و به خشکی و به کنج اندر مانده و تیر آفتاب اندرین ماه به خانه ی آفتاب زحل باشد [ که ] با جدی پیوند دارد.

اسفندارمذ ماه، این ماه را بدان اسفندارمذ خوانند که اسفند به زبان پهلوی میوه بود یعنی اندر این ماه میوه ها و گیاه ها دمیدن گیرد، و نوبت آفتاب به آخر برج ها رسد به برج حوت.

پس کیومرث این مدت را بدین گونه به دوانزده بخش کرد و ابتدا تاریخ پدید کرد و پس از آن چهل سال بزیست. چون از دنیا برفت هوشنگ به جای او نشست و نهصد و هفتاد سال پادشاهی راند و [ سپس ] دیوان را قهر کرد و آهنگری و درودگری و بافندگی پیشه آورد و انگبین از زنبور و ابریشم از پیله بیرون آورد و جهان به خرمی بگذاشت و به نام نیک از جهان بیرون شد.

و از پس او طهمورث بنشست و سی سال پادشاهی کرد و دیوان را در اطاعت آورد و بازارها و کوچه ها بنهاد و ابریشم و پشم ببافت و رهبان بزسپ در ایام او بیرون آمد و دین صابیان [ صائب ] آورد و او این دین بپذیرفت و زنار بربست و آفتاب را پرستید، و مردمان را دبیری آموخت و او را طهمورث دیوبند خواندندی.

و از پس او پادشاهی به برادرش جمشید رسید و از این تاریخ هزار و چهل سال گذشته بود و آفتاب اول روز به فروردین تحویل کرد و به برج نهم آمد چون از ملک جمشید چهارصد و بیست و یک سال بگذشت این دور تمام شده بود و آفتاب به فروردین خویش به اول حمل باز آمد و جهان بر وی راست گشت. دیوان را مطیع خویش گردانید و بفرمود تا گرمابه ساختند و دیبا ببافتند و دیبا را پیش از ما دیوبافت خواندندی اما آدمیان به عقل و تجربه و روزگار بدین جا رسانیده اند که می بینی و دیگر خر را بر اسب فکند تا استر پدید آمد و جواهر از معادن بیرون آورد و سلاح ها و پیرایه ها همه او ساخت از زر و نقره و مس و ارزیر [ قلع ] و سرب از کان ها بیرون آورد و تخت و تاج و یاره [ دست بند ] و طوق و انگشتری او کرد و مشک و عنبر و کافور و زعفران و عود و دیگر طیب ها او به دست آورد. پس در این روزی که یاد کردیم جشن ساخت و نوروزش نام نهاد و مردمان را فرمود که هر سال چون فروردین نو شود آن روز جشن کنند و آن روز نو دانند تا آن گاه که دور بزرگ باشد، که نوروز حقیقت بود.

و جمشید در اول پادشاهی سخت عادل و خدای ترس بوده و جهانیان او را دوست دار بودند و بدو خرم و ایزد تعالی او را فری و عقلی داده بود که چندین چیزها بنهاد و جهانیان را به زر و گوهر و دیبا و عطرها و چهارپایان بیاراست. چون از ملک او چهارصد و اند سال بگذشت دیو بدو راه یافت و دنیا در دل او شیرین گردانید و دنیا در دل کسی شیرین مباد. منی در خویشتن آورد، بزرگ منشی و بیدادگری پیشه کرد و از خواسته ی مردمان گنج نهادن گرفت، جهانیان ازو به رنج افتادند و شب و روز از ایزد تعالی زوال ملک او را می خواستند. آن فر ایزدی از او برفت، تدبیرهاش همه خطا آمد. بیوراسپ که او را ضحاک خوانند از گوشه ای درآمد و او را بتاخت و مردمان او را یاری ندادند از آنک از او رنجیده بودند، [ پس ] به زمین هندوستان گریخت.

بیوراسپ به پادشاهی بنشست و عاقبت او را به دست آورد و پاره به دو نیم کرد و بیوراسپ هزار سال پادشاهی کرد. به اول دادگر بود و به آخر بی داد گشت و هم به گفتار و به کردار. دیو از راه بیفتاد و مردمان را در رنج می نمود تا آفریدون از هندوستان بیامد و او را بکشت و به پادشاهی بنشست و آفریدون از تخم جمشید بود و پانصد سال پادشاهی کرد.

چون صد و شصت و چهار سال از ملک آفریدون بگذشت، دور دوم از تاریخ کیومرث تمام شد. و او دین ابراهیم علیه السلام پذیرفته بود و پیل و شیر و یوز را مطیع گردانید و خیمه و ایوان او ساخت و تخم درختان میوه دار و نهال و آب های روان در عمارات و باغ ها او آورد. چون ترنج و نارنج و بادرنگ و لیمو و گل و بنفشه و نرگس و نیلوفر و مانند این در بوستان آورد و مهرگان هم او نهاد و همان روز که ضحاک بگرفته و ملک بر وی راست گشت، جشن سده بنهاد و مردمان که از جور و ستم ضحاک برسته بودند پسندیدند و از جهت فال نیک آن روز را جشن کردندی و هر سال تا امروز آیین آن پادشاهان نیک عهد در ایران و توران به جای می آرند. چون به فروردین خویش رسید آن روز آفریدون به نو جشن کرد و از همه جهان مردم گرد آورد و عهدنامه بنشت و گماشتگان را داد و فرمود و ملک بر پسران قسمت کرد. ترکستان از آب جیحون تا چین و ماچین، تور را داد و زمین روم مر سلم را و زمین ایران و تخت خویش را به ایرج داد و ملکان ترک روم و عجم همه از یک گوهرند و خویشان یک دیگرند و همه فرزندان آفریدون اند و جهانیان را واجب ست آیین پادشاهان به جای آورند از بهر آنک از تخم وی اند. و چون روزگار او بگذشت و آن دیگر پادشاهان که بعد از او بودند تا به روزگار گشتاسب.

چون از پادشاهی گشتاسب سی سال بگذشت، زردشت بیرون آمد و دین گبری آورد و گشتاسب دین او بپذیرفت و بر آن می[رفت ] و از گاه جشن آفریدون تا این وقت نهصد و چهل سال گذشته بود و آفتاب نوبت خویش به عقرب آورد. گشتاسب بفرمود تا کبیسه کردند و فروردین آن روز به اول سرطان گرفت و جشن کرد و گفت این روز را نگاه دارید و نوروز کنید که سرطان طالع عمل است و مر دهقانان را و کشاورزان را بدین وقت حق بیت المال دادن آسان بود. و بفرمود که هر صد و بیست سال کبیسه کنند تا سال ها بر جای خویش بماند و مردمان اوقات خویش را به سرما و گرما بدانند.

پس آن آیین تا به روزگار اسکندر رومی که او را ذوالقرنین خوانند بماند و تا آن مدت کبیسه نکرده بودند. و مردمان هم بر آن می رفتند تا به روزگار اردشیر پاپکان که او کبیسه کرد و جشن بزرگ داشت و عهدنامه بنوشت و آن روز [ را نوروز ] بخواند و هم بر آن آیین می رفتند تا به روزگار نوشین روان عادل. چون ایوان مدائن تمام گشت نوروز کرد و رسم به جا آورد چنانک آیین ایشان بود اما کبیسه نکرد و گفت این آیین به جا مانند تا به سر دور که آفتاب به اول سرطان آید تا آن اشارت [ که ] کیومرث و جمشید کردند از میان برخیزد. این بگفت و دیگر کبیسه نکرد تا به روزگار مأمون خلیفه. او بفرمود تا رصد بکردند و هر سالی که آفتاب به حمل آمد نوروز فرمود کردن و زیج [ کتابچه ی نجومی ] مأمونی برخاست و هنوز از آن زیج تقویم می کنند تا به روزگار المتوکل علی الله.

المتوکل وزیری داشت نام او محمد بن عبدالملک، او را گفت افتتاح خراج در وقتی می باشد که مال در آن وقت از غله دور باشد و مردمان را رنج می رسد و آیین ملوک عجم چنان بوده است که کبیسه کردند تا سال به جای خویش باز آید و مردمان را به مال گزاردن رنج کم تر رسد، چون دست شان به ارتفاع رسد. متوکل اجابت کرد و کبیسه فرمود و آفتاب را از سرطان به فروردین بازآوردند و مردمان در راحت افتادند و آن آیین بماند و پس از آن خلف بن احمد امیر سیستان کبیسه ی دیگر بکرد که اکنون شانزده روز تفاوت از آن جا کرده است. و سلطان سعید معین الدین ملکشاه را انارالله برهانه از این حال معلوم کردند و بفرمود تا کبیسه کنند و سال را به جای گاه خویش باز آرند و حکمای عصر خراسان بیاوردند و هر آلتی که رصد را به کار آید ساختند از دیوار و ذات الحق و مانند این و نوروز را به فروردین بردند ولیکن پادشاه را زمانه زمان نداد و کبیسه ناکرده بماند.

این است حقیقت نوروز و آنچ از کتاب های متقدمان یافتیم و از گفتار دانایان شنیده ایم. اکنون بعضی از آیین ملوک عجم یاد کنیم بر سبیل اختصار و با به تفصیل نوروز بازگردیم بعون الله و حسن توفیقه.
حکیم ابوالفتح غیاث الدین عمربن ابراهیم خیام (زادروز : ۴۴۰ قمری، (۱۸ مه ۱۰۴۸ میلادی)؛ مرگ : ۵۳۶ قمری، (۱۱۳۱ میلادی)) به خیامی و خیام نیشابوری و خیامی النیسابوری هم نامیده شده است. او از ریاضی دانان، اخترشناسان و شاعران بنام ایران در دوره ی سلجوقی است. گرچه پایگاه علمی خیام برتر از جایگاه ادبی اوست ولی آوازه ی وی بیشتر به واسطه ی نگارش رباعیاتش است که شهرت جهانی دارد. افزون بر آن که رباعیات خیام را به اغلب زبان های زنده ترجمه نموده اند. «فیتز جرالد» رباعیات او را به زبان انگلیسی ترجمه کرده که بیشتر مایه ی شهرت وی در مغرب زمین گردیده است.
نوروزنامه نمونه ی کاملی از سبک نثر در قرن پنجم است و کلیه ی مختصات نثر قرن پنجم در آن دیده می شود. روش نگارش این کتاب بسیار ساده و شیوا و خالی از تکلف است. عبارات آن کوتاه و مفردات تازی آن کم است و بعضی لغات و عبارات پهلوی در آن دیده می شود.
نوروزنامه منسوب به شاعر گران مایه و عالی قدر ایران خیام است. حکیم ابوالفتح عیاث الدین عمربن ابراهیم خیام در ریاضیات و نجوم و فلسفه استاد و سرآمد فضلای مبرز و حکمای مسلم عصر بوده است و در شمار بزرگ ترین شعرا و نویسندگان ایران قرار دارد. وی به قرائن، در حدود 407 به دنیا آمده و در سال 517 در نیشابور درگذشته است. خیام در سال 467 به اصلاح و تعدیل تقویم فارسی مبادرت ورزیده و درست ترین روش گاه شماری را بنیاد نهاده است.
نوروزنامه در بیان اسباب پیدایش جشن نوروز و کشف حقیقت آن و این که کدام یک از شاهان واضع جشن نوروز بوده و آیین آن و آداب پادشاهان ساسانی در این باب و مطالب گوناگون دیگری آمده است.

با سپاس از سایتhttp://www.aariaboom.com/content/view/1926/299/نظرات (2)

نوروز در شعر و اندیشه خیام
نویسنده: درِمهر - ۱۳٩٠/٢/٢٤
نوروز در شعر و اندیشه خیام

یکشنبه 22 اسفند 1389 11:32 ق.ظ

نویسنده : محبوبه
ارسال شده در: مطالب ادبی.مطالب مذهبی ،

نوروز در فرهنگ مکتوب ما نیز جایگاه ویژه ای دارد و شاید یکی از بارزترین کارها در این باره نوروزنامه حکیم عمرخیام باشد. البته نوروزنامه منسوب به خیام است؛ در عین حال باید به خاطر داشت که...

تقویم جلالی دقیق‌ترین تقویم جهان است که خیام تنظیم کرد
نوروز جشنی باشکوه برای دل‌هاست. جشنی برای شادمانی و برای زنده شدن دل‌ها؛ در این هنگام، موجی از شادی برمی‌خیزد و همه جا را فرامی‌گیرد. نمی‌توان گفت سرچشمه این موج کجاست؛ همین هست که مردم به تکاپو می‌افتند و شهرها و روستاها تکان می‌خورند و بیدار می‌شوند.
گویی جان تازه ای در کالبد زندگی دمیده می‌شود، کودکان شادتر از همیشه اند و مادران در اندیشه شادی بخشی بیشتر؛ پدران هم اگر شرمنده نباشند، بسیار سرخوش اند.

نوروز پیوند دوباره با طبیعت، زندگی، تاریخ و با آن کسانی است که قرن‌ها و قرن‌ها در این سرزمین زیسته اند. در نوروز حسی انسانی وجود دارد، حسی به شدت انسانی و همین خصلت است که آن را، تا به این اندازه از دیگر مراسم متمایز می‌کند؛ در نوروز «تفاوت‌ها» از میان می‌روند و «همه با هر رنگ و نشان» (فارس، ترک، کرد، بلوچ، ترکمن و...) فارغ از قومیت، زبان و گرایش‌های فرقه ای به یک ویژگی مشترک می‌رسند و هویتی یگانه پیدا می‌کنند. این عید را همه ایرانیان گرامی‌می‌دارند و کم هستند آن‌هایی که آن را دوست نداشته باشند.
نوروز ساز و کاری است برای ارج نهادن به زندگی، برای اجتماعی شدن و برای احراز هویت. از این رو نوروز مایه مباهات و باعث افتخار است. می‌توان پرسید که کدام آیین و رسم است که این گونه بتواند در افراد پویایی و تحرک ایجاد کند و به آن‌ها امید بدهد.
نوروز همیشه پیروز، نمودی از فرهنگ کهن ماست و اگر از ما بپرسند که شما با این سابقه دیرینه و با این پیشینه تاریخی، چه دارید ما به طور مشخص می‌توانیم به نوروز اشاره کنیم. به نوروزی که در دل خود آیین‌های دیگری دارد و هر یک از دیگری زیباتر است. گذشته از این‌ها نوروز زبانی جهانی دارد. به این معنا که اگر درباره آن سخن بگوییم، همه مردم جهان می‌توانند آن را بفهمند. یک سرخ پوست یا یک تبتی احساس ما را درک می‌کند و می‌تواند با ما هم دلی داشته باشد.

نوروزنامه
نوروز در فرهنگ مکتوب ما نیز جایگاه ویژه ای دارد و شاید یکی از بارزترین کارها در این باره نوروزنامه حکیم عمرخیام باشد. البته نوروزنامه منسوب به خیام است؛ در عین حال باید به خاطر داشت که این کتاب در هر صورت به دست کسی نوشته شده که دانش فراوان داشته است، «مجتبی مینوی» پژوهشگر نام آشنای ادبیات، که به سخت گیری مشهور است این رساله را از خیام می‌داند و در معرفی آن می‌نویسد: «نوروزنامه رساله ای است، در بیان سبب وضع جشن نوروز و کشف حقیقت آن و این که کدام پادشاه آن را نهاده و چرا آن را بزرگ داشته اند.»
مینوی سپس می‌نویسد: «نویسنده جشن نوروز را که یکی از رسوم ملی ایران است، موضوع رساله خویش قرار داده و بنابراین، باید گفت به ملیت ایران علاقه مند بوده است؛ خاصه وقتی می‌بینیم به اصرار زیاد مراعات و حفظ این جشن را حتی بر اقوام ترک و روم نیز واجب می‌شمارد.»

این پژوهشگر در معرفی بیشتر نوروزنامه می‌نویسد: «مولف از شاهان اساطیری و تاریخی ایران تا زمان یزدگرد شهریار بسیار یاد می‌کند و پیشه‌ها و رسوم و فنونی را که ایشان نهاده اند مطابق با روایاتی که در شهنامه‌ها آورده اند، نقل می‌کند؛ چنان که گویی به خواندن شاهنامه فردوسی مداومت داشته است.»
مینوی سپس دلایل خود را مبنی بر این که نوروزنامه متعلق به خیام است بیان می‌کند. اما اگر باوجود همه دلایل و شواهد ما نوروزنامه را از خیام ندانیم، باز هم چیزی از سهم خیام در زمینه نوروز کم نمی‌شود؛ چون تقویم جلالی را که او و همکارانش پدید آوردند، دقیق ترین تقویم جهان بوده و هست و از این نظر کاری فوق العاده است.

دقیق ترین تقویم جهان
تا پیش از تنظیم تقویم جلالی، «کبیسه»ها یا حساب نمی‌شدند و یا این که به شکلی در تقویم جای می‌گرفتند که باز خود مشکلاتی را پدید می‌آورد.
بنابراین آن چه که تقویم جلالی را برجسته کرده است شیوه محاسبه کبیسه‌هاست. چنان که می‌دانیم هر سال ۳۶۵ روز و ۵ ساعت و ۴۸ دقیقه و ۴۹ ثانیه است و منظور از کبیسه همین ۵ ساعت و اندی است که منجمان از قدیم در این فکر بوده اند که با آن چه کنند. در دوره ساسانی، پس از هر ۱۲۰ سال، یک سال را به صورت چرخشی ۱۳ ماهه حساب می‌کردند. به این معنا که پس از ۱۲۰ سال اول، فروردین دو ماه و بعد از ۱۲۰ سال دوم، اردیبهشت دو ماه و به همین ترتیب تا اسفندماه در نظر گرفته می‌شد تا کبیسه محاسبه شود. پس از اسلام این کار به فراموشی سپرده شد و در نتیجه، بین سال عرفی و سال حقیقی اختلاف به وجود آمد؛ به طوری که دیگر نوروز یعنی اول فروردین با اول بهار مطابقت نداشت. این بود که جلال الدین ملکشاه از گروهی از اخترشناسان که خیام جوان در راس آن‌ها بود خواست که این مشکل را برطرف کنند. آن‌ها وقتی که رصد کردند دیدند که ۲۱ روز از سال طبیعی جلو افتاده اند یعنی متوجه شدند که روز عید آن‌ها در ۲۱ فروردین واقع شده است و به همین دلیل آن‌ها در سال ۴۵۸ هجری؛ سال خود را ۲۰ روز عقب کشیدند.

دکتر ایرج ملک پور، استاد نجوم، در این باره می‌گوید: در تقویم میلادی هر چهار سال یا هر هشت سال یک بار کبیسه دارند؛ من در کتابی با عنوان «تقویم ۵ هزار ساله هجری شمسی» همه کبیسه‌ها را برای ۵ هزار سال حساب کرده ام که ببینم دقت تقویم جلالی چقدر است، پس از محاسبه متوجه شدم که ما در سال ۴۵۸ با طبیعت هیچ اختلافی نداشتیم. یعنی دانشمندان ایرانی در آن زمان بسیار دقیق کار کرده اند.
ملک پور هم چنین تصریح می‌کند: براساس محاسبات من، تقویم ایرانی هر ده میلیون سال یک روز با طبیعت خطا پیدا می‌کند، برای این که دقت این تقویم را بدانید باید بگویم که تقویم اروپایی‌ها هر ۲۵۰۰ سال یک روز خطا دارد و تقویم ایرانی بین ۴۰ تقویم موجود در جهان امروز دقیق ترین است. به گفته این منجم یکی دیگر از امتیازات تقویم ما این است که آغاز فصل‌ها و آغاز ماه‌ها یکی است یعنی آغاز تابستان همان اول تیر ماه است و این نشان می‌دهد که ایرانی‌ها چه مطالعات عمیقی در زمینه تقویم داشته اند، در حالی که در اروپا آغاز بهار با بیستم مارس مطابقت دارد.

نوروز در شعر خیام
چنان که انتظار می‌رود، باتوجه به این که خیام یک دانشمند و یک فیلسوف بود در شعر او گردش روزگار نمود زیادی یافته است.
در واقع او کسی است که این گردش را می‌بیند و حس می‌کند. او آمدن سال و ماه را پیر شدن انسان، گذر زمان و فانی بودن را به طور کامل و تمام درک می‌کند؛ از این رو شعرش ویژگی خاصی پیدا کرده است.
موضوع این است که دانستن یک چیز کافی نیست؛ بلکه درک و احساس آن است که اهمیت دارد. به همین دلیل است که خیام وقتی درباره زندگی شعر می‌سراید، زبانش تا این اندازه تاثیرگذار است:
چون ابر به نوروز رخ لاله بشست
برخیز و به جام باده کن عزم درست
کین سبزه که امروز تماشاگه توست
فردا همه از خاک تو برخواهد رست

خیام در شعرش بسیار به مرگ می‌اندیشد؛ ولی از مرگ اندیشی است که به زندگی می‌رسد و می‌گوید که باید قدر زندگی را دانست؛ از این رو او پند می‌دهد که باید از لحظه لحظه زندگی لذت برد:
این قافله عمر عجب می‌گذرد
دریاب دمی‌که با طرب می‌گذرد
ساقی غم فردای حریفان چه خوری
پیش آر پیاله را که شب می‌گذرد
هم چنین خیام به رویش و به زندگی دوباره و به طور کلی به طبیعت توجه زیادی دارد و کمتر شاعری است که مثل او به رویش و طبیعت اهمیت بدهد.
البته شاعران و نویسندگان زیادی در این باره سروده اند و نوشته اند؛ ولی اصالتی در شعر خیام هست که در آثار آنان دیده نمی‌شود:
ساقی گل و سبزه بس طربناک شده است
دریاب که هفته دگر خاک شده است
خیزیم و دمی‌زنیم پیش از دم صبح
کین صبح بسی دمد که ما دم نزنیم
رباعیات خیام نمونه بارز تاثیر دانش و فرهنگ بر بینش است.

اگر خیام منجم نبود و اگر به کار تقویم نمی‌پرداخت، شعرش این گونه زبانزد عام و خاص نمی‌شد و به دورترین نقاط جهان راه نمی‌برد. آن چه را که او می‌گوید به ویژه درباره گردش ایام، از عمق جان بیان می‌کند و امری وصف ناپذیر را با شیوایی بر زبان می‌آورد.
پس این که خیام دقیق ترین تقویم جهان را نوشته است در خوانش شعرش اهمیت زیادی دارد.
به عبارت دیگر باید گفت، سرودن این رباعیات فلسفی و عمیق درباره مرگ و زندگی تنها از عهده کسی برمی‌آید که بسیار دقیق به هستی نگریسته باشد. این است که باید با آمدن هر سال یادی هم از خیام کرد. از کسی که یادگاری بزرگ بر جای گذاشته و دقیق ترین تقویم جهان و عمیق ترین اشعار فلسفی را به ما هدیه داده است.

گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
نظرات (0)

آثار خیام
نویسنده: درِمهر - ۱۳٩٠/٢/٢٤

_ رساله فی براهین الجبر و المقابله

2_ رساله کون و تکلیف

3_رساله ای در شرح مشکلات کتاب مصادرات اقلیدس

4_رساله روضه القلوب

5_رساله ضیاء العلی

6_رساله میزان الحکمه

7_رساله ای در صورت و تضاد

8_ترجمه خطبه ابن سینا

9_رساله مشکلات ایجاب

10_رساله ای در طبیعییات

11_رساله ای در بیان زیگ ملک شاهی

12_رساله نضام الملک در بیان حکومت

13_رساله لوازم الا کمنه

14_اشعار عربی خیام

15_نوروز نامه

16_عیون الحکمه

17_رساله معراجیه

18_رساله در علم کلیات

19_رساله در تحقیق معنی وجود

20_رباعیات فارسی خیام

21_رساله ای در صحت طرق هندسی برای استخراج جذر و کعبنظرات (0)

دیباچه نوروزنامه
نویسنده: درِمهر - ۱۳٩٠/٢/٢٤

نوروزنامه

حکیم ابوالفتح عیاث‌الدین عمربن ابراهیم خیام

نوروزنامه نمونة کاملی از سبک نثر در قرن پنجم است و کلیة مختصات نثر قرن پنجم در آن دیده می‌شود. روش نگارش این کتاب بسیار ساده و شیوا و خالی از تکلف است. عبارات آن کوتاه و مفردات تازی آن کم است و بعضی لغات و عبارات پهلوی در آن دیده می‌شود.
نوروزنامه منسوب به شاعر گران‌مایه و عالی‌قدر ایران خیام است. حکیم ابوالفتح عیاث‌الدین عمربن ابراهیم خیام در ریاضیات و نجوم و فلسفه استاد و سرآمد فضلای مبرز و حکمای مسلم عصر بوده است و در شمار بزرگ‌ترین شعرا و نویسندگان ایران قرار دارد. وی به قرائن، در حدود 407 به دنیا آمده و در سال 517 در نیشابود درگذشته است. خیام در سال 467 به اصلاح و تعدیل تقویم فارسی مبادرت ورزیده و درست‌ترین روش گاه‌شماری را بنیاد نهاده است.
نوروزنامه در بیان اسباب پیدایش جشن نوروز و کشف حقیقت آن و این‌که کدام‌یک از شاهان واضع جشن نوروز بوده و آیین آن و آداب پادشاهان ساسانی در این باب و مطالب گوناگون دیگری آمده است.




در کشف حقیقت نوروز
آغاز کتاب نوروزنامه


درین کتاب که بیان‌کرده آمد در کشف حقیقت نوروز که به‌نزدیک ملوک عجم کدام روز بوده است و کدام پادشاه نهاده است و چرا بزرگ داشته‌اند آن‌را و دیگر آیین پادشاهان و سیرت ایشان در هر کاری مختصر کرده آید انشاةالله تعالی.
اما سبب نهادن نوروز آن بوده است که چون بدانستند که آفتاب را دو دور بود یکی آن‌که هر سیصد و شصت و پنج روز و ربعی از شبان‌روز به اول دقیقه حمل باز آید به همان‌وقت و روز که رفته بود بدین دقیقه نتواند آمدن چه هر سال از مدت همی کم شود، و چون جمشید آن‌روز را دریافت نوروز نام نهاد و جشن و آیین آورد و پس از آن پادشاهان و دیگر مردمان بدو اقتدا کردند و قصة آن چنان‌ست که چون کیومرث اول از ملوک عجم به پادشاهی بنشست خواست که ایام سال و ماه را نام نهد و تاریخ سازد تا مردمان آن‌را بدانند. بنگریست که آن‌روز بامداد آفتاب به اول دقیقه حمل آمده مؤبدان عجم را گرد کرد و بفرمود که تاریخ از این‌جا آغاز کنند. مؤبدان جمع آمدند و تاریخ نهادند و چنین گفتند مؤبدان عجم که دانا آن روزگار بوده‌اند که ایزد تبارک و تعالی دوازده فرشته آفریده است. از آن چهار فرشته بر آسمان‌ها گماشته است تا آسمان را به هرچه اندروست از اهرمنان نگاه دارد و چهار فرشته را بر چهار گوشة جهان گماشته است تا اهرمنان را گذر ندهد که از کوه قاف برگذرند و چنین که چهار فرشته در آسمان‌ها و زمین‌‌ها می‌گردند و اهرمنان را دور می‌دارند از خلایق. و چنین می‌گویند که این جهان اندر میان چون خانه‌ای‌ست نو اندر سرای کهن برآورده و ایزد تعالی آفتاب را از نور بیافرید و آسمان‌ها و زمین‌‌ها را بدو پرورش داد و جهانیان چشم بر وی دارند که نوری‌ست از نورهای ایزد تعالی و اندر وی با جلال و تعظیم نگرند که آفرینش وی ایزد تعالی را عنایت بیش از دیگران بوده است.
و گویند مثال این چنان‌ست که ملکی بزرگ اشارت کند. به خلیفتی از خلفای خویش که او را بزرگ دارند و حق هنر وی بدانند که هر که وی را بزرگ داشته است ملک را بزرگ داشته باشد و گویند چون ایزد تبارک و تعالی بدان هنگام که فرمان فرستاد که ثبات برگیرد تا تابش و منفعت او به همه چیزها برسد آفتاب از سر حمل برفت و آسمان‌ او را بگردانید و تاریکی از روشنایی جدا گشت و شب و روز پدیدار شد و آن آغازی شد مر تاریخ این جهان را و پس از آن به هزار و چهارصد و شصت و یک‌سال به همان دقیقه و همان روز باز رسید، و آن مدت هفتاد (و سه بار قران) کیوان و اورمزد باشد که آن‌را قران اصغر خوانند و این قران هر بیست سال باشد و هرگاه که آفتاب دور خویشتن سپری کند و بدین‌جای برسد و زحل و مشتری را به‌همین برج که هبوط زحل اندروست قران بود با مقابلة این برج که زحل اندورست یک دور این‌جا و یک دور آن‌جا برین ترتیب یاد کرده آمد، و جای‌گاه کواکب نموده شد، چنانک آفتاب از سر حمل روان شد، و زحل و مشتری با دیگر کواکب آن‌جا بودند به فرمان ایزد تعالی حال‌های عالم دیگرگون گشت، چیزها نو پدید آمد، مانند آنک در خورد عالم گردش بود، چون آن‌وقت را دریافتند ملکان عجم، از بهر بزرگ‌داشت آفتاب را و از بهر آن‌که هر کس این روز را در نتوانستندی یافت نشان کردند و این روز را جشن ساختند و عالمیان را خبر دادند تا هم‌گنان آن‌را بدانند و آن تاریخ را نگاه دارند. و چنین گویند که کیومرث این روز را آغاز تاریخ کرد و هر سال آفتاب را (و چون یک دور آفتاب بگشت در مدت سیصد و شصت و پنج روز) به دوانزده قسمت کرد هر بخشی سی روز، و هر یکی را از آن نامی نهاد و به فریشته‌ای باز بست از آن دوانزده فرشته که ایزد تبارک و تعالی ایشان را بر عالم گماشته است، پس آن‌گاه دور بزرگ را که سیصد و شصت و پنج روز و ربعی از شبان‌روزی است سال بزرگ نام کرد و به چهار قسم کرد، چون چهار قسم از این سال بگذرد نوروز بزرگ و نو گشتن احوال عالم باشد. و بر پادشاهان واجب‌ست آیین و رسم ملوک به‌جای آوردن از بهر مبارکی و از بهر تاریخ را و خرمی کردن به اول سال. هر که روز نوروز جشن کند و به خرمی پیوندد تا نوروز دیگر عمر در شادی و خرمی گذارد و این تجربت حکما از برای پادشاهان کرده‌اند.


فروردین به زبان پهلوی است، معنی‌اش چنان باشد که این آن ماه است که آغاز رستن نبات در وی باشد، و این ماه مر برج حمل راست که سرتاسر وی آفتاب اندرین برج باشد.
اردی‌بهشت ماه، این ماه را از بهشت نام کرده‌اند یعنی این ماه آن ماه‌ست که جهان اندر وی به بهشت ماند از خرمی، و ارد به زبان پهلوی مانند بود و آفتاب اندرین ماه بر دور است و برج ثور باشد و میانة بهار بود.
خرداد ماه، یعنی آن ماه‌ست که خورش دهد مردمان را از گندم و جو میوه و آفتاب در این ماه در برج جوزا باشد.
تیر ماه، این ماه را بدان تیرماه خوانند که اندرو جو و گندم و دیگر چیزها را قسمت کنند و تیر آفتاب از غایت بلندی آفتاب فرود آمدن گیرد، و اندرین ماه آفتاب در برج سرطان باشد و اول ماه از فصل تابستان بود.
مرداد ماه، یعنی خاک داد خویش بداد از بر ها و میوه‌های پخته که در وی به‌کمال رسد و نیز هوا در وی مانند غبار خاک باشد و این ماه میانة تابستان بود و قسمت او از آفتاب مر برج اسد باشد.
شهریور ماه، این ماه از بهر آن شهریور خوانند که ریو ِ دخل بود یعنی دخل پادشاهان در این ماه باشد و در این ماه برزگران را دادن خراج آسان‌تر باشد و آفتاب در این ماه در سنبله باشد و آخر تابستان بود.
مهر ماه، این ماه را از آن مهر گویند که مهربانی بود مردمان را بر یک‌دیگر از هر چه باشد از غله و میوه نصیب باشد بدهند و بخورند به‌هم، و آفتاب در این ماه در میزان باشد و آغاز خریف بود.
آبان ماه، یعنی آب‌ها در این ماه زیادت گردد از باران‌ها که آغاز کند و مردمان آب گیرند و از بهر کشت و آفتاب در آن ماه در برج عقرب باشد.
آذر ماه، به زبان پهلوی آذر آتش بود و هوا در این ماه سرد گشته باشد و به آتش حاجت بود، یعنی ماه آتش، و نوبت آفتاب در این ماه مر برج قوس را باشد.
دی ماه، به زبان پهلوی دیو باشد به‌دان سبب این ماه را دی خوانند که درشت بود و زمین از خرمی‌ها دور مانده بود، و آفتاب در جدی بود و او اول زمستان باشد.
بهمن ماه، یعنی این ماه به همان ماند و مانند بود به ماه دی به سردی و به خشکی و به کنج اندر مانده و تیر آفتاب اندرین ماه به خانة آفتاب زحل باشد [که] با جدی پیوند دارد.
اسفندارمذ ماه، این ماه را بدان اسفندارمذ خوانند که اسفند به زبان پهلوی میوه بود یعنی اندرین ماه میوه‌ها و گیاه‌ها دمیدن گیرد، و نوبت آفتاب به آخر برج‌ها رسد به برج حوت.


پس کیومرث این مدت را بدین‌گونه به دوانزده بخش کرد و ابتدا تاریخ پدید کرد و پس از آن چهل سال بزیست. چون از دنیا برفت هوشنگ به‌جای او نشست و نهصد و هفتاد سال پادشاهی راند و [سپس] دیوان را قهر کرد و آهنگری و درودگری و بافندگی پیشه آورد و انگبین از زنبور و ابریشم از پیله بیرون آورد و جهان به خرمی بگذاشت و به‌نام نیک از جهان بیرون شد. و از پس او طهمورث بنشست و سی سال پادشاهی کرد و دیوان را در اطاعت آورد و بازارها و کوچه ها بنهاد و ابریشم و پشم ببافت و رهبان بزسپ در ایام او بیرون آمد و دین صابیان [صائب‌] آورد و او این دین بپذیرفت و زنار بربست و آفتاب را پرستید، و مردمان را دبیری آموخت و او را طهمورث دیوبند خواندندی و از پس او پادشاهی به برادرش جمشید رسید و از این تاریخ هزار و چهل سال گذشته بود و آفتاب اول روز به فروردین تحویل کرد و به برج نهم آمد چون از ملک جمشید چهارصد و بیست و یک سال بگذشت این دور تمام شده بود و آفتاب به فروردین خویش به اول حمل باز آمد و جهان بر وی راست گشت. دیوان را مطیع خویش گردانید و بفرمود تا گرمابه ساختند و دیبا ببافتند و دیبا را پیش از ما دیوبافت خواندندی اما آدمیان به عقل و تجربه و روزگار بدین‌جا رسانیده‌اند که می‌بینی و دیگر خر را بر اسب فکند تا استر پدید آمد و جواهر از معادن بیرون آورد و سلاح‌ها و پیرایه‌‌ها همه او ساخت از زر و نقره و مس و ارزیر [قلع] و سرب از کان‌ها بیرون آورد و تخت و تاج و یاره [دست‌بند]و طوق و انگشتری او کرد و مشک و عنبر و کافور و زعفران و عود و دیگر طیب‌ها او به‌دست آورد. پس درین روزی‌که یاد کردیم جشن ساخت و نوروزش نام نهاد و مردمان را فرمود که هر سال چون فروردین نو شود آن روز جشن کنند و آن روز نو دانند تا آن‌گاه که دور بزرگ باشد، که نورزو حقیقت بود. و جمشید در اول پادشاهی سخت عادل و خدای‌ترس بوده و جهانیان او را دوست‌دار بودند و بدو خرم و ایزد تعالی او را فری و عقلی داده بود که چندین چیزها بنهاد و جهانیان را به زر و گوهر و دیبا و عطرها و چهارپایان بیاراست. چون از ملک او چهارصد و اند سال بگذشت دیو بدو راه یافت و دنیا در دل او شیرین گردانید و دنیا در دل کسی شیرین مباد. منی در خویشتن آورد، بزرگ‌منشی و بیدادگری پیشه کرد و از خواستة مردمان گنج نهادن گرفت، جهانیان ازو به‌رنج افتادند و شب و روز از ایزد تعالی زوال ملک او را می‌خواستند. آن فر ایزدی ازو برفت، تدبیرهاش همه خطا آمد. بیوراسپ که او را ضحاک خوانند از گوشه‌ای درآمد و او را بتاخت و مردمان او را یاری ندادند از آنک ازو رنجیده بودند، [پس] به زمین هندوستان گریخت. بیوراسپ به پادشاهی بنشست و عاقبت او را به‌دست آورد و پاره به دو نیم کرد و بیوراسپ هزار سال پادشاهی کرد. به اول دادگر بود و به آخر بی‌داد گشت و هم به گفتار و به کردار. دیو از راه بیفتاد و مردمان را در رنج می‌نمود تا آفریدون از هندوستان بیامد و او را بکشت و به پادشاهی بنشست و آفریدون از تخم جمشید بود و پانصد سال پادشاهی کرد.


چون صد و شصت و چهار سال از ملک آفریدون بگذشت، دور دوم از تاریخ کیومرث تمام شد. و او دین ابراهیم علیه‌السلام پذیرفته بود و پیل و شیر و یوز را مطیع گردانید و خیمه و ایوان او ساخت و تخم درختان میوه‌دار و نهال و آب‌های روان در عمارات و باغ‌ها او آورد. چون ترنج و نارنج و بادرنگ و لیمو و گل و بنفشه و نرگس و نیلوفر و مانند این در بوستان آورد و مهرگان هم او نهاد و همان‌روز که ضحاک بگرفته و ملک بر وی راست گشت، جشن سده بنهاد و مردمان که از جور و ستم ضحاک برسته بودند پسندیدند و از جهت فال نیک آن‌روز را جشن کردندی و هر سال تا امروز آئین آن پادشاهان نیک‌عهد در ایران و توران به‌جای می‌آرند. چون به فروردین خویش رسید آن‌روز آفریدون به نو جشن کرد و از همه جهان مردم گرد آورد و عهدنامه بنشت و گماشتگان را داد و فرمود و ملک بر پسران قسمت کرد. ترکستان از آب جیحون تا چین و ماچین، تور را داد و زمین روم مر سلم را و زمین ایران و تخت خویش را به ایرج داد و ملکان ترک روم و عجم همه از یک گوهرند و خویشان یک‌دیگرند و همه فرزندان آفریدون‌اند و جهانیان را واجب‌ست آیین پادشاهان به‌جای آورند از بهر آنک از تخم وی‌اند. و چون روزگار او بگذشت و آن‌دیگر پادشاهان که بعد ازو بودند تا به روزگار گشتاسب. چون از پادشاهی گشتاسب سی سال بگذشت، زردشت بیرون آمد و دین گبری آورد و گشتاسب دین او بپذیرفت و بر آن می[رفت] و از گاه جشن آفریدون تا این وقت نهصد و چهل سال گذشته بود و آفتاب نوبت خویش به عقرب آورد. گشتاسب بفرمود تا کبیسه کردند و فروردین آن روز به اول سرطان گرفت و جشن کرد و گفت این روز را نگاه دارید و نوروز کنید که سرطان طالع عمل‌ست و مر دهقانان را و کشاورزان را بدین وقت حق بیت‌المال دادن آسان بود. و بفرمود که هر صد و بیست سال کبیسه کنند تا سال‌ها بر جای خویش بماند و مردمان اوقات خویش را به سرما و گرما بدانند. پس آن آیین تا به روزگار اسکندر رومی که او را ذوالقرنین خوانند بماند و تا آن مدت کبیسه نکرده بودند. و مردمان هم بر آن می‌رفتند تا به روزگار اردشیر پاپکان که او کبیسه کرد و جشن بزرگ داشت و عهدنامه بنوشت و آن روز [را نوروز] بخواند و هم بر آن آیین می‌رفتند تا به روزگار نوشین‌روان عادل. چون ایوان مدائن تمام گشت نوروز کرد و رسم به‌جا آورد چنانک آیین ایشان بود اما کبیسه نکرد و گفت این آیین به‌جا مانند تا به‌سر دور که آفتاب به اول سرطان آید تا آن اشارت [که] کیومرث و جمشید کردند از میان برخیزد. این بگفت و دیگر کبیسه نکرد تا به روزگار مأمون خلیفه. او بفرمود تا رصد بکردند و هر سالی که آفتاب به حمل آمد نورزو فرمود کردن و زیج [کتاب‌چة نجومی] مأمونی برخاست و هنوز از آن زیج تقویم می‌کنند تا به روزگار المتوکل علی‌الله. المتوکل وزیری داشت نام او محمد بن عبدالملک، او را گفت افتتاح خراج در وقتی می‌باشد که مال در آن وقت از غله دور باشد و مردمان را رنج می‌رسد و آیین ملوک عجم چنان بوده است که کبیسه کردند تا سال به‌جای خویش باز آید و مردمان را به مال گزاردن رنج کم‌تر رسد، چون دست‌شان به ارتفاع رسد. متوکل اجابت کرد و کبیسه فرمود و آفتاب را از سرطان به فروردین باز آوردند و مردمان در راحت افتادند و آن آیین بماند و پس از آن خلف‌بن احمد امیر سیستان کبیسة دیگر بکرد که اکنون شانزده روز تفاوت از آن‌‌جا کرده است. و سلطان سعید معین‌الدین ملکشاه را انارالله برهانه ازین حال معلوم کردند و بفرمود تا کبیسه کنند و سال را به جای‌گاه خویش باز آرند و حکمای عصر خراسان بیاوردند و هر آلتی که رصد را به‌کار آید ساختند از دیوار و ذات‌الحق و مانند این و نوروز را به فروردین بردند ولیکن پادشاه را زمانه زمان نداد و کبیسه ناکرده بماند. این‌ست حقیقت نوروز و آنچ از کتاب‌های متقدمان یافتیم و از گفتار دانایان شنیده‌ایم. اکنون بعضی از آیین ملوک عجم یاد کنیم بر سبیل اختصار و با به‌تفصیل نوروز بازگردیم بعون‌الله و حسن توفیقه.


نقل از گنجینة نثر پارسی
به‌کوشش حسن صدر حاج سید جوادی


نظرات (0)

جشن ها و آیین های شاد ایرانی
نویسنده: درِمهر - ۱۳٩٠/٢/٢٤

بر پا داشتن‌ جشن‌ و شادمانی‌ و آئین‌های‌ مختلف‌، همزمان‌ با پدید آمدن‌ انسان‌ بر کره‌ زمین‌، همیشه‌با او بوده‌ و هست‌؛ و اگر چه‌ انسان‌های‌ کهن‌ از نظر دانش‌ و آگاهی‌ و تجهیزات‌ در آن‌ حدّ نبودند که‌ علّت‌هارا دریابند، ولی‌ آثار مطلوب‌ آنها را بر کار و زندگی‌ خود و مردم‌ به‌ طور یقین‌ مشاهده‌ می‌کردند و بدین‌ جهت‌با مطالعه‌ تاریخ‌ تحوّلات‌ جشن‌ها و آئین‌های‌ گوناگون‌ ملل‌ دنیا معلوم‌ می‌گردد، که‌ تا به‌ امروز به‌ طور مرتب‌این‌ سنت‌ ادامه‌ داشته‌ و بسیار مورد استقبال‌ و خوشایند مردم‌ بوده‌ است‌. به‌ طور قریب‌ به‌ یقین‌ هیچ‌جامعه‌ای‌ را، حتّی‌ کوچک‌ و بدوی‌، نمی‌توان‌ نشان‌ داد که‌ جشن‌ و آئین‌های‌ شادمانه‌ یا سوگوارانه‌ نداشته‌باشند؛ بنابراین‌ این‌ امراز ویژگی‌های‌ فرهنگی‌ همة‌ جامعه‌ها است‌.
دربارة‌ جشن‌ها و آئین‌ها، به‌ ویژه‌ آئین‌های‌ نوروزی‌، نوشته‌های‌ زیادی‌ وجود دارند، که‌ یکی‌ ازمعروف‌ترین‌ آنها نوروز نامه‌ منسوب‌ به‌ خیام‌ است‌؛ کتاب‌ « آئین‌ و جشن‌های‌ کهن‌ در ایران‌ امروز»، نوشتة‌دکتر محمود روح‌ الامینی‌ یکی‌ دیگر از کتاب‌های‌ با ارزش‌ است‌.
در این‌ کتاب‌ جشن‌ها در پنج‌ دسته‌:
۱ ـ جشن‌ها و آئین‌های‌ باستانی‌ و اسطوره‌ای‌ و فصلی‌
۲ ـ جشن‌ها و آئین‌های‌ دینی‌ و مذهبی‌
۳ ـ جشن‌ها و آئین‌های‌ ملی‌، میهنی‌، حکومتی‌
۴ ـ جشن‌ها و آئین‌های‌ خانوادگی‌
۵ ـ جشن‌ها و آئین‌های‌ منطقه‌ای‌
مورد بررسی‌ قرار گرفته‌اند، که‌ نکات‌ بسیار جالبی‌ دربارة‌ آئین‌ها و جشن‌های‌ ایرانی‌ در بر دارد. حقیرخود را در آن‌ حدّ نمی‌بیند که‌ دربارة‌ قدمت‌، نحوه‌ شکل‌گیری‌، تعداد جشن‌های‌ نوروزی‌، آداب‌ و رسوم‌ آنها،و تحولّات‌ آنها در طول‌ تاریخ‌ مطالبی‌ بنویسد، ولی‌ این‌ را می‌دانم‌ که‌ این‌ سنّت‌ دیرینه‌ در برابر هیچ‌ یک‌ ازحوادث‌ تلخ‌ تاریخ‌ ایران‌ تسلیم‌ نشد و اصالت‌ خود را حفظ‌ کرد، زیرا این‌ آئین‌ در جسم‌ و جان‌ مردم‌ وجوددارد و آثار آن‌ را به‌ روشنی‌ حس‌ّ می‌کنند. اگر چه‌ از گذشته‌ها تا به‌ امروز، در دوره‌ هایی‌ کوتاه‌، تلاش‌ هایی‌برای‌ محو آن‌ صورت‌ گرفت‌، ولی‌ همیشه‌ با شکست‌ مواجه‌ شدند، و خوشبختانه‌ در سال‌های‌ اخیر به‌ همّت‌کشورهای‌ تاجیکستان‌ و افغانستان‌، و بعد هم‌ ایران‌، اقدامات‌ قانونی‌ جهت‌ ثبت‌ جهانی‌ این‌ جشن‌ ملی‌صورت‌ گرفته‌ است‌.
انسان‌ به‌ اندازه‌ عمر طولانی‌ خود به‌ این‌ مسئله‌ واقف‌ بود که‌ جشن‌ و شادمانی‌ از ضروریات‌ زندگی‌مفرّح‌ و کار و تلاش‌ است‌، و هزاره‌ها، بدون‌ علم‌ و آگاهی‌، به‌ این‌ سنت‌ها ادامه‌ داد، و اگر آئین‌ هایی‌ خارج‌ ازعرف‌ و عادت‌ به‌ آن‌ جشن‌ها اضافه‌ شده‌، قطعاً توسط‌ زورگویان‌ و سودجویان‌ بوده‌ است‌. دکتر روح‌ الامینی‌در کتابش‌، با مقایسة‌ لفظی‌ کلمات‌ و استعارات‌ و اصطلاحات‌ و معانی‌ آنها در زبان‌های‌ مختلف‌، به‌ این‌نتیجه‌ رسیده‌ که‌: «در زبان‌ فارسی‌ واژة‌ جشن‌ برای‌ برگزاری‌ آئین‌های‌ شاد به‌ کار می‌رود، ولی‌ در برخی‌ اززبانها چون‌ انگلیسی‌ و فرانسوی‌ و عربی‌ برای‌ شادی‌ همان‌ واژه‌ای‌ به‌ کار می‌رود که‌ برای‌ سوگواری‌.»، وبرای‌ آنها مثال‌ هایی‌ هم‌ آورده‌ است‌. او در معنی‌ واژه‌های‌ جشن‌ و عید می‌گوید:«جشن‌، که‌ به‌ فارسی‌امروز به‌ معنی‌ آئین‌های‌ شادمانی‌ است‌، از واژة‌ یسْن‌ /یَسنه‌ اوستائی‌ و «یزشن‌» پهلوی‌ به‌ معنای‌ ستایش‌و پرستش‌ است‌ و همچون‌ بسیاری‌ از آئین‌های‌ ایران‌ باستان‌ رنگ‌ دینی‌ به‌ خود گرفته‌ است‌. عید (به‌ نقل‌از لغت‌ نامه‌ دهخدا) به‌ معنی‌ هر چه‌ باز آید که‌ در آن‌ انجمن‌ یا تذکار برای‌ فضیلت‌ یا حادثه‌ بزرگی‌ باشدگویند. از آن‌ رو بدین‌ نام‌ خوانده‌ شده‌ که‌ هر سال‌ شادی‌ نوینی‌ باز آرد و اصل‌ آن‌ «عود» است‌.». بنابراین‌آنچه‌ که‌ از برگزاری‌ جشن‌ها، به‌ ویژه‌ جشن‌های‌ نوروزی‌، منظور نظر است‌، ایجاد حس‌ّ شادمانی‌ در آغازفصل‌ بهار، یا آغاز زندگی‌ دوبارة‌ طبیعت‌، در همه‌ مردم‌ و از هر طریق‌ ممکن‌ است‌.
برای‌ بررسی‌ رابطه‌ جشن‌ و زندگی‌، یا به‌ عبارت‌ دیگر، آثار «روان‌ ـ تنی‌ = سایکوسوماتیک‌» جشن‌هادر انسان‌ لازم‌ است‌ کلیاتی‌ از آناتومی‌ (کالبدشناسی‌) و فیزیولوژی‌ بخش‌هایی‌ از بدن‌، که‌ دست‌ اندرکارایجاد حس‌ّ شادمانی‌ و کارایی‌ بیشتر است‌، گفته‌ شود.
واحد ساختمانی‌ بدن‌ انسان‌، مانند تمام‌ موجودات‌ زنده‌ پرسلولی‌، یاخته‌ (سلول‌) است‌، که‌ انواع‌مختلفی‌ دارد، و هر نوع‌ آن‌ها، بر حسب‌ وظیفه‌ای‌ که‌ بر عهده‌ می‌گیرند، بافت‌ خاصی‌ به‌ وجود می‌آورند،مانند بافت‌های‌ ماهیچه‌ای‌، استخوانی‌، عصبی‌، خونی‌ و غیره‌.بافت‌های‌ مختلف‌ بدن‌ به‌ شکل‌های‌گوناگون‌ و گاه‌ بسیار پیچیده‌، کم‌ و بیش‌، با هم‌ ارتباط‌ دارند و عملکردشان‌ به‌ وسیله‌ مکانیزم‌های‌ ظریف‌ وحساس‌ کنترل‌ و تنظیم‌ می‌شوند. هر سلول‌ نیز شاید به‌ اندازه‌ کل‌ّ بدن‌ یک‌ انسان‌ پیچیدگی‌ و رمز ورازهای‌ فراوان‌ دارد، که‌ مقدار زیادی‌ از این‌ رموز امروزه‌ به‌ وسیلة‌ فن‌ آوری‌های‌ جدید شناخته‌ شده‌اند، ولی‌هنوز ناگشوده‌ها بسیار است‌. استخوان‌ها اسکلت‌ ساختمانی‌ بدن‌ را تشکیل‌ می‌دهند و باعث‌ می‌شوند که‌انسان‌ بتواند در هر شرایطی‌ استواری‌ جسم‌ خود را حفظ‌ کند. سعدی‌ تعداد آنها را دویست‌ عدد گفته‌، ولی‌ظاهراً چندتایی‌ بیشتر است‌:
از آن‌ سجده‌ بر آدمی‌ سخت‌ نیست‌
که‌ در صلب‌ او مهره‌ یک‌ لخت‌ نیست‌
دو صدمهره‌ بر یکدیگر ساخت‌ است‌
که‌ گِل‌ مهره‌ای‌ چون‌ تو پرداخت‌ است‌
ماهیچه‌ها دو نوع‌اند: ماهیچه‌های‌ مخطط‌ یا حرکتی‌، که‌ اهرم‌های‌ حرکت‌ دادن‌ استخوان‌ها هستند؛ وماهیچه‌های‌ صاف‌ یا غیرارادی‌، که‌ حرکت‌ آنها مستقیماً تحت‌ ارادة‌ انسان‌ نیست‌. بافت‌ خونی‌، در واقع‌،تامین‌ کنندة‌ غذا و نیروی‌ دفاعی‌ و رساننده‌ پیام‌های‌ هورمونی‌ کل‌ بدن‌ است‌ و این‌ کار را از طریق‌ رگ‌های‌
و مویرگ‌ها انجام‌ می‌دهد. در مرکز بافت‌ خونی‌، قلب‌ قرار دارد که‌ عضله‌ و رگ‌های‌ ویژه‌ دارد و تنها عضوخستگی‌ناپذیر بدن‌ است‌. سعدی‌ تعداد رگ‌های‌ بدن‌ را سیصد و شصت‌ نوشته‌، از کجا و چرا؟ نامعلوم‌است‌. قطعاً علم‌ زمانش‌ چنین‌ می‌گفت‌:
رگت‌ بر تن‌ است‌ ای‌ پسندیده‌ خوی
‌زمینی‌ درو سیصد و شصت‌ جوی‌
هماهنگ‌ کنندة‌ مجموعه‌ بافت‌های‌ فوق‌ سیستم‌ «نورو ـ اندوکرین‌»، یا اعصاب‌ ـ غدد، است‌، که‌ درشرایط‌ طبیعی‌ و متعارف‌ کارش‌ بی‌ نظیر و شگفت‌انگیز است‌؛ چون‌ باعث‌ می‌شوند تمام‌ بافت‌ها و اندام‌هابه‌ موقع‌ و بی‌ نقص‌ کارشان‌ را انجام‌ دهند. سیستم‌ اندوکرین‌، یا غدّد، از دو بخش‌ غده‌های‌ برون‌ ریز ودرون‌ ریز تشکیل‌ می‌شود، که‌ همة‌ آنها موادی‌ به‌ نام‌ «هورمون‌» تولید می‌کنند، که‌ در غده‌های‌ مختلف‌،نام‌های‌ گوناگون‌ دارند و کارهای‌ متنوعی‌ نیز انجام‌ می‌دهند. غدد درون‌ ریز هورمون‌ها را داخل‌ خون‌می‌ریزند و از این‌ طریق‌ به‌ بافت‌های‌ هدف‌ می‌رسند. سیستم‌ غدد با اعمالی‌ مانند میزان‌ و سرعت‌ نفوذمواد به‌ درون‌ سلول‌ها و میزان‌ واکنش‌های‌ بیوشیمیایی‌ آنها سر و کار دارند و اغلب‌ پاسخ‌ها به‌ کُندی‌ آغازمی‌شوند و مدّت‌ زیادی‌ هم‌ دوام‌ دارند. ولی‌ سیستم‌ عصبی‌ اعمال‌ اندام‌ها و غدد و عضلات‌ را لحظه‌ به‌لحظه‌ کنترل‌ می‌کند و قادر است‌ فعالیت‌ هر کدام‌ را ظرف‌ چند ثانیه‌ تغییر دهد.
سیستم‌ اعصاب‌ انسان‌ یکی‌ از پیچیده‌ترین‌ و شگفت‌ انگیزترین‌ اندام‌ها است‌، و از دو بخش‌ سیستم‌مرکزی‌ اعصاب‌ (CNS=Central Nervous system) و سیستم‌ محیطی‌ اعصاب‌ تشکیل‌ شده‌است‌. این‌ بدان‌ معنی‌ نیست‌ که‌ این‌ دو بخش‌ از هم‌ جدا هستند، بلکه‌ کاملاً با هم‌ در ارتباط‌اند.
سیستم‌ مرکزی‌ اعصاب‌ خود از دو بخش‌ مغز(شامل‌ مخ‌، مخچه‌، بصل‌ النخاع‌، تالاموس‌،هیپوتالاموس‌، میان‌ مغز، جسم‌ رابط‌ و…) و نخاع‌ تشکیل‌ شده‌، که‌ اوّلی‌ در جمجمه‌ و دوّمی‌ در ستون‌مهره‌ها جای‌ دارند. سیستم‌ محیطی‌ اعصاب‌ نیز از دو بخش‌ اعصاب‌ خودمختار (اتونوم‌) یا غیر ارادی‌، واعصاب‌ پیکری‌ (سوماتیک‌) یا ارادی‌ تشکیل‌ شده‌، که‌ در واقع‌ تعدادی‌ از رشته‌های‌ عصبی‌ خارج‌ شده‌ ازجمجمه‌ و ستون‌ مهره‌ها هستند. سیستم‌ اعصاب‌ انسان‌ مجموعه‌ای‌ از سلول‌های‌ عصبی‌ هستند، که‌شکل‌های‌ گوناگون‌ و کوتاه‌ و بلند دارند، و در مجموع‌ بافت‌ بسیار ظریف‌ وشکننده‌ای‌ را پدید می‌آورند و به‌همین‌ دلیل‌ با معماری‌ اعجاب‌ انگیزی‌ در درون‌ بافت‌ استخوانی‌ جمجمه‌ و ستون‌ مهره‌ها قرار گرفته‌اند.
این‌ بافت‌ ظریف‌، در ابتدا، مجموعه‌ای‌ سلولی‌ به‌ نظر می‌رسد، ولی‌ باید دانست‌ که‌ تمام‌ اعمال‌ کوچک‌ وبزرگ‌ بدن‌، از جمله‌ کار قلب‌ و گردش‌ خون‌، عملکرد تمام‌ حس‌های‌ پنجگانه‌، اندام‌های‌ احشایی‌، قوای‌جنسی‌، تمام‌ کنش‌ها و واکنش‌های‌ روحی‌ و روانی‌، هشیاری‌، خواب‌، رویا، تعادل‌ و…تحت‌ کنترل‌ آن‌هستند، و این‌ سیستم‌ است‌ که‌ به‌ انسان‌ فرمان‌ می‌دهد فعّال‌ وپرانرژی‌ و خلّاق‌ و هوشیار باشد. سلول‌های‌عصبی‌ برای‌ برقرار کردن‌ ارتباط‌ با تمام‌ بدن‌ مجبور هستند با هم‌ متصل‌ (سیناپس‌) شوند و تارهای‌ کوتاه‌ وبلند به‌ وجود آورند. پیام‌های‌ محیطی‌ به‌ وسیله‌ تارهای‌ حسی‌ به‌ مرکز فرستاده‌ می‌شوند و پاسخ‌ آن‌ها به‌وسیله‌ تارهای‌ حرکتی‌ به‌ عضو مربوطه‌ می‌رسد. در مورد اعصاب‌ خودمختار، عملکرد قدری‌ متفاوت‌است‌.
ولی‌ مسئله‌ مشترک‌ مهمّی‌ که‌ وجود دارد این‌ است‌ که‌ انتقال‌ پیام‌ در طول‌ رشته‌های‌ عصبی‌ از نوع‌الکتریکی‌، یعنی‌ مانند سیم‌های‌ انتقال‌ برق‌، هستند و این‌ کار تا محل‌ پیوستگاه‌ (سیناپس‌) دو سلول‌ یارشته‌ به‌ راحتی‌ انجام‌ می‌گیرد، اما در این‌ محل‌ انتقال‌ پیام‌ باید به‌ وسیله‌ مواد شیمیایی‌ خاصی‌ صورت‌گیرد، که‌ این‌ کار نیز در شرایط‌ متعارف‌ خودخواسته‌ انجام‌ می‌شود. این‌ مواد خاص‌، واسطه‌های‌ ناقل‌ پیام‌عصبی‌ (نوروترانسمیتر) یا نوروهورمون‌ نام‌ دارند، که‌ بسیاری‌ از ویژگی‌های‌ بارز انسانی‌، از جمله‌ هشیاری‌و شادمانی‌ و خلاقیت‌ و…، و همچنین‌ بسیاری‌ از بیماری‌های‌ روحی‌ و روانی‌ و جسمی‌، از جمله‌ افسردگی‌ وجنون‌ و پارکینسون‌ و…، به‌ آن‌ها مربوط‌ هستند. همان‌ طور که‌ گفته‌ شد، سیستم‌ اعصاب‌ و غدد با هم‌ارتباط‌ تنگاتنگی‌ دارند و بسیاری‌ از اعمال‌ حیاتی‌ بدن‌ با همکاری‌ این‌ دو سیستم‌ انجام‌ می‌شود. مثلاً،هورمون‌ کورتیزول‌ که‌ از بخش‌ قشری‌ غدة‌ روی‌ کلیه‌ ترشح‌ می‌شود و هورمون‌ کار و تلاش‌ نام‌ دارد، تحت‌تاثیر هورمون‌ دیگری‌ (ACTH) است‌ که‌ از غده‌ هیپوفیز، مستقر در قاعده‌ مغز، ترشح‌ می‌شود، و نکته‌مهّم‌ آنکه‌، حداکثر مقدار آن‌ در ساعات‌ اولیه‌ صبح‌ ( ۶ تا ۸) ، یعنی‌ آغاز فعالیت‌ روزانه‌، و کمترین‌ مقدار آن‌ درنیمه‌های‌ شب‌ (ساعات‌ استراحت‌) ترشح‌ می‌گردد، و این‌ نظم‌ اعجاب‌ آور شبانه‌ روزی‌ تحت‌ کنترل‌سیستم‌ اعصاب‌ است‌، که‌ به‌ صورت‌ فیدبک‌ مثبت‌ و منفی‌ همدیگر را کنترل‌ می‌کنند. هیپوفیز از طریق‌هیپوتالاموس‌ با مغز ارتباط‌ دارد.
تعداد هورمون‌ها و واسطه‌های‌ ناقل‌ پیام‌ عصبی‌ بسیار زیادند و ضرورتی‌ هم‌ برای‌ ذکر نام‌ تمام‌ آن‌هاوجود ندارد، ولی‌ دانستن‌ نام‌ تعدادی‌ از آنها، که‌ در ارتباط‌ با شادی‌ و غم‌ یا فعالیت‌ و تنبلی‌ هستند، شایدخالی‌ از لطف‌ نباشد. مهم‌ترین‌ این‌ مواد عبارتند از:
الف‌ ـ واسطه‌های‌ ناقل‌ پیام‌ عصبی‌: استیل‌ کولین‌، نوراپی‌ نفرین‌، دوپامین‌، سروتونین‌، گاماآمینوبوتیریک‌ اسید پپتیدهای‌ عصبی‌ از جمله‌ افیون‌ مانندهای‌ درون‌ زا. (GABA)،
ب‌ ـ هورمون‌ها: هورمون‌های‌ هیپوفیزی‌، هورمون‌های‌ تیروئیدی‌ و پاراتیروتیدی‌، هورمون‌های‌ غدد روی‌کلیه‌، هورمون‌های‌ لوزه‌المعده‌.
استیل‌ کولین‌ از تعداد زیادی‌ سلول‌های‌ عصبی‌ دستگاه‌ مرکزی‌ اعصاب‌ و پایانه‌های‌ تمام‌ رشته‌های‌عصبی‌ ارادی‌ متصل‌ به‌ عضلات‌ حرکتی‌ بدن‌ و تعدادی‌ از رشته‌های‌ غیر ارادی‌ اعصاب‌ آزاد می‌شود و به‌نوعی‌ تمام‌ فعالیت‌های‌ بدنی‌ انسان‌ مربوط‌ به‌ این‌ ماده‌ است‌.
نوراپی‌ نفرین‌، بخشی‌ از پایانه‌های‌ تعدادی‌ از رشته‌های‌ غیرارادی‌ اعصاب‌ آزاد می‌شود و بخش‌ دیگربه‌ همراه‌ اپی‌ نفرین‌ از بخش‌ مرکزی‌ غده‌ روی‌ کلیه‌ آزاد می‌شود و تمام‌ اعمال‌ دستگاه‌ قلب‌ و عروق‌ و کلیه‌و افزایش‌ سوخت‌ و ساز بدن‌ مربوط‌ به‌ آنها است‌.
اعمال‌ مربوط‌ به‌ شناخت‌، به‌ خصوص‌ حافظه‌، هوشیاری‌، بیداری‌، اعمال‌ تحریکی‌، هیجانی‌،استرسی‌، تصمیم‌گیری‌ و بسیاری‌ از موارد دیگر مربوط‌ به‌ سه‌ ماده‌ فوق‌ هستند و کلاً آنها را واسطه‌های‌ناقل‌ پیام‌ عصبی‌ تحریکی‌ می‌گویند و تمام‌ تلاش‌های‌ خستگی‌ناپذیر شبانه‌ روزی‌ مربوط‌ به‌ ترشح‌ این‌مواد هستند.
بر عکس‌ سه‌ ماده‌ فوق‌، دوپامین‌، سروتونین‌ و گابا، واسطه‌های‌ مهاری‌ هستند و کارشان‌ در واقع‌ مهارآثار تحریکی‌ سه‌ ماده‌ اوّل‌ است‌، تا همیشه‌ حالت‌ تعادل‌ در یک‌ انسان‌ متعارف‌ برقرار باشد. اختلال‌ در هریک‌ از واسطه‌های‌ فوق‌ می‌تواند به‌ صورت‌ بیماری‌ بروز نماید. مثلاً لرزشی‌ که‌ در بیماران‌ پارکینسونی‌مشاهده‌ می‌شود به‌ دلیل‌ اختلالی‌ است‌ که‌ در تولید دوپامین‌ وجود دارد، و زمانی‌ که‌ این‌ ماده‌ تولید نشود،فعالیت‌ استیل‌ کولین‌ غلبه‌ می‌نماید، که‌ در حقیقت‌ مسئول‌ به‌ حرکت‌ در آوردن‌ عضلات‌ بدن‌ است‌، و این‌امر به‌ صورت‌ لرزش‌ عضلانی‌ خودنمایی‌ می‌کند:
چار طبع‌ مخالف‌ و سرکش‌
چند روزی‌ بوند با هم‌ خوش‌
گر یکی‌ زین‌ چهار شد غالب
‌جان‌ شیرین‌ برآید از قالب‌
همان‌ طور که‌ گفته‌ شد، فعال‌ شدن‌ سیستم‌های‌ عصبی‌ از طریق‌ فعّال‌ کردن‌ غده‌ هیپوفیز و ترشح‌هورمون‌های‌ متعدد آن‌، دیگر غده‌های‌ بدن‌ را، بر حسب‌ نیاز، فعّال‌ می‌نماید، که‌ هر کدام‌ از آنها نقش‌گوناگونی‌ را ایفا می‌نمایند. عمل‌ هورمون‌های‌ تیروئیدی‌ و پاراتیروئیدی‌ ایجاد تعادل‌ انرژی‌ در بدن‌ است‌ واین‌ کار را تقریباً در تمام‌ بافت‌ها انجام‌ می‌دهند. وجود هورمون‌های‌ تیروئیدی‌ برای‌ عمل‌ بسیاری‌ ازهورمون‌های‌ دیگر مثل‌ اپی‌ نفرین‌ و نوراپی‌ نفرین‌، کورتیزول‌، هورمون‌های‌ جنسی‌ و انسولین‌ ضروری‌است‌.
هورمون‌های‌ غدد روی‌ کلیه‌ از دو بخش‌ مرکزی‌ و قشری‌ آن‌ ترشح‌ می‌شوند. هورمون‌های‌ بخش‌مرکزی‌ اپی‌ نفرین‌ و نوراپی‌ نفرین‌ هستند که‌ قبلاً توضیح‌ داده‌ شدند، ولی‌ هورمون‌های‌ بخش‌ قشری‌کورتون‌ها، به‌ خصوص‌ کوتیزول‌، هستند، که‌ اثرات‌ مهمی‌ روی‌ متابولیزم‌ قندها، چربی‌ها، پروتئین‌ها، آب‌ والکترولیت‌ها، عمل‌ قلب‌ و عروق‌، کلیه‌ها، سیستم‌ اعصاب‌ و سایر اندام‌ها دارند.
مهم‌ترین‌ هورمون‌های‌ لوزه‌المعده‌ انسولین‌ و گلوکاگون‌ هستند، که‌ درکم‌یا زیاد کردن‌ قند خون‌ نقش‌اساسی‌ دارند و باعث‌ می‌شوند تا در مواقع‌ ضروری‌ گلوکز مورد نیاز سلول‌ها، جهت‌ سوختن‌ و تولید انرژی‌،در دسترس‌ قرار گیرد. همان‌ طور که‌ گفته‌ شد، تمام‌ سیستم‌های‌ عصبی‌ و هورمونی‌ بدن‌ با هم‌ ارتباط‌ دارندو فعال‌ شدن‌ هر یک‌ از آنها روی‌ بخش‌های‌ دیگر نیز تاثیر می‌گذارد.
حال‌ با این‌ توضیحات‌ کلی‌ و مختصر، توضیحاتی‌ نیز دربارة‌ جشن‌ها و تاثیر آنها بر فیزیولوژی‌ بدن‌عرضه‌ می‌شود، تا مشخص‌ گردد که‌ چرا باید جشن‌ و شادی‌ واقعی‌ در زندگی‌ روزمره‌ مردم‌، مانندگذشته‌های‌ باستانی‌ ما، امری‌ ضروری‌ و جزئی‌ از زندگی‌ تلقی‌ گردد و آن‌ را به‌ شکل‌ وقت‌ گذرانی‌ یا هوی‌ وهوس‌ تعبیر نکرد، و دائماً ترفندهایی‌ برای‌ حذف‌ آنها به‌ کار نبرد یا مجلس‌های‌ «شادمانه‌ ـ سوگوارانه‌» رابه‌ نام‌ جشن‌ برگزار ننمود.
برگزاری‌ مراسم‌ جشن‌ و شادمانی‌ از ویژگی‌های‌ ایرانیان‌ بوده‌، و آن‌ طور که‌ نوشته‌اند، ایرانی‌ها برای‌برپا داشتن‌ جشن‌، روزهای‌ هر ماه‌ را، و همچنین‌ ماه‌ها را، نام‌ هایی‌ خاص‌ و قابل‌ احترام‌ می‌دادند، تازمینه‌ای‌ برای‌ برگزاری‌ جشن‌ فراهم‌ شود. می‌گویند زمانی‌ تعداد این‌ جشن‌ها به‌ قدری‌ زیاد بود، که‌ مجبورشدند دوباره‌ آنها را محدود نمایند و به‌ روزهای‌ بزرگ‌ و فرشتگان‌ و فَرَوَهْران‌ اختصاص‌ دهند. تمام‌ این‌جشن‌ها و شادمانی‌ها بدین‌ منظور بود که‌ توان‌ و روحیة‌ کار کردن‌ را، که‌ عمدتاً کارهای‌ کشاورزی‌ ودامداری‌ و…بود، در مردم‌ فراهم‌ نمایند، چون‌ تاثیر آنها بارز و آشکار بود.
تعدادی‌ از این‌ نوع‌ شادی‌ها وپایکوبی‌ها حتی‌ تا سال‌های‌ اخیر نیز به‌ جا مانده‌ است‌. به‌ طور یقین‌، همه‌ سنت‌های‌ «یاوربری‌» زنان‌ ودختران‌ روستایی‌ گیلانی‌ را در کارهای‌ کشت‌ و زرع‌ برنج‌ به‌ یاد داریم‌، که‌ در ساعات‌ اولیه‌ صبح‌ در محلّی‌خاص‌ جمع‌ می‌شدند و جشن‌ و سرودخوانی‌ را آغاز می‌کردند و به‌ طور دستجمعی‌ به‌ سرِزمین‌ کشاورز موردنظر می‌رفتند و تا غروب‌ رقص‌کنان‌ و آوازخوانان‌ کار می‌کردند، طوری‌ که‌ خستگی‌ کار در وجودشان‌احساس‌ نمی‌شد. خوشبختانه‌، استاد فریدون‌ پوررضا، ملودی‌های‌ بسیاری‌ از این‌ آوازها را جمع‌ آوری‌ وثبت‌ و ضبط‌ کرده‌اند، که‌ جای‌ تشکر و تقدیر فراوان‌ دارد؛ ترانه‌هایی‌ بیادماندنی‌ مانند«بگردانا، بگردان‌،ایبچه‌ آتوبگردان‌، ایبچه‌ اوتوبگردان‌…» و غیره‌.
خانم‌ پروفسور مری‌ بویس‌ در مقاله‌ «جشن‌های‌ ایرانیان‌» (چاپ‌ شده‌ در بخش‌ دوم‌ از جلد سوم‌ تاریخ‌ایران‌ کمبریج‌، زیر نظر دکتر احسان‌ یارشاطر) دربارة‌ ایرانیان‌ می‌نویسد: «جشن‌ و جشنواره‌ از خصایص‌ویژه‌ی‌ کیش‌ زرتشتی‌ است‌. در این‌ کیش‌ تکلیف‌ مطبوع‌ شاد بودن‌ و نشاط‌ داشتن‌ از واجبات‌ دینی‌ است‌.در این‌ کیش‌ روزه‌ گرفتن‌ مرسوم‌ نیست‌ (به‌ نقل‌ از آثار الباقیه‌ ابوریحان‌ بیرونی‌). طبق‌ اصول‌ آن‌ کیش‌گرسنگی‌ نیز، مانند اندوه‌، از وجوه‌ مشخصه‌ی‌ اهریمن‌ است‌. پس‌ تمام‌ اعیاد مذهبی‌ همراه‌ بود با ضیافت‌ وسرود و آواز و پایکوبی‌ و بسیاری‌ آداب‌ و رسوم‌ لطیف‌ و ظریف‌ دیگر.». نوروز و جشن‌های‌ مربوط‌ به‌ آن‌ یکی‌از کهن‌ترین‌ آئین‌های‌ شادمانه‌ است‌ که‌ به‌ اندازه‌ تاریخ‌ ایران‌ قدمت‌ دارد و آن‌ راحتی‌ به‌ جمشید شاه‌منسوب‌ می‌دانند. در شاهنامه‌ فردوسی‌ و ویس‌ ورامین‌ فخرالدین‌ اسعد گرگانی‌ و آثار اوستایی‌ به‌ جای‌مانده‌، اشاره‌های‌ فراوانی‌ دربارة‌ آئین‌های‌ نوروزی‌ به‌ یادگار مانده‌ است‌. قبل‌ از تنظیم‌ و تثبیت‌ گاهشماری‌ایران‌، جشن‌ها و آئین‌ها در سال‌های‌ مختلف‌ در روزها و ماه‌های‌ متفاوت‌ برگزار می‌شدند، که‌ آن‌ هم‌ به‌دلیل‌ به‌ حساب‌ نیاوردن‌ کبیسه‌ها و پنجه‌ مسترقه‌ بود، که‌ بعدها با ابداع‌ تاریخ‌ جلالی‌ این‌ اشکال‌ برطرف‌شد و نوروز و جشن‌های‌ آن‌ با اعتدال‌ ربیعی‌ و آغاز فصل‌ بهار همزمان‌ شد، که‌ به‌ راستی‌ یکی‌ از بی‌نظیرترین‌ آئین‌های‌ شادمانه‌ جهان‌ است‌، چون‌ با دگرگونی‌ و زنده‌ شدن‌ طبیعت‌ و آغاز کار و تلاش‌ همراه‌است‌.
اهمیت‌ جشن‌های‌ نوروزی‌ بیشتر به‌ جهت‌ تقارن‌ جشن‌هایی‌ چند در زمانی‌ کوتاه‌ است‌، مانند مراسم‌پنجه‌ کوچک‌، پنجه‌ بزرگ‌، گاهنبار ششم‌، زاد روز تولّد زرتشت‌، ایّام‌ فروردگان‌، جشن‌ سوری‌، مراسم‌میرنوروزی‌، کوسه‌ برنشین‌، جشن‌ آبریزگان‌ و غیره‌. برگزاری‌ تمام‌ این‌ جشن‌ها و آئین‌ها در آغاز فصل‌ بهار،صرفاً سرگرمی‌ها و تفریحاتی‌ بودند برای‌ آماده‌ کردن‌ مردم‌، جهت‌ کار و تلاش‌ بیشتر. بسیاری‌ از این‌سنت‌ها، با تفاوت‌ هایی‌ اندک‌، در کشورها و جوامع‌ گوناگون‌ دنیا، ولی‌ در ایران‌ بسیار کمرنگ‌تر، هنوز هم‌دیده‌ می‌شوند، و تصاویر آن‌ها را می‌توان‌ از صفحه‌ تلویزیون‌ها و اینترنت‌ و غیره‌ مشاهده‌ کرد. برپا داشتن‌جشن‌ و شادمانی‌ در آغاز هر کاری‌ سیستم‌های‌ فیزیولوژیک‌ بدن‌ را جهت‌ ایجاد نیرو و انرژی‌ لازم‌ فعّال‌ وآماده‌ می‌کند. فلسفه‌ انجام‌ نرمش‌ در ابتدای‌ فعالیت‌های‌ ورزشی‌ به‌ همین‌ دلیل‌ است‌، زیرا سیستم‌های‌عصبی‌ محرّک‌ فعّال‌ می‌شوند و واسطه‌های‌ شیمیایی‌ آنها شروع‌ به‌ آزاد شدن‌ می‌کنند و روی‌ هدف‌های‌خود، که‌ غالباً عضلات‌ هستند، تاثیر می‌گذارند. از سوی‌ دیگر، فعالیت‌ سیستم‌ عصبی‌ باعث‌ فعال‌ شدن‌غدد و ترشح‌ هورمون‌ها از آن‌ها، به‌ منظور تولید انرژی‌، می‌گردد. هر قدر این‌ سیستم‌های‌ تحریکی‌ درطول‌ روز بیشتر غیر فعال‌ نگهداشته‌ شوند، به‌ همان‌ نسبت‌ سیستم‌های‌ مهاری‌ سلسله‌ اعصاب‌ تقویت‌می‌گردند، که‌ پیامد آن‌ سستی‌ و رخوت‌ و تنبلی‌ خواهد بود.
برپا داشتن‌ جشن‌ و شادمانی‌ در اکثر نقاط‌ دنیا از جمله‌ فعالیت‌ هایی‌ است‌ که‌ بسیار مورد استقبال‌مردم‌ و حکومت‌هاست‌ و گاهی‌ برای‌ آنها ضوابط‌ نه‌ چندان‌ دست‌ و پاگیر نیز وضع‌ می‌کنند، تا باعث‌ بی‌نظمی‌ و هرج‌ و مرج‌ زیاد نگردد. نمونه‌ بارز آنها آئین‌های‌ گاوبازی‌ در اسپانیا، جشن‌ زیتون‌ در ایتالیا و جشن‌محصولات‌ کشاورزی‌ در برزیل‌ و کشورهای‌ امریکای‌ جنوبی‌ و بسیاری‌ موارد دیگر. ایران‌ و بعضی‌کشورهای‌ همسایه‌ شاید جزء معدود ممالکی‌ باشند که‌ برای‌ برگزاری‌ جشن‌ و آئین‌های‌ شادمانی‌ انواع‌ضوابط‌ دست‌ و پاگیر را دارند، که‌ باعث‌ می‌شود تا در واقع‌ مردم‌ از خیر همه‌ چیز بگذرند. ناگفته‌ نماند، این‌محدودیت‌ها قطعاً عواقب‌ اجتماعی‌ و اقتصادی‌ و…دارند. چون‌ تحرک‌ و شاد بودن‌ از نیازهای‌ حتمی‌ همه‌انسان‌ها است‌، زیرا خداوند وقتی‌ این‌ سیستم‌های‌ عصبی‌ و غده‌ای‌ پیچیده‌ را با آن‌ همه‌ ظرافت‌ِ کاری‌ دربدن‌ انسان‌ به‌ ودیعه‌ گذاشته‌، قطعاً برای‌ هدفی‌ بوده‌ است‌، و این‌ انسان‌ است‌ که‌ باید آن‌ را دریابد و درست‌استفاده‌ نماید. راه‌ درست‌ با توضیحات‌ فوق‌ کاملاً مشخص‌ است‌، اما راه‌ نادرست‌ همان‌هایی‌ است‌ که‌یکی‌ از بزرگترین‌ معضلات‌ اجتماعی‌ ایران‌ است‌. قطعاً همه‌ از مشکلات‌ استفاده‌ از قرص‌های‌ ایکس‌ واکستیسی‌ و…یا به‌ عبارت‌ دیگر، قرص‌های‌ شادی‌ بخش‌، و محفل‌های‌ آنچنانی‌ چیزهایی‌ شنیده‌اند.
جالب‌ است‌ دانسته‌ شود، که‌ اکثریت‌ قریب‌ به‌ اتفاق‌ این‌ مواد و قرص‌ها در واقع‌ باعث‌ آزاد سازی‌ واسطه‌شیمیایی‌ «نوراپی‌ نفرین‌» در سیستم‌ اعصاب‌ می‌شوند، یعنی‌ همان‌ کاری‌ که‌ یک‌ جشن‌ و شادمانی‌طبیعی‌ انجام‌ می‌دهد. بنابراین‌، زمانی‌ که‌ مردمی‌ نتوانند از طریق‌ شیوه‌های‌ طبیعی‌ و سنجیده‌ این‌ واسطه‌شیمیایی‌ دستگاه‌ عصبی‌ را جهت‌ تولید انرژی‌ و سوزاندن‌ آن‌ به‌ کار گیرند، قطعاً راه‌های‌ دیگر مطرح‌خواهد شد، چون‌ انسان‌ موجودی‌ خلاق‌ و آفریننده‌ است‌ و راه‌ آن‌ را نیز پیدا می‌کند. نکته‌ جالب‌ اینکه‌، تمام‌مواد مخدّر شادی‌ بخش‌ از منشاء ماده‌ای‌ به‌ نام‌ «آمفتامین‌» است‌، که‌ این‌ ماده‌ نیز از یک‌ ماده‌ گیاهی‌ به‌نام‌ افدرین‌ مشتق‌ شده‌ است‌. دانستن‌ نکاتی‌ درباره‌ افدرین‌ و گیاه‌ آن‌ شاید خالی‌ از لطف‌ نباشد.
سابقة‌ کاربرد افدرین‌ در درمان‌شناسی‌ به‌ بیش‌ از حداقل‌ سه‌ هزار سال‌ می‌رسد. این‌ ماده‌ از گیاه‌افدرا(از تیرة‌ گنتاسه‌) به‌ دست‌ می‌آید. واژة‌ «هَومَه‌» که‌ در شاهنامه‌ و بازمانده‌های‌ اوستایی‌ و پهلوی‌ آمده‌،در واقع‌ نوشابه‌ای‌ حاوی‌ عصاره‌ گیاه‌ افدرا بوده‌ است‌. استاد جلیل‌ دوستخواه‌ در کتاب‌ «حماسه‌ی‌ ایران‌»،در پی‌ نوشت‌ مقاله‌ «هَومَه‌» چنین‌ می‌نویسد:«در فرهنگ‌های‌ قدیم‌ مانند برهان‌ قاطع‌، انجمن‌ آرا وآنندراج‌ و نیز در کتاب‌های‌ داروشناسی‌ چون‌ ذخیره‌ی‌ خوارزمشاهی‌، تحفه‌ی‌ حکیم‌ مؤمن‌ و جز آن‌،«هَوم‌» را گیاهی‌ دارویی‌ خوانده‌اند که‌ شبیه‌ به‌ یاسمین‌ست‌ و شکوفه‌یی‌ به‌ رنگ‌ تیره‌ دارد و در آن‌، اندکی‌شیرینی‌ و تیزی‌ هست‌ و برای‌ فرو انداختن‌ سنگ‌ مثانه‌ و نیرومند کردن‌ معده‌ و جز آن‌ کاربرد دارد. اقرب‌ُالموارد نام‌ آن‌ را هَوم‌ُ المَجوس‌ نگاشته‌ و سبب‌ این‌ نامگذاری‌ را چنین‌ نوشته‌ است‌:«آتش‌ پرستان‌ آن‌ را درعبادت‌ خود به‌ کار برند و منافع‌ عجیبی‌ بدان‌ نسبت‌ دهند.». اما در پژوهش‌های‌ نوین‌، دقّت‌ بیشتری‌ درشناخت‌ این‌ گیاه‌ به‌ کار رفته‌ است‌.
ایران‌ شناس‌ سوئدی‌ «ه  س‌. نیبرگ‌» می‌نویسد:«آنچه‌ امروز به‌ نام‌گیاه‌ هَومَه‌ (هَوم‌) به‌ کار می‌رود گیاهی‌ است‌ از گونه‌ی‌ اِفدِرا(Ephedra) که‌ در کوه‌های‌ ایران‌ و افغانستان‌می‌روید و به‌ بلندی‌ بوته‌ای‌ کوچک‌ می‌رسد. به‌ نظر می‌رسد که‌ پاره‌ای‌ ویژگی‌های‌ پزشکی‌ داشته‌ باشد ومردم‌، آن‌ را به‌ صورت‌ دم‌ کرده‌ به‌ کار می‌برند. در فرهنگ‌ معین‌، در زیر درآمد هَوم‌ می‌خوانیم‌: «در تداول‌عامّه‌ در زبان‌ فارسی‌، این‌ گیاه‌ را ریش‌ بُز می‌گویند…از این‌ گیاه‌ و سایر درختان‌ این‌ تیره‌ (تیره‌ی‌ گنتاسه‌)،که‌ به‌ نام‌ علمی‌ اِفِدرا خوانده‌ می‌شود، آلکالوئیدی‌ به‌ نام‌ اِفدرین‌ به‌ دست‌ می‌آورند که‌ اثراتی‌ مشابه‌آدرنالین‌ (اپی‌ نفرین‌) دارد و سمیتش‌ از آن‌ کمتر است‌ و بر خلاف‌ آدرنالین‌ بیشتر از راه‌ دهان‌ مصرف‌می‌شود.» واژة‌ «هَومَه‌» زبان‌ فارسی‌ را با واژة‌ «سَومَه‌» فرهنگ‌ هندو، که‌ در «ریگ‌ ودا» آمده‌، یکی‌دانسته‌اند، و وصف‌ها و ستایش‌های‌ عجیب‌ و زیادی‌ برای‌ آن‌ توصیف‌ کرده‌اند، از جمله‌:«دارای‌ جان‌تابناک‌ و جاودانه‌،
دور دارنده‌ی‌ مرگ‌، گیتی‌ افزای‌، ستوده‌ی‌ سوشیانت‌ها، نیک‌، مزدا آفریده‌، خوب‌ آفریده‌، درمان‌ بخش‌،خوب‌ کنش‌، پیروز، زرّین‌، زرّین‌ برگ‌، بهترین‌ و شادی‌ بخش‌ترین‌ آشامیدنی‌، افزاینده‌ی‌ سرخوشی‌ ودلیری‌ و درمان‌ و بالندگی‌، نیرومندی‌ی‌ِ تن‌ و فرزانگی‌ و زور و نیروبخشنده‌ به‌ دلیران‌ اسب‌ تا زنده‌ در پیکار،بخشنده‌ی‌ِ شوهران‌ مهرورز (پیمان‌ شناس‌) به‌ دوشیزگان‌ِ دیرزمانی‌ شوی‌ ناکرده‌ مانده‌، دارنده‌ی‌ نیرو وپیروزی‌ و گشایش‌ بس‌ رهایی‌ بخش‌، پهلوان‌ِ گیاهان‌ِ خوشبو، نابود کننده‌ی‌ هر گونه‌ آلودگی‌، آن‌ که‌نوشابه‌اش‌ را مش‌ اَشَه‌ در پی‌ دارد و سرخوشی‌ ی‌ آن‌، تن‌ را سبک‌ کند، پدید آورده‌ی‌ِ خداوندگار هنر، آن‌ که‌درمان‌ هایش‌ با خوشی‌ی‌ِ بهمن‌ پیوسته‌ است‌، بزرگ‌ کننده‌ی‌ِ مَنِش‌ِ درویش‌ و توانگر به‌ یکسان‌، وبسیاری‌ موارد دیگر. لازم‌ به‌ یادآوری‌ است‌ که‌ تمام‌ توصیف‌های‌ فوق‌ دربارة‌ «هَومَه‌» یا گیاه‌ افدرا هیچ‌ربطی‌ به‌ ماده‌ افدرین‌ ندارد، زیرا امروزه‌ کاملاً مشخص‌ شده‌ که‌ این‌ ماده‌ باعث‌ آزاد سازی‌ «نوراپی‌ نفرین‌»از پایانه‌های‌ عصبی‌ می‌شود، و در حقیقت‌، این‌ «نوراپی‌ نفرین‌» است‌ که‌ تمام‌ اثرات‌ فوق‌ را ظاهرمی‌سازد؛ کاری‌ که‌ با برپا داشتن‌ جشن‌ و شادمانی‌ نیز قابل‌ دستیابی‌ است‌. حال‌ ببینیم‌ این‌ ماده‌ شگفت‌آور امروزه‌ چگونه‌ به‌ کار گرفته‌ می‌شود.
ماده‌ افدرین‌، به‌ دلیل‌ اثرات‌ نیرومندی‌ که‌ بر اندام‌های‌ حساس‌ بدن‌ به‌ جا می‌گذارد و نیز به‌ جهت‌ غیرقابل‌ کنترل‌ بودن‌ اثراتش‌، امروزه‌ کمتر در درمان‌ بیماری‌ها به‌ کار می‌رود. ماده‌ای‌ دیگر به‌ نام‌«پسودوافدرین‌»، به‌ عنوان‌ ضد احتقان‌، در بیشتر فرآورده‌های‌ ضد سرماخوردگی‌ استفاده‌ می‌شود، که‌اثراتی‌ بمراتب‌ ملایم‌تر و اختصاصی‌تر از افدرین‌ دارد. این‌ مادة‌ دارویی‌ کهن‌ و معجزه‌ گر امروزه‌ مورد سوءاستفاده‌ قرار گرفته‌ و، علاوه‌ بر تولید مواد شادی‌ بخش‌ از آن‌، مواد مخدّر بسیار خطرناک‌تری‌ مانند کراک‌ وشیشه‌ و غیره‌ نیز از آن‌ تولید شده‌ است‌، که‌ معضلی‌ بسیار بزرگ‌ و پیچیده‌ است‌. بررسی‌ زمینه‌های‌ جامعه‌شناختی‌ این‌ مسئله‌ قطعاً از حیطة‌ تخصص‌ و دانش‌ من‌ خارج‌ است‌، ولی‌ از نظر پزشکی‌ یقیناً بخشی‌ از آن‌به‌ فراهم‌ نبودن‌ زمینه‌های‌ شاد بودن‌ و شادمانی‌ کردن‌ مردم‌ مربوط‌ است‌. با مقایسه‌ آمارهای‌ این‌ نوع‌مشکلات‌ اجتماعی‌ کشورهای‌ دیگر با کشور ما موضوع‌ کاملاً آشکار و مبرهن‌ می‌گردد.
پایان‌ سخن‌ اینکه‌، جهان‌ امروز با دوره‌های‌ کهن‌ و سده‌های‌ گذشته‌ تفاوت‌های‌ بسیاری‌ پیدا کرده‌است‌، و یقیناً بسیاری‌ از کارها و فعالیت‌ها مانند گذشته‌ انجام‌ نمی‌شوند، و در موارد زیادی‌ فکر بیش‌ ازعضله‌ درگیر فعالیت‌ها است‌. ولی‌ در هر حال‌، این‌ بدان‌ معنی‌ نیست‌ که‌ جشن‌ و شادمانی‌ امروزه‌ جزءنیازهای‌ ضروری‌ انسان‌ نمی‌باشد، بلکه‌ باید با تاکید بیشتر یادآوری‌ شود که‌ در همه‌ حال‌ این‌نوروترانسمیترهای‌ عصبی‌ و هورمون‌ها هستند که‌ جسم‌ و روح‌ و روان‌ آدمی‌ را هدایت‌ و رهبری‌ می‌کنند وتاثیر جشن‌ و شادمانی‌ نیز بر آنها انکارناپذیر است‌. بنابراین‌، هر چه‌ بیشتر باید تنگناها را برطرف‌ کرد وزمینه‌ برگزاری‌ جشن‌ها، حتی‌ جشن‌ها و آئین‌های‌ کهن‌ را، از جمله‌ آئین‌ هایی‌ مانند نوروزبل‌، تیرماسینزه‌،چهارشنبه‌ سوری‌ (حتی‌ به‌ صورت‌ نمایشی‌) و غیره‌، فراهم‌ کرد و از طریق‌ رسانه‌های‌ جمعی‌ مردم‌ را به‌شرکت‌ در آنها تشویق‌ کرد. همان‌ کاری‌ که‌ اکثر ملّت‌ها و کشورها با جان‌ و دل‌ و علاقه‌ و افرا انجام‌ می‌دهندو قطعاً نتیجه‌ آن‌ را نیز، که‌ به‌ شکل‌ها گوناگون‌ در جامعه‌ ظاهر می‌شود، مشاهده‌ خواهند کرد.
رسیدگاه‌ بهار و گه‌ سماع‌ مدام‌
کجائی‌ ای‌ صنم‌ سرو قد سیم‌ اندام‌
بنفشه‌ با سرزلف‌ خمیده‌ گشت‌ پدید
کجائی‌ ای‌ سر زلف‌ تو را بنفشه‌ غلام‌
بپای‌ خیز که‌ هنگام‌ رامش‌ است‌ و نشاط
‌نشاط‌ باید کردن‌، بلی‌ در این‌ هنگام‌
به‌ امید آن‌ روز، ایدون‌ باد
منابع‌
۱ ـ روح‌ الامینی‌، دکتر محمود، آئین‌ها و جشن‌های‌کهن‌ در ایران‌ امروز، چاپ‌ اول‌، زمستان‌ ۱۳۷۶
۲ ـ صنعتی‌ زاده‌، همایون‌، علم‌ در ایران‌ و شرق‌باستان‌، چاپ‌ اول‌، ۱۳۸۴
۳ ـ رضی‌ هاشم‌، جشن‌های‌ آب‌، چاپ‌ دوم‌، ۱۳۸۳
۴ ـ دوستخواه‌، جلیل‌، حماسه‌ی‌ ایران‌، چاپ‌ اول‌،پائیز ۱۳۸۰
۵ ـ فروغی‌، محمدعلی‌، کلیات‌ سعدی‌، چاپ‌ سوم‌، ۱۳۸۵
۶ ـ کاتزونک‌، برترام‌. ج‌، فارماکولوژی‌ پایه‌ و بالینی‌،ترجمه‌ دکتر علیرضا فتح‌ الهی‌، چاپ‌ اول‌، ۱۳۸۰
۷ ـ سبحانی‌، دکتر عبدالرسول‌ و سپهری‌، دکترغلامرضا، فارماکولوژی‌، ۱۳۸۴
* ارسال مقاله توسط عضو محترم سایت با نام کاربری : shadow

با سپاس از سایتhttp://www.rasekhoon.netنظرات (0)

شاد بودن آشتی با خود است
نویسنده: درِمهر - ۱۳٩٠/٢/٢٤

در دنیایی زندگی می‏کنیم که مملو از نامرادی ها، فقر، خشونت، استرس، رقابت و انواع گوناگونی از غصه و ناراحتی است. این مسائل نگران کننده محیط اطراف ما را در برگرفته‏اند. پس بدیهی است که بخشی از تفکر روزمره ما به این مسائل و مشکلات معطوف شود. اما عقیده منطقی بر این است که رهایی از این شرایط تنها در دست خود انسان‏هاست. در حقیقت این خود انسان‏ها هستند که می‏توانند خود را درگیر مشکلات غمبار زندگی کرده و در عین حال محیط شاد و با طراوتی برای خود ایجاد کنند.

:: تغییر نگرش

این نخستین گام و در عین حال مهمترین بخش از فرآیند شاد کردن محیط زندگی است. بر اساس این استراتژی فرد باید به این نتیجه برسد که از لحاظ روحی و روانی نیز باید خود را آماده پذیرفتن شرایط محیطی جدیدی کند. زمانی که شخص درگیر مسائل مختلف زندگی است و دوست دارد که پذیرای شادی و نشاط باشد، به نوعی درگیر "تغییر" خواهد شد پس آمادگی برای این تغییر شرایط بسیار مهم است. بنابراین پیش از به خواب رفتن، ذهن خود را برای فردایی تازه و گام برداشتن به سوی از بین بردن تک‏ تک موانع در این فرآیند آماده کنید. در این صورت فردا که از خواب برمی‏خیزید بسیار سبک‏تر و با روحیه‏تر خواهید بود.

:: یک لبخند بزرگ به زندگی

یک لبخند بزرگ می‏تواند بهترین نشانه برای یک تفکر و روحیه شاد باشد. این کار نه تنها موجب می‏شود که احساس بهتری داشته باشید، بلکه آهنگ بهتر و شاد‏تری برای ادامه روز و انجام سایر فعالیت‏های روزمره ایجاد می‏کنید. در حقیقت با همین تک لبخند بزرگ می‏توانید به زندگی خود آهنگ دلنشینی ببخشید. از آن گذشته با این کار توجه و علاقه شمار بیشتری از مردم را به سوی خود جلب می‏کنید، افرادی که خود عمدتاً درگیر مسائل زندگی هستند و به دنبال فرار از این شرایط سراغ افرادی نظیر شما را می‏گیرند.

:: مراقب تنبلی فکرتان باشید

این یک خواسته طبیعی برای هر انسانی است که می‏خواهد شادی را در زندگی تجربه کند. سعی کنید همیشه خود را در تیررس دیدگان افراد زیادی ترسیم کنید که حالات و رفتار شما را به صورت لحظه به لحظه دنبال می‏کنند. همیشه از ذهنتان کار بکشید. حتی اگر فرد پیر و بازنشسته‏ای شده‏اید، خود را سرگرم کنید تا همواره بر شمار سلول‏های مغزی‏تان افزوده شود. شطرنج بازی کنید. از انجام بازی‏های ویدئویی لذت ببرید، جدول حل کنید و با فکر کردن و پیدا کردن پاسخی مناسب برای معماهای مختلف، شرایط را برای شاد شدن یا حفظ شادی در زندگی مهیا کنید.

:: نسبت به آنچه دارید شکر گزار باشید

همیشه به آینده و دستیابی به موقعیت‏های برتر در زندگی فکر کنید اما در عین حال از زمان حال و شرایط فعلی خود غافل نشوید. اینگونه با خود فکر کنید که در گذشته به داشتن شرایط فعلی خود غبطه می‏خورید و روزی دوست داشتید که به اینجا برسید. پس اکنون که این شرایط را به دست آورده‏اید، به نوعی در زندگی خود شاد هستید. پس نباید شکرگزاری را فراموش کنید. در این صورت است که از هم اکنون می‏توانید به فردایی بهتر و دستیابی به موقعیت‏های کاری و درآمدزایی مناسب‏تر فکر کنید.

:: و امید به خوش شانس بودن را فراموش نکنید

حتی اگر در بدترین مخمصه‏ها نیز گیر کرده‏اید، اگر فردا باید بدهی سنگینی را پرداخت کنید اما پول کافی ندارید و اگر رویای بزرگی در ذهن دارید اما توانایی دستیابی به آن را ندارید، امیدتان را از دست ندهید. شانس برای آن دسته از افرادی بیشتر پیش می‏آید که امید خود را همواره حفظ می‏کنند.

برای شاد بودن شکرگذار داشته هایتان باشید
آنچه که ما از زندگی می خواهیم، خوشبختی است. خوشبختی فقط آن چیزی نیست که وقتی آنرا داشته باشیم احساس کنیم، بلکه آن چیزی است که آرزو داریم به آن برسیم. اگر به جای اینکه همه تمرکز و حواسمان روی قصد و نیتمان باشد، فقط روی خوشبخت بودن با هر چه که داریم متمرکز شویم، آشکار کردن قصد و منظورمان خیلی راحت تر خواهد بود. پس سعی کنیم کمتر از چرخ گردون برای داشتن یا نداشتن فلان چیز و بهمان چیز سوال کنیم و برای هر چه که برایمان پیش می آید، قدردان و شکرگذار باشیم. آن زمان است که حس راحتی و لذت کامل را از زندگی خود می بریم.
خیل اوقات بدون اینکه بدانیم با توجه بیش از حد روی نیت و مقصودمان، آن را بد نشان می دهیم. وافعیت این است که توجه و تمرکز زیاد روی قصد و نیتمان فقط این واقعیت را تشدید می کند که این اهداف و مقاصد وجود ندارند و درنتیجه ما تلاش می کنیم که نشان دهیم آنها هستند. این ایده که ما باید همیشه اوقات روی نیت و مقاصدمان تمرکز داشته باشیم کاملاً نادرست است. برای نشان دادن آرزوها و امیال خود، باید با تحقق این آرزوها در هماهنگی و هارمونی باشیم. این یعنی باید طوری فکر کنید، احساس کنید یا عمل کنید که گویی امیال و خواسته هایتان تحقق یافته اند.
اگر همه خواسته هایتان به عرصه ظهور رسیده اند، دیگر تلاشی برای آشکار ساختن چیزی نمی کنید، بلکه از آنچه دارید لذت می برید و قدردان و سپاس گذار آن هستید. شما از همه آنچه که در زندگی خود دارید شاد و راضی هستید، از داشتن آن لذت می برید و کاملاً زندگی خود را دوست می دارید. این دقیقاً همان وضعیتی است که باید داشته باشید تا در هماهنگی و هارمونی با امیال و آرزوهای خود قرار گیرید. این رمز کار است. یعنی باید سعی کنید تا آنجا که می توانید شاد و خوشبخت باشید.
همه ما همیشه سعی می کنیم تا آنجا که می توانیم یاد بگیریم که چطور امیال و آرزوهایمان را عملی کنیم اما هنوز هیچوقت به آن اندازه که می خواهیم یا با آن سرعت که دوست داریم موفق به انجام اینکار نمی شویم. متوجه نیستیم که کارمان را اشتباه انجام می دهیم. وقتی سعی می کنیم چیزی خلق کنیم، همیشه می گوییم فلان چیز کم است، بهمان چیز را نداریم. سعی می کنیم همه چیز را تغییر دهیم چون آنطور که هستند برای ما قابل قبول نیست. اتفاقی که می افتد این است که موقعیت هایی را پشت سر هم می سازیم که برای نرسیدن ما به هدفمان طراحی شده است نه رسیدن به آن.
تناقض آن اینجاست که ما وقتی شروع به خلق چیزی که میخواهیم می کنیم، دیگر برای آن تلاش نمی کنیم. به همین دلیل است که منصرف شدن و رها کردن امیال و آرزوهایمان به دست روزگار، قواین قدم است که شاید معجزه بالاخره رخ دهد. ما دست از تلاش کردن برای رسیدن به مقصودمان برمی داریم و ادعا می کنیم که همه چیز همان طور که در حال حاضر هست، خوب است. وقتی دست از تغییر دادن همه چیز برمی داریم و همه چیز را همانطوری که هست قبول می کنیم، در کوتاه زمانی میبینیم که آنچه میخواستیم، یعنی همان آرزوی همیشگیمان، مثل معجزه در زندگیمان نمودار می شود.
پس به جای تغییر دادن همه چیز و ساختن آن چیزی که می خواهید، اجازه بدهید به طور ناخودآگاه همانی که هستید و همان چیزهایی که دارید را دوست داشته باشید و قبول کنید که هیچ اشکالی ندارند. وقتی اینکار را می کنید، به جای اینکه در زندگی کمبود و فقدان داشته باشید، احساس رضایت خواهید کرد.
وقتی در مشکلات زندگی گرفتار می شویم، دیگر از آنچه که داریم لذت نمی بریم و با آن خوشبخت نیستیم، و همیشه به چیزی فکر می کنیم که نداریم و دوست داریم داشته باشیم. و هیچوقت قدر چیزهایی که داریم را نمی فهمیم مگر وقتی که آن چیزها را از ما می گیرند. پس سعی کنیم هر چه که در زندگی خود داریم را تا آنجا که می توانیم دوست داشته باشیم و قدر آن را بدانیم. مطمئناً خیلی خوشحال خواهید شد اگر بفهمید آنچه که می خواستید و آرزو داشتید را به دست آورده اید. وقتی به خودمان اجازه بدهیم که همه چیزهای خوب زندگی را درک کرده و دوست داشته باشیم، زندگیمان سراسر لذت خواهد شد.
به جای اینکه فقط به خاطر اینکه چیزی را در زندگیمان نداریم، به دنبال آن باشیم، خوب است که اطمینان کنیم و فکر کنیم به هرچه که می خواستیم رسیده ایم و شکرگذار باشیم. در این حالت به جای اینکه چیزی بسازید، با همان چیزهایی که دارید شاد و راضی خواهید بود. گرچه دوست دارید چیزی بسازید و خلق کنید، اما تمرکز و توجه اصلی شما در این خواهد بود که از انجام آن لذت ببرید و نتیجه ای که به دست می آورید در درجه دوم اهمیت قرار می گیرد.
وقتی باور کنید که به آنچه خواسته بودید، رسیده اید، دیگر برای به دست آوردن آن خودتان را به در و دیوار نمی زنید. در این صورت شاد و آرام به کارتان ادامه می دهید و به جای اینکه مدام نگران باشید که آیا به آن می رسید یا نه، با اطمینان منتظر آن می مانید. در این شرایط آزادی بیشتری را در زندگی تجربه می کنید.
یادتان باشد، اگر در حال حاضر به همه آرزوهایتان رسیده باشید و هرچه میخواستید را به دست آورده باشید، از زندگی لذت می برید و قدر چیزهایی که دارید را می فهمید. اگر بخواهید با رویاها و آرزوهایتان در هماهنگی و هارمونی باشید، باید چنین جالتی داشته باشید. به جای اینکه برای خود آرزوسازی کنید، سعی کنید یاد بگیرید برای هرچه که در زندگی برایتان پیش می آید قدردان باشید. سعی کنید از زمان حال و آنچه که دارید لذت ببرید و آخر اینکه سعی کنید آنطور که باید و شاید خوشبخت باشید.
اگر همه خواسته هایتان به عرصه ظهور رسیده اند، دیگر تلاشی برای آشکار ساختن چیزی نمی کنید، بلکه از آنچه دارید لذت می برید و قدردان و سپاس گذار آن هستید. شما از همه آنچه که در زندگی خود دارید شاد و راضی هستید، از داشتن آن لذت می برید و کاملاً زندگی خود را دوست می دارید. این دقیقاً همان وضعیتی است که باید داشته باشید تا در هماهنگی و هارمونی با امیال و آرزوهای خود قرار گیرید. این رمز کار است. یعنی باید سعی کنید تا آنجا که می توانید شاد و خوشبخت باشید



با سپاس از سایتhttp://farsi.farsisats.net
نظرات (0)

ادب و آداب در دین زرتشتی
نویسنده: درِمهر - ۱۳٩٠/٢/٢٤

اصول دین زرتشت :
ایرانیان در درازنای تاریخ ده هزار ساله خود از بنیانگذاران اصلی تمدن و فرهنگ بوده اند و به پیشرفت جهان به نیکی کمک نموده اند. اشوزرتشت پیامبر یکتاپرستی در جهان است که در 3745 سال پیش (1386 خورشیدی) به پیامبری برگزیده شد و دین را تعریف کرد و فرهنگ دینی را بنیان نهاد که بنیاد اندیشه ایرانی را دگرگون کرد و پایه تمدن نویی را پایه ریزی نمود که سده هاست در دل و روان ایرانی زنده و پا برجا مانده و بر تمدنها و فرهنگ کشورهای دیگر تأثیری ژرف برجا گذارد. اشوزرتشت، پیام اهورامزدا (دانای بزرگ هستی بخش) را به شیوایی و رسایی در سروده های خویش آورده است. پیامهای کتاب آسمانی اشوزرتشت "گاتاها" نام دارد که نخستین سرودهای شعرگونه جهان است و از درست زیستن و رستگاری سخن می گوید. گاتاها، اندیشه پرور و خردگرا است و برای همه انسان ها در هر جا و زمانی ساده ترین و بهترین الگوی رفتاری را به گونه خردمندانه و به دور از هرگونه پندارهای خرافی و نادرست، گفته است. پیام گاتاها، مانتره است که «سخن اندیشه برانگیز» معنی می دهد. از دیدگاه گاتاها، زندگی مادی انسان بایستی با طبیعت سازگار و هماهنگ باشد و در بینش مینوی انسان باید با یاری وهومن دریچه دل خود را به سوی راز هستی بگشاید تا روشنایی راستین را ببیند.
سخن گاتاها تنها برای دانایان است زیرا نادان بر پایه احساسات تند و بی اندیشه خود حرکت می کند و گوش شنوایی برای پیام اهورایی ندارد. هنگامی که دانا اندیشه راستی را می آموزد، باید دانش و بینش خود را به دیگران به ویژه افراد ناآگاه برساند، تا پنداربافی و خرافات از جامعه انسانی رخت بربندد. شناخت خداوند، پرورش و پویایی، ویژگی های اخلاقی و نزدیک شدن به اهورامزدا، ارزشمندترین آرمان سفارش شده اشوزرتشت در زندگی انسان است.
گاتاها و آموزش های اخلاقی آن:
یکتاپرستی :
گاتاها نخستین کتاب سپندینه ای است که از چندین هزار سال پیش مردمان را به شاهراه یگانگی راهنمائی نموده و بر ضد گروه پروردگاران آریایی آیین مزدیسنا (یکتاپرستی) را استوار ساخت. در سراسر اوستا خداوند یگانه اهورامزدا (دانای بزرگ هستی بخش) نامیده شده است.
آرمان زندگی :
نگرش آیین زرتشت به جهان هستی، پیروی و پیوستن به قانون اَشا است. از دیدگاه او، خداوند جان و خِرَد ، جهـان را بر پایه هنجـاری آفریده که بر همه هستی حکمفـرماسـت. او این هنجار و نظم خردمنـدانه را « اَشـا » می نامد و انسان باید خود را با هنجار هستی، همگام و همراه سازد. در آموزش های اشوزرتشت آمان از آفرینش و نتیجه از زندگانی این است که هر فردی باید در آبادی جهان و شادمانی جهانیان بکوشد و خود را با اندیشه ، گفتار و کردارنیک جاودانی نماید. اشوزرتشت می گوید :
" ما باید نیروی خود را صرف خدمت و خوشبختی دیگران نمائیم و آسایش آنان را فراهم آوریم تا بتوانیم جهان و جهانیان را خوشبخت سازیم. چند برداشت آموزنده دیگر از گاتاها : سراسر گاتاها پند و درس زندگیست.

برای نمونه چند مورد آن را می آوریم:
1. آزادی :
کیش اشوزرتشت، دین آزادگی و آیین داد و امید است. برای نمونه گاتاها، انسان را به گزینش منش نیک، رهبر دانا، دوست خردمند و همسر اَشو سفارش می کند ولی وادار نمی سازد. دین زرتشت به هر شخص به عنوان فرد ارج می گذارد. آزادی و اختیار یکی از با ارزش ترین داده اهورایی است و هیچ کسی حق گرفتن آن را ندارد. ای خداوند خرد هنگامیکه در روز ازل جسم و جان آفریدی و از منش خویش نیروی اندیشیدن و خرد بخشیدی. زمانی که به تن خاکی روان دمیدی و به انسان نیروی کارکردن و سخن گفتن و رهبری کردن عنایت فرمودی خواستی تا هر کس به دلخواه و با کمال آزادی راه و کیش خود را برگزیند.

هات 31 بند 11

2. برابری زن و مرد : در آیین زرتشت، انسان ها از هر نژاد ، ملیت و قوم، با هر زبان و رنگ پوست، دین و باور، از حقوقی برابر برخوردارند. برتری دینی، قومی و نژادی در این آیین نیست. زرتشت تنها عامل برتری را پایبندی به قانون اَشا و پیروی از اندیشه، گفتار و کرداد نیک می داند. از دیدگاه اشوزرتشت، خداوند، همه انسانها را آزاد آفریده و آنها را از بخشش آزادی و خِرَد برخوردار ساخته تا با بهره گیری از اندیشه خویش، دیدگاه پیشنهادهای گوناگون را ارزیابی کند و با اختیار کامل بهترین راه را در زندگانی برگزینند. چنانکه انسان ها از آزادی اندیشه و بیان برخوردارند، از حق آزادی در گزینش دین و آیین نیز بهره مند هستند. وقتی انسان ها از حقوقی مسازی برخوردار باشند، زن و مرد نیز در همه مراحل مادی و مینوی زندگی حقوقی برابر دارند. ای مردم بهترین سخنان را به گوش هوش بشنوید و با اندیشه روشن و ژرف بینی آنها را بررسی کنید. هر مرد و زن راه نیک و بد را شخصاً برگزینید.
هات 30 بند 2 3.
خوشبختی ما در خوشبختی دیگران : مزدا اهورایی که فرمانروای یگانه است چنین پاداش روا داشته است که « خوشبختی از آن کسیست که دیگران را خوشبخت سازد.» هات 34 بند1 4. مهر ورزی : در آیین زرتشت، جنگ و دشمنی چه از برای کشورگشایی و چه بنام گسترش دین، نادرست است. او به جهانی سرشار از دوستی و مهربانی می اندیشد. همه انسانها باید با پیوستن و پایبندی به اَشا ، مهربانی و یگانگی را در بین خود گسترش دهند تا دوستی جهانی پدیدار گردد. هر زرتشتی به هنگام نیایش روزانه ، باوز و پیمان خود را در سرود « مَزده یسنو اَهمی» به مهر و آشتی در دین مزدایی زرتشی استوار می سازد؛ او آیینی را پیروی می کند که مخالف جنگ و خونریزی و ستایشگر آشتی، از خود گذشتگی و پارسایی است. این سخنان را به نو عروسان و تازه دامادان می گویم . امیدوارم اندرزم را بگوش هوش بشنوید و با ضمیری روشن آنرا نیک دریابید و بخاطر بسپرید : همیشه با نیک منشی و مهر و دوستی زندگی کنید و در راستی و پاکی و مهر ورزی از یکدیگر پیشی جوئید. چه بیگمان از زندگی سرشار از خوشی و خوشبختی برخوردار خواهید شد. هات 53 بند5 5. شادی و شاد زیوی : دین زرتشت، آیین شادمانی است. از این رو پیروان زرتشت شاد بودن و خوش زیستن را برگزیده اند و از افسردگی و سوگواری دوری می کنند. در این آیین جشن و سرور یکی از راه های نیایش و ستایش خداوند و نزدیک شدن به اوست. پیامبر ایران، پیروان خود را شادمان و خشنود می خواهد زیرا در پرتو این فروزه ها، تنِ انسان ، نیرومند و روان او شاد می گردد. در نتیجه شوق به کار و کوشش در آن فزونی می یابد. در بینش اشوزرتشت خوشبختی و آسایش راستین تنها با تلاش و از راه راستی به دست می آید و هرگز انسانی که از راه ناشایست خود را خوشبخت می پندارد به خرسندی راستین دست نیافته است.
ای پروردگار برای برخورداری از شادمانی و خوشبختی ، بخشایش بیمانندت را بمن بنما. ای هستی بخش بخشایشی را که از اندیشه و کردار نیک سرچشمه می گیرد بمن ارزانی دار. ای آرمیتی ای نمود عشق و بردباری، بوسیله راستی دلهای ما را روشن ساز تا به شادی و خوشبختی دست یابیم.
هات 33 بند 13 و هات 33 بند 10
6. سازندگی و آبادی : یکی از مؤثرترین عوامل آبادانی و پیشرفت که خوشبختی مردمان را به دنبال خواهد داشت، کار و کوشش است. اشوزرتشت از همه خواستار است که در راستای پیروی از قانون اَشا و به یاری منش نیک تا آنجا که می توانند برای پیشرفت و آسایش جامعه انسانی تلاش کنند و سازندگی ایجاد نمایند. هنرآفرینی و تلاش در انجام کارنیک، یکی از راه های نیایش پروردگار است. بر این پایه، درویشی، ریاضت کشیدن، تنبلی و گوایی از کارهای ناشایست می باشد. پروردگار را بشود مانند کسانیکه جهان را بسوی رسایی و آبادی پیش میبرند از آفریده های وفادار تو باشیم. هات 30 بند9
7. آموزش : دانا باید با دانش خویش نادان را آگاه سازد. نشاید که نابخرد گمراه بماند.
هات 31 بند17
8. راستی : ای مردان و زنان از دروغ بپرهیزید. از پیشرفت ریا و فریب جلوگیری کنید و بدانید آن خوشی و سروری که از راه نادرست و بدبختی و بیچارگی دیگران بدست آید جز رنج و افسوس چیزی ببار نخواهد آورد.
هات 53 بند6
9. باور ایمان : مرد خردمند با آگاهی از اینکه عشق و ایمان به خدا سرچشمه راستی است گمراهان و زشتکاران را به پرورش منش پاک و انجام کار نیک و مهرورزی به دیگران اندرز خواهد داد و سرانجام ای خداوند جان و خرد همه زشتکاران با آگاهی از حقیقت بسوی تو خواهند آمد.
هات 34 بند 10
10. کمک به دیگران : مرد دانا و توانائی که بنا به دستور ایزدی و یا از راه مهر و عواطف انسانی خواستاران کمک را خواه از هواخواهان راستی و یا دروغ به گرمی پذیرا شود. او پیرو راه اشا بوده و زندگیش سراسر سرشار از راستی و درستی می باشد. ای هستی بخش دانا او بخردی است که با نیروی دانش، گمراه را از تباهی و نیستی رهانیده و او را به خودشناسی و اتکا به نفس رهبری خواهد کرد.
هات 46 بند 5
11. مهر و دوستی : خشم و نفرت را از خود دور کنید. اجازه ندهید اندشه هایتان به خشونت و ستم گرایش پیدا کند. به منش پاک و مهر و محبت دلبستگی نشان دهید، رادمردان پاک سرشت برای گسترش راستی و درستی پیوند استوار خواهند ساخت و هواخواهان راستی را بسوی بهشت جایگاه تو ای اهورا که منزلگه راستان و پاکان است رهبری خواهند کرد. هات 48 بند7

گاهنبارها


درهر دینی دادودهش وخیر و خیرات از وظایف عمده پیروان آن دین است . دردین زرتشتی هر کس موظف است یک دهم درآمد خود را صرف داد و دهش و کمک به فقرا و مستمندان کند همچنین بسیاری از افراد نیکو کار زرتشتی قبل از مرگ تمام یا قسمتی از دارائی خود را از قبیل زمین و باغ و آب و خانه ... وقف مراسم گهنبار و خیرات و داد ودهش و کمک به فقراهمکیشان خود میکنند .



یکی از سنن ایرانیان باستان که برای دادو دهش و خیر وخیرات ، برگزار میشد ، مجالس 6 گاهنبار یا گهنبار بود این آئین بسیار قدیمی است و پیدایش آن به اوایل دوره پیشدادیان مربوط میشود مطابق نقل تاریخ نگاران اولین بنیا نگذار گهنبار ، جمشید – شاه پیشدادی – است .
درزمان ، یا پس از ظهور زرتشت ، تغییراتی در روش برگزاری گهنبار داده شد . درابتدا بخشهایی از اوستا را موبدان میخواندند ، آنگاه سفره عام میکشیدند و هر کس – اعم از فقیر و غنی – برسر سفره گهنبار مینشستند و از آن استفاده میکردند . این روش تا زمان انوشیروان ساسانی ادامه یافت . در زمان او بعلت اوج گرفتن فاصله طبقاتی بین مردم تغییراتی در آیین گهنبار به وجود آمد .
شش گاهنبار یا گهنبار یا گاهان بار – بطور کلی – اشاره به شش گاه یاشش هنگام از اوقات مختلف سال دارد که موقع آفرینش عالم و عالمیان میباشد . در آیین مزد یسنی زرتشت ، این شش گاه یا شش هنگام را به شکرانه نعمت های خداوند متعال جشن میگیرند و زرتشتیان – مانند ایرانیان قدیم – در این جشنها بذل و بخشش و داد ودهش و خیر وخیرات مینمایند و سپاس اهورامزدا را بجای می آورند. درآمد و منافع حاصله از موقوفات گهنبار نیز در این ایام صرف نیات خیر خواهانه و نیکو کارانه واقف میشود. گذشته از اینکه این شش هنگام ، موقع خلقت جهان و سایر موجودات و مخلوقات میباشد ، انسان در این روزها نیز از کار و کوشش خود نتیجه بدست میآورد و فایده میبرد؛ از قبیل برداشت محصول و بدست آ وردن میوه ها و خوراکیها و غیره . هرکدام از این جشن ها که در شش موقع انجام میگیرد ، به مدت پنج روز ادامه می یابد و روز آخر آن از همه مهمتر و گرامیتر است و در واقع چهار روز اول به منزله مقدمات جشن است و جشن و مراسم حقیقی در روز پنجم برپا میشود . گاهان بار از دو کلمه ترکیب شده : ((گاهان )) که به معنی گاهها یعنی اوقات است و(( بار)) که به معنی بار و بر و نتیجه و ثمر ، و همچنین مجلس و محفل و انجمن همگانی و بار عام میباشد . بعضی این کلمه را (( گاه انبار )) دانسته و موقع انبار کردن نوشته اند ؛ در صورتیکه چنین نیست و این معنی با مفهوم کلمه تطبیق نمیکند ؛ زیرا در همه این شش هنگام ، آذوقه به انبار نمی آورند و چیزی در انبار نمی گذارند که این معنی بر آن مصداق پیدا کند ؛ بلکه همچنان که گفته شد ، (( گاهان )) جمع گاه به معنی اوقات است . موضوع دیگری که گفته مارا تایید میکند ، یادداشتهای پهلوی است که گاهان بار را در پهلوی (( گاسان بار )) نوشته است گاسان جمع (( گاس )) است که به معنی وقت و هنگام میباشد ؛ بنابر این گاسان بار در پهلوی به معنی وقت های بار و بر یا مجلس جشن است. از آنچه گذشت واضح شد که (( گاهان )) فارسی برابر (( گاسان )) پهلوی است که جمع (( گاس )) و به معنی گاه است . گاهانبار را گاهی مختصر میکنند و گهنبار یا گاهنبار تلفظ مینمایند .
قبل از طلوع آفتاب روز اول هر چهره از گاهان بار ، موبدان زرتشتی و سایر مردان و جوانان ، مراسمی را به نام (( واژیشت )) برگزار میکنند . شش گاهانبار سال نزد زرتشتیان ایران و هند اوقات عبادت و نیکی و خیرات و کمک به مستمندان است . از وجوهات مربوط به اوقات گاهانبارو از محل در آمد و منافع موقوفاتی که بر گهنبار وقف شده اند مراسم و جشنهای بزرگ می آرایند ، توانگر و بی نوا هر دو درآن شرکت میکنند ، آنانی که خود از عهده مخارج این مراسم بر نمی آیند باید در مراسم دینی که دیگران بانی آن هستند یا از موقوفات مربوطه دایر میشود شرکت کنند و از خوان نعمت توانگران که در همه جا گسترده میشود بهره مند گردند.

آفرینگان گاهنبار:
در اوستا واژه های آفرینه ، آفریونه و آفریتی از ریشه فری است که به معنی ستودن و گرامی داشتن و آفرین گفتن و تحسین کردن و خشنود گردانیدن است.
دعاهایی که با واژه آفرین آغاز میشوند،اغلب در پس مردگان جهت آمرزش و گرامی داشت خوانده میشود، یا در اعیاد و مراسم دینی جهت همین منظور می خوانند. مراسم آفرینگان خوانی یا در آدریان خوانده و برگزار میشود و یا اینکه موبدان آن را در خانه کسی که چنین مراسمی را برگزار نماید، انجام میدهند. برای برگزاری و شرکت در این مراسم ، لازم است پاکیزگی انجام شود که ان را پادیاب (= پادیاو PADYAV)مینامند ودر اغلب مراسم دینی ، هر شرکت کننده باید این فریضه را انجام دهد . در آغاز لازم است پادیاب کننده (( خشنوتره اهوره مزدا)) به خشنودی اهورا مزدا را خوانده و یکبار نیز ((اشم وهو)) بخواند ، پس صورت ودستها وپاها را شسته و کمربند مقدس یعنی کشتی خودراباز نموده و دعای کشتی را بخواند و دوباره کمربندش را ببندد . مراسم را دو موبد (زوت و راسپی) برگزار میکنند ودر آتش دان ، چوبهای خوشبو و عود میسوزانند . ظرف های لرک (آجیل هفت مغز) و میوه وآشامیدنی و شمع های روشن از لوازم است . زوت شروع میکنند به خواندن پازند آفرینگان و متن اوستائی را هر دو موبد با هم میخوانند درحین اوستا خوانی ، موبد یار ، میوه ها را پاره میکند تا متبرک گردد و پس از پایان خواندن اوستا ، همه حاضرین از لرک و میوه میل میکنند و بهره مند میگردند. یکی از مصارف موقوفات گهنبار که در وقف نامه ها به آن اشاره شده انجام مراسم آفرینگان گهنبار است که آنرا موبدان در طی پنج روز که مدت هریک از گاهنبارهاست ، طی تشریفات یاد شده میخوانند که ترجمه آن چنین است :
به خشنودی اهورامزدا برزبان میآورم و میخوانم بهترین نیایشهارا . برزبان میآورم ازجان ، باباوری نیک که مزدا پرست زرتشتی و دشمن همه بدیها وپیرو آئین اهورائی میباشم . نیایش و آفرین میخوانم همه گاهها و هنگامهای روز وماه و جشنهای سال ( گهنبار ) را که ردان وسروران هستند و با خشنودی ستایش میکنم ، و این نیایش را به هنگام بامدادان میسرایم . نیایش میکنم و آفرین میخوانم بریا همه گهنبارهای سال ، هنگام هر جشنی که باشد ، به نام برزبان می آورم و آئین های ویژه میگذارم . نیایش و آفرین خوانی میکنم برای گهنبار ، میدیو زرم ، میدیوشم ، پیته شهیم ، ایاسرم ، میدیارم ، همسپتمدم که همه ردان و سروران هستند.
پیشکش کنید ( نذرونیازواهدانمائید) ای مزدیسنان در جشنهای سال از برای ( گهنبارها ) میزد ( خوراکیهای غیر مایع ، خشکبار، لرک ) ازبرای این ردان و سروران بدهید یک گوسفند سالم و تندرست و جوان . هرگاه توانائی نداشتید ، نیاز کنید نوشابه مقدس ( هوم ) و بنوشانید به داناترین و آگاه ترین و راستگوترین و آنانکه بهتر و شایسته تر فرمان دهد از میان مردمان ، که یار و همراه بینوایان و مددکار غریبان ودوراز شهران و آموزنده دین و در اشوئی و راستی برگزیده ترین باشد . هرگاه توانایی نیاز آن نیز نبود ، بدهید برای آنچنان کسان ، باری از هیزم خشک و خوب سوز . هرگاه آن هم نشد ، به خانه آن ردگهنبار ببرید یک پشته هیزم . بسرائید سرود بزرگی خداوند را و اهورامزدا را به نام بخوانید در خدایگانی مطلق جهان ، اینچنین : بیگمان شهریاری زیبنده و سزاوار آن کس است که بهتر شهریاری کند ، و اوست اهورا مزدا که با بهترین راستی برابراست و بندگی و عبادت خود را به پیشگاه وی تقدیم میکنیم و باشد که اینچنین میزدی قبول شده وردگهنبار (روحانی زرتشتی که اجرا کننده این مراسم است) را خشنود و شادمان کند ، واین است گهنبار میدیو زرم .
هر گاه کسی از مزداییان، پیشکش و نذر گوسفند جوان یا شربت و نوشابه مقدس و یا اهدای بار و پشته هیزم خشک را به رد گهنبار ندهد و توانایی اهدا نداشته باشد و اوستای بایسته مورد نظر را نیز نخواند و به خداوندی اهورامزدا اقرار نکند ودر چنین مراسم هم بهره نشود، به دهش (خیرات و مبرات و احسان) و یا زبان، این اظهار بی دینی و کفر است و از جامعه مزدیسنان رانده و طرد خواهد شد . در هر شش گهنبار ،چنین مراسم و هم بهرگی لازم است .


مجله میراث جاویدان شماره سوم - با نگاهی بر دیدی نو از دینی کهن نوشته دکتر فرهنگ مهر

گاهنبار میدیوشهیم گاه



نظری کوتاه بر ریشه واژه گاهان‌بار و علل پیدایش آن :
در دوران‌ باستان تقسیم فصول ، میان ایرانیان به‌موجب مهاجرت‌ها ، شرایط اقلیمی و آب و هوا و اوضاع جوی تفاوت می‌یافت .
به‌موجب وندیداد ، تقسیم سال بر اساس سکونت آریاها در مناطق سردسیر به دوفصل تابستان « هفت ماهه » و زمستان « پنج ماهه » بوده است . در کتاب بندهشن سال به چهار فصل بخش می‌شده که از خود اوستا نیز این‌گونه بر‌می‌اید . چهار فصل بر پایه گردش سال و دگرگونی هوا می‌باشد . ولی به‌موجب اوستا نوعی دیگر از تقسیم سال به‌فصول بیان شده که برمبنای محاسبه اقوامی است که در مرحله کشاورزی و بیشتر دامداری و کشاورزی بوده‌اند . در این مبنای محاسبه ، سال به شش فصل یا گاهان‌بار تقسیم می‌شود که اساس آن بر بیرون آوردن دام‌ها از آغل‌ها و علوفه دادن آنان ، جفت‌گیری و زایمان و به‌آغل بازگرداندن و یا شخم زمین ، بذر پاشی و درو محصولات و انبار کردن آذوقه است . اما بعدها به‌تدریج این شش فصل کهن جوامع « کشاورز – دامدار » به‌گونه سنت‌ها و آیین‌های اجتماعی ـ دینی در‌آمد و فصول چهارگانه جایگزین آن شد .
این جشن‌ها یا فصل‌های شش‌گانه به‌موجب اوستا « یائیریه » نامیده می‌شود . که صفتی است به معنی سالی یا فصلی . اما در پهلوی به‌صورت گاسان‌بار یا گاهان‌بار در آمده است . جزء اول آن یا همان گاس « پهلوی » یا گاثو « اوستایی» که در فارسی به گاه تبدیل شده به معنی وقت و هنگام و یا فصل است و جز دوم از « یائیریه » در اوستا گرفته شده که روی‌هم به معنی جشن‌های فصلی می‌باشد



چهره میدیوشهیم‌گاه :
میدیوشهیم‌گاه دومین جشن گاهان‌بار است که از معنی واژه آن ، میان تابستان بزرگ یعنی زمان انجام گاهان‌بار درک می‌شود . هنگام برگزاری این گاهان‌بار پانزدهم تیرماه می‌باشد . در واقع از یازدهم تا پانزدهم تیرماه « خورایزد تا دی‌به‌مهر ایزد » جشن میدیوشهیم‌گاه است . میدیوشهیم‌گاه از گاهان‌بارهای کهن آریاهای ایرانی می‌باشد . آن‌هنگام که سال به دو فصل تابستان بزرگ و زمستان بزرگ تقسیم می‌شد . که تابستان بزرگ هفت ماه طول می‌کشید . هرگاه به پانزدهم تیرماه یعنی روز دی‌به‌مهر از ماه تیر توجه کنیم متوجه می‌شویم که پانزده روز ازماه اول تابستان گذشته و نسبت به فصول چهارگانه ، میدیوشهیم باید پانزدهم ماه باشد . اما هرگاه تقویم کهن آریاها را ملاک حساب و شمار قرار دهیم ، تابستان بزرگ و هفت‌ماهه که پانزدهم تیر‌می‌باشد درست میان‌ آن است .
به‌موجب توصیفی که در ویسپرد آمده این‌گاهان‌بار با صفت « واستریوـ داته اینیم » آمده که از آن ، هنگامی‌که سبزه‌ها و یا علوفه درو و برداشت می‌شود استنباط می‌گردد . این کلمه از دوریشه واستر به معنی گیاه و دا به معنی چیدن و درو کردن تشکیل شده است .
برداشت و درو علوفه نشانگر آن است که کشاورزی کهن‌تر از آن است که گاه برای ایرانیان در نظر می‌گیرند و آریاهای ایرانی پیش از ورود به‌این سرزمین ( زمانی که تابستان بزرگ را در شرایط اقلیمی قبل از ایران دانسته‌اند . ) نیز به کشاورزی و گردآوری غله و علوفه آشنا بوده‌اند . از جنبه دیگر و با توجه به اسنادی که در دست است در شش گاهان‌بار به ترتیب شش مرحله آفرینش از سوی اهورامزدا انجام گرفته است
در تورات نیز اشاره شده که خداوند آفرینش جهان را در شش روز انجام داده و در روز هفتم به استراحت پرداخته است
در قرآن و در آیه 52 سوره اعراف آمده « به‌درستی که پروردگار شما آنچنان خدایی است که آفرید آسمان ‌ها و زمین را در 6 روز ... »
در اوستا ، یشت سیزدهم و نیز 86 به‌ترتیب فروَشی آسمان ، آب ، زمین ، گیاه ، جانوران و انسان ستوده شده است و این اشاراتی است به‌مراحل شش‌گانه آفرینش که به‌موجب روایاتی در 6 هنگام یا 6 گاهان‌بار انجام ‌گرفته است . وبه این‌صورت در گاهان‌بار دوم یعنی میدیوشهیم گاه آب آفریده شده است .


یاری نامه :
1: گاه شماری و جشن های ایران باستان ، هاشم رضی ، انتشارات بهجت ، بهار 1371 ,
2 : جشن نوزوز « جشن آفرینش آدمیان » ، م . اورنگ ، ناشر خود نویسنده ، 1351

جشن نوزوز « جشن آفرینش آدمیان » ، م . اورنگ ، ناشر خود نویسنده ، 1351

گاهانبار ایاسرم‌گاه


هنگام این گاهان‌بار از روز اشتاد ایزد تا روز انارام ایزد از ماه مهر ( ماه مهر هفتمین ماه تابستان بر طبق گاهنامه ایران باستان می‌باشد ) برابر با 20 تا 25 مهر ماه است .
نام این گاهان‌بار از واژه اوستایی « ایاسریمه » گرفته شده است . یعنی آغاز سرما و زمان برگزاری آن در زندگی کشاورزی و دامپروری هنگامی است که گله‌های گوسفند از چراگاه‌های تابستانی به محل زمستانی خود باز می‌گردند .
در باور سنتی زرتشتیان نیز هنگامی است که خداوند گیاهان را آفریده است .
این گاهان‌بار نیز اکنون همانند گاهانبارهای چهره‌های دیگر و با همان شیوه در خانه و یا تالارهای عمومی برگزار می‌شود .



به‌طور کلی عنصر دینی این جشن‌ها خواندن « جَشَنْ » و نیایش است که موبدان انجام می‌دهند و حاضرین در جَشَنْ دست یکدیگر را می‌گیرند . « هَما زور » می‌شوند . زیرا :
پیروزی و کامیابی در یگانگی و همازوری است . به‌ویژه در گذشته تحمل در برابر بلایای طبیعی ، خشکسالی ، سیل ، زلزله ، طوفان و مانند آن ، تنها با همازوری و پشتیبانی از یکدیگر شدنی بود . شرکت در مراسم گاهان‌بار وظیفه دینی برای همه بود ، هزینه آن‌را همه داوطلبانه و هر کس به اندازه در‌آمد و تواناییش می‌داد ، ولی همه ، به یک اندازه در آن " هم‌ بهره" می‌شدند .
عنصر اجتماعی این جشن‌ها در این بود که ، همه زرتشتیان ، زن و مرد ، پیر و جوان و کودک ، فقیر و غنی ، ارباب و رعیت ، همه یکسان در آن شرکت می‌کردند ، در یک‌جا گرد می‌آمدند ، از یک سفره و از یک غذا می‌خوردند و این امر باعث همبستگی بیشتر اجتماعی می‌شد .
علاوه بر این ، در پایان این مراسم آن‌چه از خوردنی باقی مانده بود به خانه افراد بی‌نوا و نیازمند فرستاده می‌شد و این جزئی از " نیکوکاری و دهش " است که در دین زرتشتی ستوده و سفارش شده است .



کتاب های از نوروز تا نوروز - دیدی نو از دینی کهن

گاهان‌بار چهره میدیوشهیمگاه



چهره میدیوشهیم‌گاه :
میدیوشهیم‌گاه دومین جشن گاهان‌بار است که از معنی واژه آن ، میان تابستان بزرگ یعنی زمان انجام گاهان‌بار درک می‌شود . هنگام برگزاری این گاهان‌بار پانزدهم تیرماه می‌باشد . در واقع از یازدهم تا پانزدهم تیرماه « خورایزد تا دی‌به‌مهر ایزد » جشن میدیوشهیم‌گاه است . میدیوشهیم‌گاه از گاهان‌بارهای کهن آریاهای ایرانی می‌باشد . آن‌هنگام که سال به دو فصل تابستان بزرگ و زمستان بزرگ تقسیم می‌شد . که تابستان بزرگ هفت ماه طول می‌کشید . هرگاه به پانزدهم تیرماه یعنی روز دی‌به‌مهر از ماه تیر توجه کنیم متوجه می‌شویم که پانزده روز ازماه اول تابستان گذشته و نسبت به فصول چهارگانه ، میدیوشهیم باید پانزدهم ماه باشد . اما هرگاه تقویم کهن آریاها را ملاک حساب و شمار قرار دهیم ، تابستان بزرگ و هفت‌ماهه که پانزدهم تیر‌می‌باشد درست میان‌ آن است .
به‌موجب توصیفی که در ویسپرد آمده این‌گاهان‌بار با صفت « واستریوـ داته اینیم » آمده که از آن ، هنگامی‌که سبزه‌ها و یا علوفه درو و برداشت می‌شود استنباط می‌گردد . این کلمه از دوریشه واستر به معنی گیاه و دا به معنی چیدن و درو کردن تشکیل شده است .
برداشت و درو علوفه نشانگر آن است که کشاورزی کهن‌تر از آن است که گاه برای ایرانیان در نظر می‌گیرند و آریاهای ایرانی پیش از ورود به‌این سرزمین ( زمانی که تابستان بزرگ را در شرایط اقلیمی قبل از ایران دانسته‌اند . ) نیز به کشاورزی و گردآوری غله و علوفه آشنا بوده‌اند . از جنبه دیگر و با توجه به اسنادی که در دست است در شش گاهان‌بار به ترتیب شش مرحله آفرینش از سوی اهورامزدا انجام گرفته است
در تورات نیز اشاره شده که خداوند آفرینش جهان را در شش روز انجام داده و در روز هفتم به استراحت پرداخته است
در قرآن و در آیه 52 سوره اعراف آمده « به‌درستی که پروردگار شما آنچنان خدایی است که آفرید آسمان ‌ها و زمین را در 6 روز ... »
در اوستا ، یشت سیزدهم و نیز 86 به‌ترتیب فروَشی آسمان ، آب ، زمین ، گیاه ، جانوران و انسان ستوده شده است و این اشاراتی است به‌مراحل شش‌گانه آفرینش که به‌موجب روایاتی در 6 هنگام یا 6 گاهان‌بار انجام ‌گرفته است . وبه این‌صورت در گاهان‌بار دوم یعنی میدیوشهیم گاه آب آفریده شده است .




گاه شماری و جشن های ایران باستان ، هاشم رضی ، انتشارات بهجت ، بهار 1371

گاهنبار شادمانه می‌رسد


شادی کردن هدف و برنامه‌ی دلنشین دینی وگروهی برای زرتشتیان است. مردمانی که در بدترین و دشوارترین رخدادها، با بردباری غم را به دست شادی سپردند و زنگار پریشانی و اندوه را از آیینه‌ی دل همگان زدوده‌اند، امروز یادگارهایی شیرین به‌نام جشن‌های گهنبار را با خود به همراه دارند، یادبودی از پدران و بزرگانشان.
کتیبه‌های هخامنشی که از نخستین داشته‌های نوشته‌شده‌ی زرتشتیان و ایرانیان باستان‌اند هم با وجود ادبی و دینی‌نبودن مفهوم و منظورشان ، با ستایش خداوند و سپاس از او به‌واسطه‌ی امانت‌نهادن شادی در میان مردمان، آغاز می‌شوند.
زرتشتیان “درعین فقر به جشن‌ها و آیین‌های سنتی کهن می‌پرداختند که خیرات و مبرات و شادی بنیان آن‌ها بوده است. باید افزود که این‌ها را مایه‌ی برکت و خیر و روی‌آوردن اقبال نیک می‌دانستند. ” (مزداپور، 1382، ص.112)
فلسفه‌ی غم و شادی و نبرد مینوی‌شان از آغاز آفرینش با هم، در فرهنگ ایرانیان بخوبی نمایان است. در این فلسفه، وجود بدی و شر (انگره‌مینو) که غم و بیماری و مرگ می‌آفریند نادیده گرفته نمی‌شود اما بیش از اندازه نیز به آن‌ها توجه نمی‌شود. زرتشتیان و ایرانیان می‌دانند که شادی فروزه‌ای نیکو و خداوندی است که باید جانشین غم و اندوه کرد و همانطور که بر اساس پیام گاتا، باید بدی را به دست نیکی سپرد، می‌دانند که باید غم و اندوه بی‌بنیان را با شادی و نیایش و ستایش زدود تا مبادا غوطه‌ورشدن در افسردگی و نومیدی، بند بر پای مرغ امید و آرزو و تلاش آدمی ببندد.




جشن‌های سلسله‌بندی‌شده در مدت یک‌سال، بهترین نمونه برای پایداری این فلسفه در بین ایرانیان است چنانچه هنوز بسیاری از جشن‌های یادگارمانده از گذشتگان، امروزه هم نه کاملا به شکل و روش گذشته، اما با قوت و عشق پیشین در میان زرتشتیان ایران و هند برگزار می‌شوند.
“درجامعه‌ی سنتی زرتشتی، این جشن‌ها با زندگانی روزمره به‌شدت سرشته و با آن عجین شده است. نوعی ارتباطات اجتماعی و روابط میان خانواده‌ها در یکی دو نسل پیش، لازم می‌کرد که برگزاری این آیین‌ها، جزیی باشد از حوادث روزانه و عادی. بدین شمار بود که همراه و همپای کارهای کشاورزی در مزرعه و باغ، تهیه دیدن و فراهم‌آوردن ابزارهای واجب برای مراسم آیینی هم تکلیفی روزمره و عادی بود… در طی آن نوعی خیرات و مبرات و اشتراک در خورد و خوراک هم مطرح می‌گشت… و غنی و فقیر را در آن شریک و همکار و همراه می‌شد دید، و نیز نمادهای رنگین و دلپذیر حیاتی و زنده را.” (همان، ص.113)
بنیان دین زرتشتی، همان پیام نهفته در جشن‌هاست که چیزی نیست بجز خواستاری شادمانی برای همه. در این کوشش برای ایجاد شادکامی همگانی است که می‌توان رگه‌های پیام گاتا را دید که خرد و منطق زندگی را با شوق و شور حس “دیگرخواهی” همراه می‌کند و آدمی را در تراز خرد و احساس نگه‌داشته تا نتیجه‌ی این تراز را که شادی درون است، بیابد. در دین زرتشتی، دیگرخواهی انسان از سر لبریزی است، آنکه از داشتن لبریز است ناخواسته می‌بخشد. از سر فراوانی و لبریزی است که جرعه،‌ جرعه بخشش و سود و رامشن از پیمانه‌اش سرریز می‌شود. این پشتوانه‌ی ارزشمند فلسفی است که سنت‌ها و آیین‌های رایج در میان زرتشتیان بر پایه‌ی آن شکل و صورت پذیرفته‌اند. در فلسفه‌ی بخشش زرتشتی، باید بذل هر چیز در راه پرورش و بهبود و سامان‌دهی احوال درماندگان باشد نه از سر چاپلوسی یا اجبار.
“کلید در دوزخ است آن نماز که در چشم مردم‌ گذاری دراز ” در سنت زرتشتیان نیز بخشیدن بخشی از دارایی برای برپایی جشن‌های همگانی، به خواست قلبی فرد و در موازنه با دارایی اوست اما حضور همگان چه دارا و چه ندار در گهنبارها امری است بایسته و شایسته. اما ثمربخشی این داد و دهش‌ها، زمانی قطعی است که گرهی از انبوه گره‌های درماندگان و نیازمندان آبرومند جامعه بگشاید که اگر جز این باشد، پسندیده و سودمند و پذیرفته نیست.
جلوه‌ی دیگر گهنبارها، همازوری همگان به شرط پوشیده‌ماندن راز نداری نیازمندان است. چاره‌ای نیست جز آنکه همه یکسان و یک‌شکل و ساده در جشن شرکت کرده و بی‌آنکه دارا به رخ نادار بکشد، هر کس سهمی از داشته‌هایش را بدون خودنمایی صرف برگزاری گهنبار کند و از گوشت گوسفندان مالداران و هیزم و چوب مردان خارکن و تنها حضور و نیایش‌خوانی و همازوری بی‌نوایان، سفره‌ای از نان و میزد و چاشنی فراهم شود یکسان که همه از آن می‌خورند. اینست همان رسم سخاوت و هماهنگی و همازوری ایرانیان که زبانزد جهان است.
گهنبارها جشن‌های شش‌گانه‌ای‌اند که در شش زمان یا چهره یا گاه برگزار می‌شوند که هریک یادآور زمانی از کاشت، داشت و برداشت محصولات کشاورزی‌اند و نوعی گاهنمای سالیانه برای کشاورزان محسوب می‌شوند. اما هسته‌ی مرکزی جشن‌ها پیوندی است از داد و دهش، همازوری مردم از هر صنف و رده و میزان دارایی، آگاهی از حال یکدیگر، نیایش به درگاه خداوند و سپاسگذاری از او، در کنار شادمانی و سرور دسته‌جمعی. این هنر ایرانیان هوشمند و دوراندیش است که باورهای دینی و قلبی را در قالب آیین‌هایی ویژه درآورده و چندین هدف نیک را در یک برنامه گرد آورده‌اند.
گهنبارها یا از دسته‌ی اصلی شش‌گانه‌اند یا جدای از آن‌ها. گهنبارهای شش‌گانه شامل: نیمه‌ی بهار (میدیوزرم) هنگامه‌ی دروی غلات مثل گندم و جو، نیمه‌ی تابستان (میدیوشهم) زمان کاشت حبوباتی چون ارزن و برنج. پایان تابستان امروزی (پیته‌شهم) هنگام برداشت محصول تابستانی و علوفه، آغاز پاییز امروزین (ایاسرم) که زمان کاشت محصول زمستانی است. نیمه‌ی زمستان (میدیارم) و گاه استراحت کشاورزان، و پنج روز پایان سال یا پنجه (همسپتمیدیم) که همان زمان برنامه‌ریزی و آمادگی کشاورزان برای آغاز کشت و کار است.
اما در گذر زمان جشن‌های گهنبار فرعی دیگر چون گهنبار توجی شکل گرفته‌اند که زمانی برقرار می‌شد که نیاز به گردهم‌آیی مردم و آگاهی آن‌ها از حال یکدیگر بود چنانکه در زمان رویدادهای ناخوشایند و آسیب‌رسان طبیعی چون سیل، زلزله و … گهنبارهای توجی به خواست مردم برگزار می‌شد تا از حال و روز یکدیگر آگاه شده و به‌ یاری هم بشتابند و با همازوری و دادودهش همه،‌ از شدت آسیب و اندوه و رنج همنوعان بکاهند و دوشادوش هم غم‌ها را به شادی بدل سازند، چرا که از دیرباز در گوش زادگان این دیار خوانده‌اند:
دوست آن باشد که گیرد دست دوست
در پریشان‌حالی و درماندگی
برگرفته از: 1. زرتشتیان. مزداپور، کتایون. تهران: دفتر پژوهشهای فرهنگی، 1382. 2. دیدی نو از دینی کهن. مهر، فرهنگ. تهران: جامی، 1380. 3. مجموعه سخنرانی‌های موبد رستم شهزادی. به‌کوشش مهرانگیز شهزادی. تهران: 1380.



زرتشتیان. مزداپور، کتایون. تهران: دفتر پژوهشهای فرهنگی، 1382.

گاهنبار پیته شهیم گاه


این گاهنبار از روزاشتاد در ماه شهریور شروع می‌شود و تا پایان ماه شهریوریعنی روز انارام ادامه می‌یابد.
پیته شهیم یعنی پایان تابستان و این جشن کشاورزی هنگامی است که خرمن دانه‌ها در کشتزارها فراهم می‌گردد و بسیاری از میوه‌ها از درختان چیده می‌شوند و در باور زرتشتیان هنگام آفریده شدن زمین از سوی خداوند است .



برخی از زرتشتیان در این چهره از گاهنبار که پنج روز ادامه دارد گاهنبار را در خانه یا در سالن برگزار می‌نمایند . موبدان آفرینگان گاهنبار می‌سرایند و کسانی که گاهنبار دارند ب فراهم کردن درون و میزد بخشی از درآمد سالیانه خود را به دیگران می‌بخشند .




کتاب نوروز تا نوروز

نظرات (0)

هر روز ،بهاری برای شادی کردن وشاد بودن است
نویسنده: درِمهر - ۱۳٩٠/٢/٢٤

نظرات (0)

شادی برای زندگی بهتر
نویسنده: درِمهر - ۱۳٩٠/٢/٢٤

به نام او که شادی را آفرید،
چشمها را باید شست جور دیگر باید دید، زیر باران باید رفت

نیاکان ما بدون تردید شادترین مردمان جهان بودند و رسم شاد زیستی را زرتشت برای آنان به یادگار گذاشت می گویند نخستین معجزه زرتشت خندیدن وی در بدو تولد بوده است. پارسیان شادی را آفریده خدا می دانستند در کتیبه های هخامنشی هم جشن و شادی ودیعه ای الهی خوانده می شد علاوه بر جشن های دوازده ماه سال جشنهای دیگری مانند جشن نوروز جشن سده جشن طبیعت و غیره داشتند که در آن به شادی و پای کوبی می پرداختند.
براستی چرا جامعه ما شاد نیست آیا زمان ان نرسیده که طرحی نو در اندازیم و فرهنگ شادی و شاد زیستی را احیا ء کنیم؟ آیا می دانید رضایت و شادی در سایه سلامت روان در جامعه بروز می یابد. قصد آن نداریم که به آنچه درجامعه می گذرد بپردازیم تنها چیزی که می توانیم آن را تغییر دهیم خودمان است و آن هنگام است که دنیای ما نیز تغییر خواهد کرد هدف از زندگی این است که شاد باشیم و از زندگی لذت ببریم. شادی حالتی ذهنی و درونی است بدانید که زندگی یک کلاس درس است و ما باید دانش آموز مادام العمر این کلاس باشیم و هیچ گاه یادگیری را متوقف نکنیم.
"هر کس یادگیری را متوقف کند پیر است خواه در سن 20 سالگی باشد یا 80 سالگی و هر کس یاد گیری را ادامه دهد و آنرا متوقف نکند همواره جوان می ماند " (هنری فورد).
نخستین قدم آنست که شخصیت خود را کشف کنید امیال آرزوها خصوصیات خود نقاط قوت و ضعف خود را بشناسید شادی وخوشی را هنگامی در آغوش می گیریم که بتوانیم به عمیق ترین زوایای روح و ذهن خود دست یابیم هدف از زندگی این است که ما مطرح باشیم به حساب بیاییم و هدفی را دنبال کنیم.
به زبان دیگر، باید میان بودن و نبودن ما تفاوتی وجود داشته باشد بخش مهمی از زندگی تلاش برای شکوفا شدن و رسیدن به حداکثر توانمندی هاست. ارزش و احترام خود را بدانید و بوجود خود افتخار کنید. شخصیت خود را به بهای چیزهای بی ارزش نفروشید. تمام توان خود را صرف تداوم اندیشه های مثبت کنید زیرا تنها از این طریق می نوانیم شاد زیستن خود را تضمین کنیم افکار شاد و سلامت داشته باشید سلامتی را حق مسلم خود بدانید با خود ملایم باشید و خود را دوست داشته باشید مراقب افکارتان باشید آنها حرفهای شما و حرفهایتان اعمالتان را تشکیل می دهند کلمات نقش بسیارمهمی در زندگی ایفا می کنند با تلقین پندارهای مثبت می توانید آنچه که می خواهید بشوید لیستی از من هستم ها درست کنید وآن را آهنگ زندگی تان کنید.
در تمام مراحل حیات در آهنینی برروی گذشته و هیمنطور پرده فولادینی بر روی آِینده بکشید و آنوقت با اطمینان خاطر امروز را بگذرانید، در حال زندگی کنید.
در زندگی همه ما لحظات و عناصر شادی آفرین و غمناک به وفور وجود دارد باید دانست که این لحظات گذرا هستند اگر خودمان بخواهیم. غم وغصه را در وجود خود متوقف کنید .جمله "این نیز بگذرد"را از یاد نبرید از شکست نهراسید شکست آغاز راه پیروزی است آنرا یک تجربه معنا کنید.
بدانید که هیچ موفقیتی آسان به دست نمی آید مگر آنکه بهای آنرا خودمان بپردازیم انسانهای موفق قصه زندگی پر رنجی دارند.
هیچ وقت خود را با دیگران مقایسه نکنید بدانید موجودی استثنائی هستید که می توانید دنیا یی را تکان دهید.
مشکلی وجود ندارد که قابل حل نباشد به جای گریختن و درخود فرورفتن با آن به مقابله بر خیز.
شما هنگامی پیروز هستید که در آنچه راجع به آن فکر میکنید یا انجام کاری که در پیش دارید استوار وثابت قدم باشید. برای انجام کارهای بزرگ نه قدم های بزرگ که باید قدم های کوچک بسیاری برداشت.
در سقف کتابخانه کنگره امریکا پنج کلمه منقش شده است "نظم اولین قانون آسمانی است " درکارها و زندگیتان نظم داشته باشید.

پیش از خواب دعا کنید تا مطمئن شوید نیرویی بزرگتر حافظ شماست .
پایان هر شدتی فرجی است وآخرین مرحله بد شانسی ابتدای ترقی است.
یادتان باشد رویای امروزتان واقعیت فرداست آن را آنطور که می خواهید بیافرینید
روزتان را با شکرگذاری شروع کنید شکر گذار بودن و قدردان بودن، ذهنتان را به انر‍‍ژیهای آفرینش نزدیک می کند.
قانون موفقیت را برا ی خود وضع کنید به خود بگویید که در انجام هر کاری موفق می شوید.
هرگز بیکار نمانید.
لازمه زندگی اعتماد بنفس ورضایت از خود است کوشش کنید قابلیتهای خود را افزایش دهید هنرهای تازه یاد بگیرید و ابتکار وخلاقیتی از خود نشان دهید .شما می توانید بیش از صد سال عمر کنید ولی هنوز فعال وپویا باشید.
همیشه راجع به خود ووضعیت خود به طور مثبت فکر کنید همیشه از خود به خوبی یاد کنید ومرتبآ"زندگی را به گونه ای که دلخواه شماست تصور کنید تا از این طریق الگوهای رفتاری مثبت را به زندگی خود جذب کنید .
به نوار های احساس بر انگیز گوش کنید وکتابهایی که در زمینه موفقیت نوشته شده را با اشتیاق بخوانید .از بیان مثبت استفاده کنید و وقت خود را با کسانی بگذرانید که می توان از آنها چیز تازه آموخت .
به دیدن مکان های زیبا وآرامش بخش بروید کتابخانه ها موزه ها پارک ها دیدن فیلم وغیره بروید این کار روحیه شما را بالا می برد.
به دیگران کمک کنید تا شما هم ازکمک های دیگران بهره مند شوید.
ارتباطات اجتماعی خود را بیشتر کنید ودوستان جدید پیدا کنید ولی قدیمیها را ازیاد نبرید .
دید وسیع نسبت به زندگی داشته باشید خوشبین باشید افراد شاددیگران را بیشتر مجذوب خود می کنند.
اززندگی لذت ببرید وکارهایی را که دوست دارید انجام دهید.

ادامه دارد . .
نوشته: مرسده اسدینظرات (0)

شاد زیستن راتجربه کنیم
نویسنده: درِمهر - ۱۳٩٠/٢/٢٤

روزتان را با شکرگذاری شروع کنید شکر گذار بودن و قدردان بودن، ذهنتان را به انر‍‍ژیهای آفرینش نزدیک می کند.
به نام او که شادی را آفرید،
چشمها را باید شست جور دیگر باید دید، زیر باران باید رفت
نیاکان ما بدون تردید شادترین مردمان جهان بودند و رسم شاد زیستی را زرتشت برای آنان به یادگار گذاشت .می گویند نخستین معجزه زرتشت خندیدن وی در بدو تولد بوده است. پارسیان شادی را آفریده خدا می دانستند در کتیبه های هخامنشی هم جشن و شادی ودیعه ای الهی خوانده می شد علاوه بر جشن های دوازده ماه سال جشنهای دیگری مانند جشن نوروز جشن سده جشن طبیعت و غیره داشتند که در آن به شادی می پرداختند.
براستی چرا جامعه ما شاد نیست آیا زمان ان نرسیده که طرحی نو در اندازیم و فرهنگ شادی و شاد زیستی را احیا ء کنیم؟ آیا می دانید رضایت و شادی در سایه سلامت روان در جامعه بروز می یابد. قصد آن نداریم که به آنچه درجامعه می گذرد بپردازیم تنها چیزی که می توانیم آن را تغییر دهیم خودمان است و آن هنگام است که دنیای ما نیز تغییر خواهد کرد هدف از زندگی این است که ماباتفکر،به آرامش برسیم. شادی حالتی ذهنی و درونی است بدانید که زندگی یک کلاس درس است و ما باید دانش آموز مادام العمر این کلاس باشیم و هیچ گاه یادگیری را متوقف نکنیم.
"هر کس یادگیری را متوقف کند پیر است خواه در سن ۲۰سالگی باشد یا ۸۰ سالگی و هر کس یاد گیری را ادامه دهد و آنرا متوقف نکند همواره جوان می ماند " (هنری فورد(
نخستین قدم آنست که شخصیت خود را کشف کنید .امیال ،آرزوها خصوصیات خود ونقاط قوت و ضعف خود را بشناسید شادی وخوشی را هنگامی در آغوش می گیریم که بتوانیم به عمیق ترین زوایای روح و ذهن خود دست یابیم هدف از زندگی این است که ما مطرح باشیم به حساب بیاییم و هدفی را دنبال کنیم.
به زبان دیگر، باید میان بودن و نبودن ما تفاوتی وجود داشته باشد بخش مهمی از زندگی ،تلاش برای شکوفا شدن و رسیدن به حداکثر توانمندی هاست. ارزش و احترام خود را بدانید و به وجود خود افتخار کنید. شخصیت خود را به بهای چیزهای بی ارزش نفروشید. تمام توان خود را صرف تداوم اندیشه های مثبت کنید زیرا تنها از این طریق می توانیم شاد زیستن خود را تضمین کنیم افکار شاد و سلامت داشته باشید سلامتی را حق مسلم خود بدانید با خود ملایم باشید و خود را دوست داشته باشید مراقب افکارتان باشید آنها حرفهای شما و حرفهایتان اعمالتان را تشکیل می دهند کلمات نقش بسیارمهمی در زندگی ایفا می کنند با تلقین پندارهای مثبت می توانید آنچه که می خواهید بشوید لیستی از من هستم ها درست کنید وآن را آهنگ زندگی تان کنید.
در تمام مراحل حیات در آهنینی برروی گذشته و همین طور پرده فولادینی بر روی آِینده بکشید و آنوقت با اطمینان خاطر امروز را بگذرانید، در حال زندگی کنید.
در زندگی همه ما لحظات و عناصر شادی آفرین و غمناک به وفور وجود دارد باید دانست که این لحظات گذرا هستند اگر خودمان بخواهیم. غم وغصه را در وجود خود متوقف کنید .جمله "این نیز بگذرد"را از یاد نبرید از شکست نهراسید شکست آغاز راه پیروزی است آنرا یک تجربه معنا کنید.
بدانید که هیچ موفقیتی آسان به دست نمی آید مگر آنکه بهای آنرا خودمان بپردازیم انسانهای موفق قصه زندگی پر رنجی دارند.
هیچ وقت خود را با دیگران مقایسه نکنید بدانید موجودی استثنائی هستید که می توانید دنیا یی را تکان دهید.
مشکلی وجود ندارد که قابل حل نباشد به جای گریختن و درخود فرورفتن با آن به مقابله بر خیز.
شما هنگامی پیروز هستید که در آنچه راجع به آن فکر می کنید یا انجام کاری که در پیش دارید استوار وثابت قدم باشید. برای انجام کارهای بزرگ نه قدم های بزرگ که باید قدم های کوچک بسیاری برداشت.
در سقف کتابخانه کنگره امریکا پنج کلمه منقش شده است "نظم اولین قانون آسمانی است " درکارها و زندگیتان نظم داشته باشید.
پیش از خواب دعا کنید تا مطمئن شوید نیرویی بزرگتر حافظ شماست .
پایان هر شدتی فرجی است وآخرین مرحله بد شانسی ابتدای ترقی است.
یادتان باشد رویای امروزتان واقعیت فرداست آن را آنطور که می خواهید بیافرینید
روزتان را با شکرگذاری شروع کنید شکر گذار بودن و قدردان بودن، ذهنتان را به انر‍‍ژیهای آفرینش نزدیک می کند.
قانون موفقیت را برا ی خود وضع کنید
به خودبگویید که در انجام هر کاری موفق می شوید.
هرگز بیکار نمانید.
لازمه زندگی اعتماد بنفس ورضایت از خود است کوشش کنید قابلیتهای خود را افزایش دهید هنرهای تازه یاد بگیرید و ابتکار وخلاقیتی از خود نشان دهید .شما می توانید بیش از صد سال عمر کنید ولی هنوز فعال وپویا باشید. همیشه راجع به خود ووضعیت خود به طور مثبت فکر کنید همیشه از خود به خوبی یاد کنید ومرتباًزندگی را به گونه ای که دلخواه شماست تصور کنید تا از این طریق الگوهای رفتاری مثبت را به زندگی خود جذب کنید .
به نوار های احساس بر انگیز گوش کنید



ذخیره شده از :
http://www.deltamosbat.com/archive/1388_12_01/000025.phنظرات (0)

نقش شادی در زندگی
نویسنده: درِمهر - ۱۳٩٠/٢/٢٤
نقش شادی در زندگی

به نام او که شادی را آفرید،
چشمها را باید شست جور دیگر باید دید، زیر باران باید رفت







نیاکان ما بدون تردید شادترین مردمان جهان بودند و رسم شاد زیستی را زرتشت برای آنان به یادگار گذاشت می گویند نخستین معجزه زرتشت خندیدن وی در بدو تولد بوده است. پارسیان شادی را آفریده خدا می دانستند در کتیبه های هخامنشی هم جشن و شادی ودیعه ای الهی خوانده می شد علاوه بر جشن های دوازده ماه سال جشنهای دیگری مانند جشن نوروز جشن سده جشن طبیعت و غیره داشتند که در آن به شادی و پای کوبی می پرداختند.
براستی چرا جامعه ما شاد نیست آیا زمان ان نرسیده که طرحی نو در اندازیم و فرهنگ شادی و شاد زیستی را احیا ء کنیم؟ آیا می دانید رضایت و شادی در سایه سلامت روان در جامعه بروز می یابد. قصد آن نداریم که به آنچه درجامعه می گذرد بپردازیم تنها چیزی که می توانیم آن را تغییر دهیم خودمان است و آن هنگام است که دنیای ما نیز تغییر خواهد کرد هدف از زندگی این است که شاد باشیم و از زندگی لذت ببریم. شادی حالتی ذهنی و درونی است بدانید که زندگی یک کلاس درس است و ما باید دانش آموز مادام العمر این کلاس باشیم و هیچ گاه یادگیری را متوقف نکنیم.
"هر کس یادگیری را متوقف کند پیر است خواه در سن 20 سالگی باشد یا 80 سالگی و هر کس یاد گیری را ادامه دهد و آنرا متوقف نکند همواره جوان می ماند " (هنری فورد).







نخستین قدم آنست که شخصیت خود را کشف کنید امیال آرزوها خصوصیات خود نقاط قوت و ضعف خود را بشناسید شادی وخوشی را هنگامی در آغوش می گیریم که بتوانیم به عمیق ترین زوایای روح و ذهن خود دست یابیم هدف از زندگی این است که ما مطرح باشیم به حساب بیاییم و هدفی را دنبال کنیم.
به زبان دیگر، باید میان بودن و نبودن ما تفاوتی وجود داشته باشد بخش مهمی از زندگی تلاش برای شکوفا شدن و رسیدن به حداکثر توانمندی هاست. ارزش و احترام خود را بدانید و بوجود خود افتخار کنید. شخصیت خود را به بهای چیزهای بی ارزش نفروشید. تمام توان خود را صرف تداوم اندیشه های مثبت کنید زیرا تنها از این طریق می نوانیم شاد زیستن خود را تضمین کنیم افکار شاد و سلامت داشته باشید سلامتی را حق مسلم خود بدانید با خود ملایم باشید و خود را دوست داشته باشید مراقب افکارتان باشید آنها حرفهای شما و حرفهایتان اعمالتان را تشکیل می دهند کلمات نقش بسیارمهمی در زندگی ایفا می کنند با تلقین پندارهای مثبت می توانید آنچه که می خواهید بشوید لیستی از من هستم ها درست کنید وآن را آهنگ زندگی تان کنید.
در تمام مراحل حیات در آهنینی برروی گذشته و هیمنطور پرده فولادینی بر روی آِینده بکشید و آنوقت با اطمینان خاطر امروز را بگذرانید، در حال زندگی کنید.



در زندگی همه ما لحظات و عناصر شادی آفرین و غمناک به وفور وجود دارد باید دانست که این لحظات گذرا هستند اگر خودمان بخواهیم. غم وغصه را در وجود خود متوقف کنید .جمله "این نیز بگذرد"را از یاد نبرید از شکست نهراسید شکست آغاز راه پیروزی است آنرا یک تجربه معنا کنید.
بدانید که هیچ موفقیتی آسان به دست نمی آید مگر آنکه بهای آنرا خودمان بپردازیم انسانهای موفق قصه زندگی پر رنجی دارند.
هیچ وقت خود را با دیگران مقایسه نکنید بدانید موجودی استثنائی هستید که می توانید دنیا یی را تکان دهید.
مشکلی وجود ندارد که قابل حل نباشد به جای گریختن و درخود فرورفتن با آن به مقابله بر خیز.
شما هنگامی پیروز هستید که در آنچه راجع به آن فکر میکنید یا انجام کاری که در پیش دارید استوار وثابت قدم باشید. برای انجام کارهای بزرگ نه قدم های بزرگ که باید قدم های کوچک بسیاری برداشت.
در سقف کتابخانه کنگره امریکا پنج کلمه منقش شده است "نظم اولین قانون آسمانی است " درکارها و زندگیتان نظم داشته باشید
پیش از خواب دعا کنید تا مطمئن شوید نیرویی بزرگتر حافظ شماست .
پایان هر شدتی فرجی است وآخرین مرحله بد شانسی ابتدای ترقی است.
یادتان باشد رویای امروزتان واقعیت فرداست آن را آنطور که می خواهید بیافرینید
روزتان را با شکرگذاری شروع کنید شکر گذار بودن و قدردان بودن، ذهنتان را به انر‍‍ژیهای آفرینش نزدیک می کند.
قانون موفقیت را برا ی خود وضع کنید به خود بگویید که در انجام هر کاری موفق می شوید.
هرگز بیکار نمانید.
لازمه زندگی اعتماد بنفس ورضایت از خود است کوشش کنید قابلیتهای خود را افزایش دهید هنرهای تازه یاد بگیرید و ابتکار وخلاقیتی از خود نشان دهید .شما می توانید بیش از صد سال عمر کنید ولی هنوز فعال وپویا باشید.
همیشه راجع به خود ووضعیت خود به طور مثبت فکر کنید همیشه از خود به خوبی یاد کنید ومرتبآ"زندگی را به گونه ای که دلخواه شماست تصور کنید تا از این طریق الگوهای رفتاری مثبت را به زندگی خود جذب کنید .
به نوار های احساس بر انگیز گوش کنید وکتابهایی که در زمینه موفقیت نوشته شده را با اشتیاق بخوانید .از بیان مثبت استفاده کنید و وقت خود را با کسانی بگذرانید که می توان از آنها چیز تازه آموخت .
به دیدن مکان های زیبا وآرامش بخش بروید کتابخانه ها موزه ها پارک ها دیدن فیلم وغیره بروید این کار روحیه شما را بالا می برد.
به دیگران کمک کنید تا شما هم ازکمک های دیگران بهره مند شوید.
ارتباطات اجتماعی خود را بیشتر کنید ودوستان جدید پیدا کنید ولی قدیمیها را ازیاد نبرید .
دید وسیع نسبت به زندگی داشته باشید خوشبین باشید افراد شاددیگران را بیشتر مجذوب خود می کنند.
اززندگی لذت ببرید وکارهایی را که دوست دارید انجام دهیدhttp://hoseinshishechi.parsiblog.comنظرات (1)

شادی در زندگی جاری است
نویسنده: درِمهر - ۱۳٩٠/٢/٢٤
شادی در زندگی جاری است








دستیابی به شادی و آرامش یکی از آرزوهای دیرینه انسان است. به نظر می رسد با بروز انواع بیماری های روانی و شیوع افسردگی، انسان بیش از هر زمان دیگری به شادی نیاز دارد. آن چه باعث شده است این موضوع به عنوان یکی از پردامنه ترین مباحث در روان شناسی مطرح شود، این است که سال ها مباحث روان شناسی منحصر به درمان اختلالات روانی بود و تنها برای درمان روان های بیمار و مریض تلاش می شد؛ غافل از این که حوزه روان شناسی این قابلیت را داراست که زندگی بهتری برای همه انسان ها ترسیم کند. طی سالیان متمادی راه های رسیدن به خوشبختی، رضایت، موفقیت، ازدواج موفق و زندگی شاد در این حوزه مطرح شد. ممکن است تا به این جا بحث تکراری به نظر برسد اما قصد داریم طی سلسله مباحثی به طور ویژه به بحث شادی و ضرورت آن بپردازیم. در این باره با هدی برازنده کارشناس ارشد روان شناسی بالینی گفت وگو کرده ایم.


وی درباره ضرورت پرداختن به مفهوم شادی در روان شناسی به خراسان چنین می گوید: «مارتین سلیگمن» یکی از روان شناسان برجسته عصر حاضر پس از 40سال تحقیق روی افسردگی اندیشید که روان شناسی فقط نباید به فکر درمان اختلالات روانی باشد بلکه باید تلاش کند به جنبه مثبت زندگی بیشتر بپردازد؛ به عبارت دیگر روان شناسی طی نیم قرن گذشته به موضوع بیماری های روانی، افسردگی، اضطراب، اسکیزوفرنی و... به اندازه کافی پرداخته است و تلاش برای رهایی از آنچه زندگی انسان را تخریب می کند، باعث شد از آن چه زندگی را ارزشمند می کند، غافل شود.


پژوهش ها در زمینه شادی نشان می دهد شادی را می توان افزایش داد و انسان این قابلیت را دارد که نقش های سازگارانه مثل اخلاق، همکاری، نوع دوستی و خوبی را در خود پرورش دهد و در کنار آن قابلیت تبدیل شدن به یک دزد یا قاتل را نیز دارد. به گفته روان شناسان شادی اصیل از شناسایی و رشد عمیق ترین و اساسی ترین توانمندی ها و فضیلت های انسانی و کاربرد روزانه آن ها در زندگی سرچشمه می گیرد.






تعریف شادی




فرمول شادی از نظر علمی شامل تاثیر ژن ها به علاوه شرایط زندگی و عواملی است که در کنترل فرد قرار دارد. اگر بخواهیم به این 3بخش بپردازیم، باید بگوییم که تاثیر عامل ژنتیک بر میزان شادی فرد تقریبا 50درصد است. این بدان معناست که تقریبا نیمی از میزان شادی که در زندگی تجربه می کنید، تحت تاثیر عوامل ارثی است. بعضی افراد به صورت ارثی شاد و اجتماعی هستند و برخی تلخ و منزوی. اما باید در نظر داشت که تاثیر ژن ها قطعی نیست و با عوامل دیگر مداخله می کند. ژن ها به بیشتر مردم قابلیت متوسطی برای تجربه شادی می دهد و فقط شمار کمی از مردم ژن های افسرده ساز یا شادی آور قطعی دارند. عامل دیگری که باعث می شود بسیاری از تجربه های تلخ یا شاد زندگی تاثیر بلندمدتی نداشته باشد، عامل سازگاری است. اثر سازگاری باعث می شود همه انسان ها به شرایط خود عادت کنند و با گذر زمان همه چیزهای خوب و جذاب زندگی برایشان عادی و تکراری می شود. هرچه افراد سعی کنند بیشتر به دست آورند بعد از مدتی داشته ها برایشان عادی و تکراری می شود و هیجان چندانی را ایجاد نمی کند. البته اثر سازگاری باعث می شود انسان ها با سختی ها و دردهای عظیم زندگی نیز کنار بیایند و بقای خود را ادامه دهند ولی تاثیر هیجان انگیز خرید منزل یا خودرو و هر هیجان مثبت دیگری را گذر زمان از بین می برد.به گفته برازنده عامل سازگاری باعث می شود افراد ثروتمند به تدریج به ثروت خود عادت کنند و تحقیقات نشان داده است افراد ثروتمند فقط اندکی از افراد فقیر شادتر هستند. از طرفی جذابیت فیزیکی برای فرد عادی می شود و طبق تحقیقات هیچ تاثیری بر شادی ندارد، حتی رویدادهایی مثل اخراج یا ارتقای شغلی بعد از 3 ماه تاثیر خود را از دست می دهد، البته باید متذکر شد که سه رویداد در زندگی تاثیرات منفی چندین ساله دارد که شامل فوت همسر، فوت فرزند و فقر شدید است.همچنین شرایط زندگی تاثیر چشمگیری بر شادی دارد. روان شناسان دریافته اند تا زمانی که میانگین درآمد شهروندان برای هر فرد در یک کشور سالانه زیر 8 هزار دلار باشد، بین قدرت خرید و رضایتمندی از زندگی رابطه وجود دارد و کشورهای فقیر در کل میزان شادی کمتری دارند. اما بین کشورهایی که میانگین درآمد برای هر فرد بیش از 8 هزار دلار است، هیچ رابطه ای بین قدرت خرید و رضایتمندی از زندگی وجود ندارد.


ژاپنی ها که قدرت خرید بسیار بالایی دارند، میزان شادی شان کمتر از مردم چین که قدرت خرید بسیار پایینی دارند، در حد قابل ملاحظه ای کمتر است، مردم برزیل و آرژانتین با وجود درآمد بسیار پایین تقریبا به اندازه آمریکایی ها که بالاترین درآمد را در کلیه کشورهای جهان دارند، شادند. به طور کلی سلیگمن نتیجه می گیرد که میزان اهمیت پول برای افراد بیش از خود پول بر شادی تاثیر دارد و به نظر می رسد مادی گرا بودن، شادی را کاهش می دهد. از دیگر عوامل موثر بر شادی باید به ازدواج، میزان تجربه هیجانات منفی در زندگی، جنسیت و سن اشاره کرد. تحقیقات نشان داده که در کل افراد متاهل از افراد مجرد شادترند و افراد بسیار شاد معمولا در یک رابطه موفق به سر می برند. هم چنین بین میزان تجربه هیجان های منفی در زندگی با میزان شادی رابطه ای وجود ندارد و زنان بیشتر از مردان هیجانات شدید اعم از شادی یا غم را تجربه می کنند ولی به طور کلی جنسیت با شادی رابطه ندارد. در مجموع تغییر شرایط زندگی موثر بر شادی گاه دشوار و غیرممکن است و در کل 8 تا 15 درصد بر میزان شادی تاثیر دارد لذا بهتر است به تغییر عوامل درونی و مسائلی که تحت کنترل ماست، بپردازیم. برای شناسایی بهتر این عوامل باید هیجانات منفی و مثبت را باز تعریف کنیم و آن ها را مورد ارزیابی قرار دهیم.


هیجانات منفی مثل ترس و خشم و غم به ما هشدار می دهد که ما در یک جریان که یک طرف آن امکان برنده شدن و یک طرف دیگر امکان شکست خوردن و بازنده شدن است، قرار داریم این در حالی است که هیجان های مثبت مثل اعتماد، امید و شوق به ما می گوید در یک جریان که هر دو طرف رابطه از آن سود می برند، قرار گرفته ایم، یک فرآیند برنده- برنده. هیجانات مثبت زندگی اجتماعی غنی و پربارتری برای افراد به ارمغان می آورد طبق تحقیقات شادترین افراد جامعه، اجتماعی ترین آن ها بودند و هیجانات مثبت رابطه فرد را با دنیای پیرامونش بسیار زیبا و جذاب می کند.






شادی در زمان حال



برازنده در توضیح تجربه شادی در زمان حال چنین می گوید: تجربه شادی در زمان حال دو نوع است لذت و رضایت . لذت به تجربه ای اطلاق می شود که عنصر حسی قوی شامل دیداری، شنیداری، لمسی ، بویایی و چشایی در آن دخیل است. این نوع تجربه ناپایدار است و با تکرار از میزان هیجان مثبت آن کم می شود و عنصر شناختی و فکری کمی در آن دخیل است. همه انسان ها به صورت تکاملی گرایش شدیدی به چنین لذت هایی دارند اما با چند تکنیک می توان خاصیت آن ها را حفظ کردو می توان مانع از روزمرگی و تکرار آن ها شد تا تازگیشان حفظ شود. از طرفی باید همواره توجهی هوشیارانه و عمیق به محیط اطراف داشته باشیم.



مثلا در یک روز بهاری اندکی درنگ کنیم، هوای تمیز را استنشاق کنیم، جلوه های بهاری طبیعت را هرچند محدود و کمرنگ دریابیم و اجازه ندهیم بالارفتن سرعت زندگی امکان تجربه چنین لذت های بزرگی را از ما بگیرد. واقعیت این است که لذت در زندگی جاری است و این ما هستیم که با غفلت از زندگی، فرصت لذت بردن را از دست می دهیم. در این مسیر به تکنیک ذهن- آگاهی نیاز داریم. همه ما به علت درگیری در زندگی روزمره شهرنشینی گرفتار یک «ذهن سبقت جو» شده ایم به این معنا که در حال زندگی نمی کنیم و به آینده و یا گذشته بیشتر می اندیشیم. به همین علت لذت بردن از زمان حال و آن چه در حال رخ دادن است را فراموش می کنیم و مدام به فکر لذت از آینده ای هستیم که مشخص نیست چقدر با پیش بینی ما منطبق باشد.



ذهن- آگاهی باعث می شود در محیط آگاهانه حضور داشته باشیم و به حس ها و ادراک های مختلف خود توجه کنیم. این روش، تمرین و تکرار نیاز دارد و به خودآگاهی عمیقی نیز نیاز دارد.



از طرفی رضایت از مولفه های اصلی لذت در زمان حال است.این واژه که معادل(Gratification) است درگیری در فعالیتی که ذهن و فکر فرد به تمامی به کار گرفته شود و فرد مشغول استفاده از مهارت و توانمندی خویش است می باشد. به عبارت دیگر هرکس در هر کاری که با مهارت و توانمندی اش مرتبط است می تواند رضایت را تجربه کند.



فرد در لحظه انجام کار احساس خاصی ندارد اما شادی حاصل از تجربه انجام کار تاثیر بلندمدت دارد. این تجربه برای فرد عادی و تکراری نمی شود چون توانمندی فردی را می توان هر روز به نوعی جدید و در عرصه ای متفاوت به کار گرفت.



تجربه های لذت بخش نشان دهنده ارضاء نیازهای زیستی فرد است و تجربه های رضایت بخش نشان دهنده رشد روان شناختی است.در پایان ذکر این نکته ضروری است که رضایت واقعی ناشی از لذت های آنی به دست نمی آید و لذت های آنی برای کسب شادمانی اصیل و زندگی رضایت بخش کافی نیستند.به همین دلیل است که مردم در کشورهای ثروتمند که بدون هیچ تلاش و کوششی انواع لذت ها را تجربه می کنند به پوچی و بیهودگی می رسند و هرگز احساس رضایت ندارند، در واقع لذت به این معنا، مانند لذت ناشی ازخوردن یک غذا یا پختن غذاست.



لذت ناشی از خوردن آنی است اما کسی که مهارت آشپزی دارد هر روز با پختن یک غذای متنوع و خاص، لذت می برد، لذتی که هیچ گاه تکراری نمی شود و تازگی اش را حفظ می کند به همین دلیل است که رضایت بیشتری را نیز تجربه می کند.

با سپاس از سایتhttp://hoseinshishechi.parsiblog.com/نظرات (1)

جشن های ایرانی
نویسنده: درِمهر - ۱۳٩٠/٢/٢٤

با سپلس از سایتhttp://www.zendehrood.com
:: جشن‌های ماهانه
• اسفندگان

• بهمنگان

• دیگان

• آذرگان

• آبانگان

• مهرگان

• شهریورگان

• امردادگان

• تیرگان

• خوردادگان

• اردیبهشتگان

• جشن اسبندی

• شهریور

• جشن‌های ماهانه



:: سده
• جشن سده



:: نوروز
• سیزده بدر

• هفت سین ایرانی ،سفره ای به گستردگی تمام جهان

• نوروز، جشن ایرانیان

• فلسفه‌ی آیین‌های نوروزی



:: سپندار مذگان
• والنتاین یا اسپندار مذگان؟! - معرفی جشن سپندارمزدگان

• والنتاین در برابر جشن سپندار مزدگان ایرانی

• جشن سپندار مزگان



:: شب چله یا شب یلدا
• تاریخچه شب یلدا

• یلدا

• جشن دیگان یا جشن شب یلدا یا شب چله

• مراسم شب چله

• جشن شب یلدا

• شب یلدا



:: چهارشنبه سوری
• آیین های چهارشنبه سوری (از قاشق زنی تا فال کوزه)

• چهارشنبه سوری‌ یا شب سوری‌

• روزهای پایانی و رسم های آتشین؛ جشن سوری از کجا آمد

• جشن سوری (چهارشنبه سوری) در ایران باستان

• غم برو *شادی بیا *زردی برو *سرخی بیا



:: مهرگان
• جشن مهرگان

• مهرگان

• مهرگان عامه



:: سیزده بدر
• سیزده بدر

نظرات (0)

شادی از نظر اوستا
نویسنده: درِمهر - ۱۳٩٠/٢/٢٤




در اوستا می خوانیم «ای فردا» مرا از بهترین کردارها و گفتارها بیاگاهان و مرا با توانایی خود از آن ستایش که باغ بندگان است آگاه ساز تا زندگی به خواست شما شاد و خرم و تازه گردد. مولوی می گوید:


راه لذت از درون دان نه از برون *** ابهلی دان جستن از قصر و حصون
آن یکی در کنج مسجد،مست و شاد *** و آن دگر در باغ، ترش و بی مراد


نظرات (0)

جشن ها ، آیین ها و باورها
نویسنده: درِمهر - ۱۳٩٠/٢/٢٤
جشن ها ، آیین ها و باورها


با سپاس از سایتhttp://ashaa.net/Celebrations.htm

در این بخش ، بگونه ای خلاصه به بیان برخی باورها و مراسمهای زرتشتی مانند نیایش های روزانه ، پرهیز از گوشت ،... وهمچنین دربخش اصلی به بیان جشنها و آیینهای میهنی و دینی ِ ایرانی (زرتشتی) پرداخته خواهد شد ، ولی از آنجایی که پرداختن به تفصیل بچنین موضوعی، زمان و نیروهای فراوانی میخواهد ، زین رو به همین نوشتارهای کوتاه بسنده کرده و در بخش < راهنمایی > ، نام نوشتارهایی آورده شده است که پژوهشگران گرانمایه ای در آنان به چنین موضوعاتی پرداخته اند .
هدف از این بخش ، فراهم آوردن پیش زمینه ای است برای آشنایی بازدید کنندگان گرامی از آیین های زیبای ایرانی ، آیین ها و جشن هایی که در گذرگاه پر نشیب و فراز روزگاران بسی دشوارو بی رحم ، همچنان سرزنده و سربلند تا به امروز رسیده اند و شرط انصاف نباشد که از امروز تا به فردا و فرداها نرسند چه برای پایداری همیشگی شان ، نیاز بدان داریم تا از آنها آگاه شده و سپس پاسدارشان باشیم .

زندگی گروهی ایرانیان و آریایی نژادان از یک سو و آمیخته شدن کیش و باورهای پر فروغ زرتشتی با چنین قومی ، از سوی دیگر ، سبب آن شده است تا آیین ها و مراسمهایی پرشکوه و زیبا ازاین قوم به یادگار بماند که بدانها پرداخته خواهد شد .

در این جا ما جشنها و آیین ها را براساس روز شمار زرتشتی آورده ایم و آندسته از آیین ها که از روی روزشمار زرتشتی ترتیب خاصی ندارند ، جداگانه آورده شده است .
در مورد جشن های به یادگار مانده از ایران باستان باید گفته شود که یکسری از این آیین ها ، آیین های دینی بوده و برخی دیگر ، جشنها و آیینهای میهنی و ملی ایران هستند . در این میان ما یکسری جشنها و آیین هایی داریم که هرکدام در یکی از ماههای دوازده گانه ی سال قرار دارند و هنگام فرا رسیدنشان بدانگاه است که نام آن روز با نام ماه یکی شده و به همان نام جشنی برگزار میشود ، همچون روز تیراز ماه تیر که جشن تیرگان نام دارد ویا مهرگان و ... . از دیگر آیین هایی که داریم ، < گاهنبار> نام دارند که افزون بر باوری که دراین مورد ، در بخش نوروز آورده شد ، داده های زیر را نیز در بر میگیرد :
واژه ی < گاهنبار> که در پهلوی نیز بگونه ی < گاسانبار و گاهان بار > آمده است ، بچم به بارآمدن و به ثمر نشستن است ، چه ریشه در پیشه ی ایرانیان کهن که همانا دامداری و کشاورزی باشد ، دارند چه همانگونه که اشاره شده است در شش ماه از دوازده ماه سال و هر بار به مدت پنج روز برگزار میشوند و روز پایانی دارای ویژگی خاصی میباشد .
در این مراسمهای شش گانه و پنج روزه ، مراسم < واج یَشت > و < یَزشن خوانی > که در آن بخشهایی از اوستا از سوی موبدان خوانده میشود اجرا میشود ، چه این مراسم در روز نخست از هر گاهنبار است ، همچنین در این مراسم ، لُرک خاص این جشن نیز که مخلوطی از خرما ، کشمش ، گردو ، بادام ، سنجد و برگه ی انجیر و هلو است ، تهیه میشود .


جشها ، آیین ها و باورها ، به ترتیب روزشمار

15-11 امرداد آیین نیایشگاه پیر نارکی
1 فروردین جشن نوروز

30 امرداد جشن شهریورگان
1 فروردین نیایش روزاورمزد وفروردین

25-21 شهریور گاهنبار پیته شهیم گاه
6 فروردین زادروزاشوزرتشت ، هَودُرو

10 مهر جشن مهرگان
11-7 فروردین آیین نیایشگاه پیرهریشت

25-20 مهر گاهنبار ایاثرم گاه
13 فروردین سیزدهم نوروز

4 آبان جشن آبانگان
19 فروردین
جشن فروردین گان

3 آذر جشن آذرگان
روز بیستم ازهرماه آیین نیایشگاه شاه ورهرام ایزد

24 آذر آیین شب چله ، شب یلدا
2 اردیبهشت جشن اردیبهشت گان

25 آذر و 2،9،17 دی جشن دیگان
14- 10 اردیبهشت
گاهنبارمیدیو زرم گاه

5 دی درگذشت اشو زرتشت
4 خورداد جشن خوردادگان

14-10 دی گاهنبار میدیاریم گاه
24 خورداد آیین نیایشگاه ستی پیر

26 دی جشن بهمن گان
28-24 خورداد آیین نیایشگاه پیرسبز، چکچک

10 بهمن جشن سده
29 خورداد پرسه ی همگانی

25 بهمن پرسه همگانی
2 - 6 تیر آیین نیایشگاه پیر نارستانه

20 بهمن جشن اسفندگان
12-8 تیر گاهنبار میدیو شهم گاه

29 - 25 اسفند گاهنبار هَمَس پَت مَیدیوم گاه
10 تیر جشن تیرگان

29 - 20 اسفند پنجه ی کوچک و بزرگ
17- 13 تیر آیین نیایشگاه پیر بانوی پارس

1 فروردین آتش روی بام خانه
3 امرداد جشن امردادگان




آیین ها و باورهایی که روز ویژه ای در روز شمار ندارند

آیین زناشویی
روزهای نبر ؛ پرهیز از گوشت
آیین نیایش های روزانه
آیین سدره پوشی
آیین درگذشتگان آیین نوزودی جشن خوانی




جدول جداگانه ی جشن های ماهانه ( برابری نام روز و ماه )

شهریورگان امردادگان تیرگان خوردادگان اردیبهشتگان
فروردینگان
اسفند گان بهمنگان دیگان آذرگان آبانگان مهرگان




جدول جداگانه ی گاهنبارها

پیته شهیم گاه میدیو شهم گاه
میدیو زرم گاه
همس پت میدیم گاه میدیاریم گاه ایا ثرم گاه



جدول جداگانه ی آیین نیایش گاهها

نیایشگاه پیرسبز، چکچک نیایشگاه ستی پیر نیایشگاه شاه ورهرام ایزد نیایشگاه پیرهریشت
نیایشگاه پیر نارکی نیایشگاه پیربانوی پارس نیایشگاه پیر نارستانه




برخی چیزهایی که در آیین ها فراهم میآید

سبزه سفره ی نوروزی سفره ی جشنها و آیین ها
کماج شیرین لُرک هفت سین






جدول جداگانه ی جشن های آتش

آذرگان شهریورگان اردیبهشت گان
سده

نظرات (0)

روز شمار
نویسنده: درِمهر - ۱۳٩٠/٢/٢٤
روز شمار زرتشتی



--- در روز شماری ایران باستان ، سی روز ِهر ماه به ترتیب دارای نامهایی بوده اند و چیزی به نام هفته وجود نداشته است .
--- هر ماه سی روز است که در پایان اسفند ، پنج روز پنجه را داریم که روی هم میشود سیصد و شصدو پنج روز .
--- آنچه در روزشماری بنام کبیسه میباشد ، در زبان پهلوی ، بهیزک گفته میشود که در گاهشماری زرتشتی هر چهار سال با افزوده شدن ساعات و دقایق و ثانیه های زیادی ، روز ششمی به پنج روزپایانی اسفند افزوده میشود که < ا َ وَرداد > نام دارد ، بچم روز زیادی .
--- هر یک از این نامها دارای معانیی میباشند که بدانها پرداخته خواهد شد .
--- در میان این سی نام ، چهار نام < دی > نام دارند که بچم آفریدگارند و برای باز شناختن این چهار نام از یکدیگر ، به دنباله ی اینها ، نام روز پسین آنها آورده میشود ، برای نمونه : < دی بآذر و آذر > که روزهای هشتم و نهم میباشند .
--- در کیش زرتشتتی از آنجایی که مردم همواره میبایستی در کارو کوشش باشند ، زین رو روزهای تعطیلی نداریم ، ولی از سال پنجاه و نه ، پنج روز تعطیل برای زرتشتیان در کار آموزش و پرورش در نظر گرفته شده است ، که بدینگونه اند :

روز خورداد از ماه فروردین : زادروز اشو زرتشت
روز فروردین از ماه فروردین : بزرگداشت درگذشتگان
روز مهر از ماه مهر : جشن مهرگان
روز خور - خیر - از ماه دی : درگذشت اشو زرتشت
روز مهر از ماه بهمن : جشن سده
که نام فارسی این روزها در روزشمار با رنگ دیگری آورده شده است .
--- دیگر نامهای فارسی در روزشمار که با رنگ دیگری آمده ، روزهای خاص دیگری در کیش زرتشتی اند که در بخش جشنها و آیین ها بدانها پرداخته شده است .
--- در آنجا هایی که هر دو نامها و شماره روز با رنگ دیگری آمده است ، برخی روزهای تعطیل همگانی میباشند ، نه همگی آنها .


نامهای روز شمار زرتشتی :


یکم: اورمزد ، oormazd : اهورا مزدا ، هستی بخش ِ بزرگ ِ دانا
دوم: بهمن - وَهمَن - ، Vahman : پندار نیک
سوم: اَردیبهشت ، Ardibehesht : بهترین راستی و درستی و پاکی
چهارم: شهریور ، Shahrivar : شهر و شهریاری جاودان
پنجم: س ِپَندار َمز ، Sepan daar maz : فروتنی و مهر پاک
ششم: خورداد ، Khoordaad : رسایی و کمال
هفتم: اَمُرداد ، Amordaad : بی مرگی و جاودانگی
هشتم: دی بآذر ، Dey be Aazar : آفریدگار
نهم: آذر ، Aazar : آتش ، فروغ
دهم: آبان ، Aabaan : آبها ، هنگام آب
یازدهم: خور - خیر - ، Khoor : هور ، خورشید
دوازدهم: ماه ، Maah : ماه
سیزدهم: تیر ، Tir : ستاره ی تیر ، ایزد باران
چهاردهم : گوش - گئوش - ، Goosh : نگاهبان جانوران ، روان نخستین جاندار
پانزدهم : دِی بمهر ، Dey be Mehr : آفریدگار
شانزدهم : مهر ، Mehr : دوستی و مهر
هفدهم : سروش - سرئوش - ، Soroosh : فرمانبرداری از ایزد
هجدهم : رَشن ، Rashn : دادگری
نوزدهم : فروردین ، Farvardin : فرورهر ، روح فزاینده
بیستم : َوَرهرام ، Varahraam : ایزد پیروزی
بیست ویکم : رام - رامَن - ، Raam : سازش ، آسایش و خوشی
بیست ودوم : باد ، Baad : باد
بیست وسوم : دی بدین ، Dey be Din : آفریدگار
بیست وچهارم : دین ، Din : کیش و آیین ، وجدان و حس روحانی و ایزدی انسان
بیست وپنجم : اَرد ، Ard : خوشبختی ، دارایی و خواسته
بیست وششم : اشتاد - اَرشتاد -، Ashtaad : ایزد نگهبان راستی و داد
بیست وهفتم : آسمان ، Aasemaan : آسمان
بیست وهشتم : زامیاد ، Zaamyaad : زمین
بیست ونهم : مانتره سِپند ، Maantra Sepand : گفتار نیک
سی ام : انارام ، Anaaraam : فروغ و روشنایی بی پایان


نامهای پنج روز پایانی سال :


این پنج نامی که ما در پایان سال داریم و به نام پنجه شناخته شده اند ، هر یک به ترتیب نام بخش های پنج گانه ی گاتا ها یا همان سروده های خود اشو زرتشت میباشند که بدین گونه اند :

یکم : اَهنَوَد گات ، Ahnavad gaat
دوم : اُشتود گات ، Oshtovad gaat

سوم : سِپَنتمََد گات ، Sepantamad gaat

چهارم : وُهوخَشترَه گات ، Vohookhashtra gaat
پنجم : وَهِشتواَش گات ، Vheshtoash gaat
فروردین


آدینه
پنجشنبه
چهارشنبه
سه شنبه
دوشنبه
یکشنبه
شنبه

امرداد
Amordaad
7
خورداد Khoordaad
6
سپندارمز
sepandarmaz
5
شهربور
Shahrivar
4
اردیبهشت
Ardibehesht
3
وهمن
Vahman
2
اورمزد
Oormazd
1

گوش Goosh
14
تیر
Tir
13
ماه Maah
12
خور
Khoor
11
آبان
Aaban
10
آذر
Aazar
9
دی بآذر
Dey beaazar
8

رام
Raam
21
َوَرهرام
Varahraam
20
فروردین
farvardin
19
رَشن
Rashn
18
سُروش
Soroosh
17
مهر
Mehr
16
دی بمهر
Dey bemehr
15

زامیاد
Zamyad
28
آسمان
Asmaan
27
اَ شتاد
Ashatad
26
اَ رد
Ard
25
دین
Din
24
دی بدین
Dey bedin
23
باد
Baad
22

انارام
Anaaraam
30
مانتره سپند
Mantrasepand
29



اَردیبهشت


آدینه
پنج شنبه
چهارشنبه
سه شنبه
دوشنبه
یکشنبه
شنبه

سپندارمز
sepandarmaz
4
شهربور
Shahrivar
3
اردیبهشت
Ardibehesht
2
وهمن
Vahman
1
اورمزد و
Ardibehesht
31

ماه Maah
11
خور
Khoor
10
آبان
Aaban
9
آذر
Aazar
8
دی بآذر
Deybeaazar
7
امرداد
Amordaad
6
خورداد Khoordaad
5

فروردین
farvardin
18
رَشن
Rashn
17
سُروش
Soroosh
16
مهر
Mehr
15
دی بمهر
Dey bemehr
14
گوش Goosh
13
تیر
Tir
12

اَ شتاد
Ashatad
25
اَ رد
Ard
24
دین
Din
23
دی بدین
Dey bedin
22
باد
Baad
21
رام
Raam
20
َوَرهرام
Varahraam
19

انارام
Anaaraam
29
مانتره سپند
Mantrasepand
28
زامیاد
Zamyad
27
آسمان
Asmaan
26



خورداد


آدینه
پنج شنبه
چهارشنبه
سه شنبه
دوشنبه
یکشنبه
شنبه

اردیبهشت
Ardibehesht
1
وهمن
Vahman
31
اورمزد
Oormazd
30



آبان
Aaban
8
آذر
Aazar
7
دی بآذر
Deybeaazar
6
امرداد
Amordaad
5
خورداد Khoordaad
4
سپندارمز
sepandarmaz
3
شهربور
Shahrivar
2

سُروش
Soroosh
15
مهر
Mehr
14
دی بمهر
Dey bemehr
13
گوش Goosh
12
تیر
Tir
11
ماه Maah
10
خور
Khoor
9

دین
Din
22
دی بدین
Dey bedin
21
باد
Baad
20
رام
Raam
19
َوَرهرام
Varahraam
18
فروردین
farvardin
17
رَشن
Rashn
16

انارام
Anaaraam
28
مانتره سپند
Mantrasepand
27
زامیاد
Zamyad
26
آسمان
Asmaan
25
اَ شتاد
Ashatad
24
اَ رد
Ard
23



تیر


آدینه
پنج شنبه
چهارشنبه
سه شنبه
دوشنبه
یکشنبه
شنبه

اورمزد
Oormazd
29

دی بآذر
Deybeaazar
5
امرداد
Amordaad
4
خورداد Khoordaad
3
سپندارمز
sepandarmaz
2
شهربور
Shahrivar
1
اردیبهشت
Ardibehesht
31
وهمن
Vahman
30

دی بمهر
Dey bemehr
12
گوش Goosh
11
تیر
Tir
10
ماه Maah
9
خور
Khoor
8
آبان
Aaban
7
آذر
Aazar
6

باد
Baad
19
رام
Raam
18
َوَرهرام
Varahraam
17
فروردین
farvardin
16
رَشن
Rashn
15
سُروش
Soroosh
14
مهر
Mehr
13

مانتره سپند
Mantrasepand
26
زامیاد
Zamyad
25
آسمان
Asmaan
24
اَ شتاد
Ashatad
23
اَ رد
Ard
22
دین
Din
21
دی بدین
Dey bedin
20

انارام
Anaaraam
27



اَمُرداد

آدینه پنج شنبه چهارشنبه سه شنبه دوشنبه یکشنبه شنبه

خورداد Khoordaad
2
سپندارمز
sepandarmaz
1
شهربور
Shahrivar
31
اردیبهشت
Ardibehesht
30
وهمن
Vahman
29
اورمزد
Oormazd
28

تیر
Tir
9
ماه Maah
8
خور
Khoor
7
آبان
Aaban
6
آذر
Aazar
5
دی بآذر
Deybeaazar
4
امرداد
Amordaad
3

َوَرهرام
Varahraam
16
فروردین
farvardin
15
رَشن
Rashn
14
سُروش
Soroosh
13
مهر
Mehr
12
دی بمهر
Dey bemehr
11
گوش Goosh
10

آسمان
Asmaan
23
اَ شتاد
Ashatad
22
اَ رد
Ard
21
دین
Din
20
دی بدین
Dey bedin
19
باد
Baad
18
رام
Raam
17

انارام
Anaaraam
26
مانتره سپند
Mantrasepand
25
زامیاد
Zamyad
24



شهریور

آدیبه پنج شنبه چهارشنبه سه شنبه دوشنبه یکشنبه شنبه

شهربور
Shahrivar
30
اردیبهشت
Ardibehesht
29
وهمن
Vahman
28
اورمزد
Oormazd
27

خور
Khoor
6
آبان
Aaban
5
آذر
Aazar
4
دی بآذر
Deybeaazar
3
امرداد
Amordaad
2
خورداد Khoordaad
1
سپندارمز
sepandarmaz
31

رَشن
Rashn
13
سُروش
Soroosh
12
مهر
Mehr
11
دی بمهر
Dey bemehr
10
گوش Goosh
9
تیر
Tir
8
ماه Maah
7

اَ رد
Ard
20
دین
Din
19
دی بدین
Dey bedin
18
باد
Baad
17
رام
Raam
16
َوَرهرام
Varahraam
15
فروردین
farvardin
14

انارام
Anaaraam
25
مانتره سپند
Mantrasepand
24
زامیاد
Zamyad
23
آسمان
Asmaan
22
اَ شتاد
Ashatad
21




مهر

آدینه پنج شنبه چهارشنبه سه شنبه دوشنبه یک شنبه شنبه

وهمن
Vahman
27
اورمزد
Oormazd
26


آذر
Aazar
3
دی بآذر
Deybeaazar
2
امرداد
Amordaad
1
خورداد Khoordaad
31
سپندارمز
sepandarmaz
30
شهربور
Shahrivar
29
اردیبهشت
Ardibehesht
28

مهر
Mehr
10
دی بمهر
dey bemehr
9
گوش Goosh
8
تیر
Tir
7
ماه Maah
6
خور
Khoor
5
آبان
Aaban
4

دی بدین
Dey bedin
17
باد
Baad
16
رام
Raam
15
َوَرهرام
Varahraam
14
فروردین
farvardin
13
رَشن
Rashn
12
سُروش
Soroosh
11
انارام
Anaaraam
24 مانتره سپند
Maantrasepand
23
زامیاد
Zaamyaad
22
آسمان
Aasmaan
21
اَشتاد
Ashtaad
20
اَ رد
Ard
19
دین
Din
18



آبان

آدینه پنج شنبه چهارشنبه سه شنبه دوشنبه یک شنبه شنبه

امرداد
Amordaad
1
خورداد Khoordaad
30
سپندارمز
sepandarmaz
29
شهربور
Shahrivar
28
اردیبهشت
Ardibehesht
27
وهمن
Vahman
26
اورمزد
Oormazd
مهر 25

گوش Goosh
8
تیر
Tir
7
ماه Maah
6
خور
Khoor
5
آبان
Aaban
4
آذر
Aazar
3
دی بآذر
Deybeaazar
2

رام
Raam
15
َوَرهرام
Varahraam
14
فروردین
farvardin
13
رَشن
Rashn
12
سُروش
Soroosh
11
مهر
Mehr
10
دی بمهر
dey bemehr
9

زامیاد
Zaamyaad
22
آسمان
Aasmaan
21
اَشتاد
Ashtaad
20
اَ رد
Ard
19
دین
Din
18
دی بدین
Dey bedin
17
باد
Baad
16
انارام
Anaaraam
24 مانتره سپند
Maantrasepand
23



آذر
آدینه پنج شنبه چهارشنبه سه شنبه دوشنبه یک شنبه شنبه

سپندارمز
sepandarmaz
29
شهربور
Shahrivar
28
اردیبهشت
Ardibehesht
27
وهمن
Vahman
26
اورمزد
Oormazd
آبان25

ماه Maah
6
خور
Khoor
5
آبان
Aaban
4
آذر
Aazar
3
دی بآذر
Deybeaazar
2
امرداد
Amordaad
1
خورداد Khoordaad
30

فروردین
farvardin
13
رَشن
Rashn
12
سُروش
Soroosh
11
مهر
Mehr
10
دی بمهر
dey bemehr
9
گوش Goosh
8
تیر
Tir
7

اَشتاد
Ashtaad
20
اَ رد
Ard
19
دین
Din
18
دی بدین
Dey bedin
17
باد
Baad
16
رام
Raam
15
َوَرهرام
Varahraam
14
انارام
Anaaraam
24 مانتره سپند
Maantrasepand
23
زامیاد
Zaamyaad
22
آسمان
Aasmaan
21



دی
آدینه پنج شنبه چهارشنبه سه شنبه دوشنبه یک شنبه شنبه

اردیبهشت
Ardibehesht
27
وهمن
Vahman
26
اورمزد
Oormazd
آذر 25

آبان
Aaban
4
آذر
Aazar
3
دی بآذر
Deybeaazar
2
امرداد
Amordaad
1دی
خورداد Khoordaad
30
سپندارمز
sepandarmaz
29
شهربور
Shahrivar
28

سُروش
Soroosh
11
مهر
Mehr
10
دی بمهر
dey bemehr
9
گوش Goosh
8
تیر
Tir
7
ماه Maah
6
خور
Khoor
5

دین
Din
18
دی بدین
Dey bedin
17
باد
Baad
16
رام
Raam
15
َوَرهرام
Varahraam
14
فروردین
farvardin
13
رَشن
Rashn
12
انارام
Anaaraam
24 مانتره سپند
Maantrasepand
23
زامیاد
Zaamyaad
22
آسمان
Aasmaan
21
اَشتاد
Ashtaad
20
اَ رد
Ard
19



بهمن
آدینه پنج شنبه چهارشنبه سه شنبه دوشنبه یک شنبه شنبه

اورمزد
Oormazd
دی 25

دی بآذر
Deybeaazar
2
امرداد
Amordaad
1بهمن
خورداد Khoordaad
30
سپندارمز
sepandarmaz
29
شهربور
Shahrivar
28
اردیبهشت
Ardibehesht
27
وهمن
Vahman
26

دی بمهر
dey bemehr
9
گوش Goosh
8
تیر
Tir
7
ماه Maah
6
خور
Khoor
5
آبان
Aaban
4
آذر
Aazar
3

باد
Baad
16
رام
Raam
15
َوَرهرام
Varahraam
14
فروردین
farvardin
13
رَشن
Rashn
12
سُروش
Soroosh
11
مهر
Mehr
10
مانتره سپند
Maantrasepand
23
زامیاد
Zaamyaad
22
آسمان
Aasmaan
21
اَشتاد
Ashtaad
20
اَ رد
Ard
19
دین
Din
18
دی بدین
Dey bedin
17
انارام
Anaaraam
24



اسفند

آدینه پنج شنبه چهارشنبه سه شنبه دوشنبه یک شنبه شنبه

خورداد Khoordaad
30
سپندارمز
sepandarmaz
29
شهربور
Shahrivar
28
اردیبهشت
Ardibehesht
27
وهمن
Vahman
26
اورمزد
Oormazd
بهمن 25

تیر
Tir
7
ماه
Maah
6
خور
Khoor
5
آبان
Aaban
4
آذر
Aazar
3
دی بآذر
Deybeaazar
2
امرداد
Amordaad
1اسفند

َوَرهرام
Varahraam
14
فروردین
farvardin
13
رَشن
Rashn
12
سُروش
Soroosh
11
مهر
Mehr
10
دی بمهر
dey bemehr
9
گوش Goosh
8

آسمان
Aasmaan
21
اَشتاد
Ashtaad
20
اَ رد
Ard
19
دین
Din
18
دی بدین
Dey bedin
17
باد
Baad
16
رام
Raam
15

وهوخَشترَ
Vohookhashtra
28
سپَنتَمَد
Sepantamad
27
اُشتُوَد
Oshtovad
26
اَهنوَد
Ahnavad
25 انارام
Anaaraam
24 مانتره سپند
Maantrasepand
23
زامیاد
Zaamyaad
22

اَوَرداد
Avardaad
30
وهشتوش
Veheshtoash
29








نظرات (0)

برگردان پارسی گات ها
نویسنده: درِمهر - ۱۳٩٠/٢/٢٤

با سپاس از سایتhttp://ashaa.net/Gaat%20haa-Text.htm
برگردان پارسی گات ها



آنگونه که دربخش اوستا اشاره شده است ، در اوستا بخشی داریم با نام یَسنا، که گاتها ( گاتاها گاثاها ) ، یا همان سروده های اشو زرتشت در این بخش از اوستا قرار دارند .
حال این سروده ها چیستند و از کجایند ؟
< گات ها > سروده هایی است که باور بر آن داریم که این سروده ها از هزاره های دور ونا پیدایی به ما رسیده ، اما در اینکه اینان سروده ها و گفته های خود اشو زرتشت میباشند ، ما را ظن و گمانی نیست و شگفتا که این سروده ها توانسته اند در گذرهزاره هایی پر نشیب و فراز ، درامان مانده و امروزه بی هیچ کم و کاستی در دستان ما باشند و این چنین نخواهد شد بجز آنکه چیزی از راستی و براستی بر خاسته باشد .
از سویی گفتار گات ها ، گفتاری آهنگین و به نظم هستند و ازجمله نخستین نشانه های پیدایش موسیقی بوده و از همین روی ، نام آنها سروده میباشد .
زمان این سروده ها نیز پیرو نا پیدا بودن زمان سرایندشان ، نا پیدا میباشد ، ولی بسیاری زمان آن را برابر با زمان نوشتارهای < ریگ ودا > دانسته و به گمان بسیاری ، از آنها نیز پیش تر بوده است ، و از جمله مواردی که موجب نا پیدا بودن زمان اشو زرتشت وسروده هایش شده ، یکی آتش زدن کتابخانه ی بزرگ پادشاهی در تخت جمشید است و دیگری از بین رفتن بسیاری نوشتارها بدست اعراب میباشد .
گات ها در برگیرنده ی هفده هات ( فصل ) میباشد و دارای پنج بخش بنام های :
اَ هنَوَ د گات ، اُ شتُوَ د گات ، سپَنتمَد گات ، وُ هو خَشترَ ه گات و وَ هیشتواَ ش گات میباشد .
این سروده ها ، از هات بیست وهشت تا هات پنجاه و سه از یسنا را در بر گرفته اند .

در اینجا ، ما تمامی بخش های این سروده ها را آورده ایم که این بخش از تارنما ، مهمترین بخش میباشد ، چرا که در بر گیرنده ی روشن ترین و درست ترین دیدگاه های اشو زرتشت میباشد ، و سفارش میشود برای آشنایی با این کیش و آیین ، این سروده ها خوانده شوند .

تعداد بندها تعداد هاتها هات ها گات ها
111 7 از هات 28 تا 34

اهنود گات

66 4 از هات 43 تا 46

اُشتود گات

41 4 از هات 47 تا 50
سپنتمد گات

22 1 هات 51

وهوخشتر گات

9 1 هات 53

وهیشتواَ ش گات





برگردان فارسی سروده هایی را که ما در اینجا آورده ایم ، بر گرفته از برگردان موبد فیروز آذرگشسب میباشد .

اَ نوشَه باد فروهرایشان
نظرات (0)

خانه شعر کهن
نویسنده: درِمهر - ۱۳٩٠/٢/٢٤

خانه شعر کهن با سپاس از سایتhttp://www.jasjoo.com/books/poem/ لینکهای دسترسی به اشعار شعرای کهن:
حافظ
سعدی
نظامی گنجوی
وحشی بافقی
باباطاهر همدانی

عطار نیشابوری
ابوسعید ابوالخیر
خیام
پروین اعتصامی
جلال‌الدین محمد بلخی

فردوسی
خاقانی
عبید زاکانی
شیخ بهایی
امیر خسرو دهلوی

حکیم سنایی
انوری ابیوردی
فروغی بسطامی
جامی
اوحدی مراغه‌ای

صائب تبریزی
محتشم کاشانی
فخرالدین عراقی
محمدتقی بهار
خواجوی کرمانی

هاتف اصفهانی
رودکی
ناصرخسرو
سیف فرغانی
منوچهری

فرخی سیستانی
مسعود سعد سلمان
شبستری
دقیقی

نظرات (0)

ندارد درد من درمان دریغا
نویسنده: درِمهر - ۱۳٩٠/٢/٢٤ ندارد درد من درمان دریغا بماندم بی سر و سامان دریغا
درین حیرت فلک ها نیز دیر است که می‌گردند سرگردان دریغا
درین دشواری ره جان من شد که راهی نیست بس آسان دریغا
فرو ماندم درین راه خطرناک چنین واله چنین حیران دریغا
رهی بس دور می‌بینم من این راه نه سر پیدا و نه پایان دریغا
ز رنج تشنگی مردم به زاری جهان پر چشمه‌ی حیوان دریغا
چو نه جانان بخواهد ماند نه جان ز جان دردا و از جانان دریغا
اگر سنگی نه ای بنیوش آخر ز یک‌یک سنگ گورستان دریغا
عزیزان جهان را بین به یک راه همه با خاک ره یکسان دریغا
ببین تا بر سر خاک عزیزان چگونه ابر شد گریان دریغا
مگر جان‌های ایشان ابر بوده است که می‌بارند چون باران دریغا
بیا تا در وفای دوستداران فرو باریم صد طوفان دریغا
همه یاران به زیر خاک رفتند تو خواهی رفت چون ایشان دریغا
رخی کامد ز پیدایی چو خورشید کنون در خاک شد پنهان دریغا
از آن لب‌های چون عناب دردا وزان خط های چون ریحان دریغا


نظرات (0)

انجمن ها و جایگاه های زرتشتیان در استان یزد
نویسنده: درِمهر - ۱۳٩٠/٢/٢٤
انجمن ها و جایگاه های زرتشتیان در استان یزد



انجمن ها :

انجمن زرتشتیان یزد :
کوچه آتشکده ،پلاک 31 . کد پستی : 7 3 1 9 8 - تلفن : 9 4 8 5 3 2 6

انجمن زرتشتیان کوچه بیوک یزد :
خیابان مطهری ، کوچه بیوک ، آدریان زرتشتیان
کد پستی : 4 4 1 / 6 7 1 9 8 - تلفن : 9 6 7 4 4 2 7

انجمن دوشیزگان و بانوان یزد :
خیابان سلمان ، کوچه کودکستان ، رشید خانه استاد دولت

انجمن زرتشتیان اهرستان یزد :
بلوار صدوقی ، اهرستان ، تالار جاماسبیان

انجمن زرتشتیان رحمت آباد :
حمیدیا شهر ، رحمت آباد ، محله پایین کوچه زرتشت ، بن بست آدریان ، پلاک 13
تلفن : 8 1 5 0 2 8 8

انجمن زرتشتیان قاسم آباد یزد :
یزد ، قاسم آباد - صندوق پستی : 5 6 7 - 5 6 1 9 8 - تلفن : 9 9 0 7 4 2 8

انجمن زرتشتیان نرسی آباد یزد :
خیابان انقلاب ، کوچه نرسی آباد ، کوچه آتشکده . تلفن : 5 6 6 3 2 2 5

انجمن زرتشتیان اله آباد یزد :
یزد ، اله آباد ، کوچه شهید بهروز باستانی . کدپستی : 8 1 3 9 8

انجمن زرتشتیان خیر آباد یزد :
بلوار صدوقی ، جرثقیل حقیقت

انجمن زرتشتیان مزرعه کلانتر یزد :
یزد ، میبد ، مزرعه کلانتر

انجمن زرتشتیان شریف آباد اردکان یزد :
یزد ، اردکان ، شریف آباد . تلفن : 7 6 0 2 - 2 4 5 3 0

انجمن زرتشتیان کسنویه یزد :
یزد ف کسنویه

انجمن زرتشتیان مریم آباد یزد :
یزد ، مریم آباد ، کوچه آتشکده . تلفن : 8 8 8 9 5 2 6

انجمن زرتشتیان نصرت آباد یزد :
یزد ، نصرت آباد ، شاهدیه . تلفن : 3 4 0 0 1 2 5

انجمن زرتشتیان علی آباد یزد :
اشکذر ، علی آباد رستاق

انجمن زرتشتیان حسن آباد یزد :
یزد ، میبد ، اردکان

انجمن زرتشتیان خرمشاه یزد :
خرمشاه ، کوچه آتشکده . کدپستی : 6 6 1 9 8 - تلفن : 5 6 8 5 4 2 7

پذیرشگاه ها :

پذیرشگاه دکتر بهرام پرورش :
کوچه آتشکده ، روبروی سازمان جوانان زرتشتی . تلفن : 7 8 4 8 4 - 7 0 1 3 4

پذیرشگاه شبانه روزی مارکار :
فلکه ساعت ، کوچه پشت مارکار . تلفن : 7 5 1 5 6 2 6

پذیرشگاه اردشیر آذرگشسب :
یزد ، خرمشاه ، کنار شاهورهرام .

پذیرشگاه زرتشتیان نرسی آباد :
انتهای خیابان انقلاب ، کوچه بانک استان ، پلاک 72 . تلفن : 5 6 6 3 2 2 5

پذیرشگاه گوهرهرمزد یار :
باوار دانشجو ، قاسم آباد . تلفن : 9 9 0 7 4 2 7

پذیرشگاه فیروزه رحمت آباد :
جاده یزد-کرمان ، رحمت آباد ، محله پایین ، کوچه زرتشت . تلفن : 8 1 5 0 2 8 8

دیگر جایگاه ها :

آدریان یزد :
خیابان مطهری ، کوچه بیوک ، آدریان زرتشتیان

باشگاه جوانان زرتشتی یزد :
خیابان کاشانی ، کوچه آتشکده . تلفن : 8 0 5 6 4

آرامگاه زرتشتیان :
جاده کرمان ، صفائیه . تلفن : 3 2 7 2 4 2 8
نظرات (0)

دو چهره درخت
نویسنده: درِمهر - ۱۳٩٠/٢/٢٤
دو چهره درخت



درخت پر شکوفه
با دو چهره
در برابر نسیم
ایستاده است
نخست : چهره ی پیمبری که باغ را
به رستگاری ستاره می
برد
و چهره ی دگر
حضور کودکی ست
که شیر می خورد

محمدرضا شفیعی کدکنینظرات (0)

بهترین لحظات زندگی از نگاه چارلی چاپلین
نویسنده: درِمهر - ۱۳٩٠/٢/٢٤
بهترین لحظات زندگی از نگاه چارلی چاپلین


To fall in love
عاشق شدن

To laugh until it hurts your stomach

.آنقدر بخندی که دلت درد بگیره
To find mails by the thousands when you return from a
vacation.

بعد از اینکه از مسافرت برگشتی ببینی
هزار تا نامه داری

To go for a vacation to some pretty place.

برای مسافرت به یک جای خوشگل بری

To listen to your favorite song in the
radio.
به آهنگ مورد علاقت از رادیو گوش بدی
To go to bed and to listen while it rains outside.

به رختخواب بری و به صدای بارش بارون گوش بدی

To leave the Shower and find that
the towel is warm

از حموم که اومدی بیرون ببینی حو له ات گرمه !

To clear your last exam

. آخرین امتحانت رو پاس کنی

To receive a call from someone, you don't see a lot, but you want to.

کسی که معمولا زیاد نمی بینیش ولی دلت
می خواد ببینیش بهت تلفن کنه

To find money in a pant that you haven't used
since last year.

توی شلواری که تو سال گذشته ازش استفاده
نمی کردی پول پیدا کنی

To laugh at yourself looking at mirror, making
faces.

برای خودت تو آینه شکلک در بیاری و
بهش بخندی !!!

Calls at midnight that last for hours.

تلفن نیمه شب داشته باشی که ساعتها هم
طول بکشه

To laugh without a reason.

بدون دلیل بخندی

To accidentally hear somebody say something good
about you.

بطور تصادفی بشنوی که یک نفر داره از شما تعریف می کنه


To wake up and realize it is still possible to sleep
for a couple of hours.

از خواب پاشی و ببینی که چند ساعت دیگه
هم می تونی بخوابی !

To hear a song that makes you remember a special
person.

آهنگی رو گوش کنی که شخص خاصی رو به یاد شما می یاره


To be part of a team.

عضو یک تیم باشی

To watch the sunset from the hill top.

از بالای تپه به غروب خورشید نگاه کنی


To make new friends.

دوستای جدید پیدا کنی

To feel butterflies!
In the stomach every time
that you see that person.

وقتی "اونو" میبینی دلت هری
بریزه پایین !


To pass time with your best friends.

لحظات خوبی رو با دوستانت سپری کنی

To see people that you like, feeling happy
.کسانی رو که دوستشون داری رو خوشحال ببینی

See an old friend again and to feel that the things
have not changed.

یه دوست قدیمی رو دوباره ببینید و
ببینید که فرقی نکرده

To take an evening walk along the beach.

عصر که شد کنار ساحل قدم بزنی

To have somebody tell you that he/she loves you..

یکی رو داشته باشی که بدونید دوستت داره


To laugh .......laugh. ........and laugh ......
remembering stupid things done with stupid friends

.یادت بیاد که دوستای احمقت چه کارهای
احمقانه ای کردند و بخندی
و بخندی و .......... باز هم بخندی


These are the best moments of life...
.
اینها بهترین لحظه‌های زندگی هستند


Let us learn to cherish them.

قدرشون روبدونیم

"Life is not a problem to be solved, but a gift to be enjoyed"

زندگی یک مشکل نیست که باید حلش کرد بلکه یک
هدیه است که باید ازش لذت برد

************ ****

وقتی
زندگی 100 دلیل برای گریه کردن
به
تو نشان میده تو 1000 دلیل
برای
خندیدن به اون نشون بده
.
چارلی
چاپلین
نظرات (0)

بهترین و ساده ترین جواب
نویسنده: درِمهر - ۱۳٩٠/٢/٢٤

Peyman Behdin

‫شرلوک هلمز کارآگاه معروف و معاونش واتسون رفته بودند صحرا نوردی و شب هم چادری زدند و زیر آن خوابیدند.

نیمه های شب هولمز بیدار شد و آسمان را نگریست. بعد واتسون را بیدار کرد و گفت:

«نگاهی به آن بالا بینداز و بگو چه می بینی؟»واتسون گفت: «میلیون ها ستاره.»هولمز گفت: «چه نتیجه ای می گیری؟»واتسون گفت: «از لحاظ روحانی نتیجه می گیریم که خداوند بزرگ است و ما چقدر در این دنیا حقیریم. از لحاظ ستاره شناسی نتیجه می گیریم که زهره در برج مشتری است، پس باید اوایل تابستان باشد. از لحاظ فیزیکی نتیجه می گیریم که مریخ در محاذات قطب است، پس ساعت باید سه نیمه شب باشد.

شرلوک هلمز قدری فکر کرد و گفت:«واتسون تو احمقی بیش نیستی. نتیجه اول و مهمی که باید بگیری این است که چادر ما را دزدیده اند!»‍‍

در زندگی همه ما گاهی اوقات، بهترین و ساده ترین جواب و راه حل وجود دارد ولی این قدر به دور دست ها نگاه می کنیم یا سعی می کنیم پیچیده فکرکنیم که آن جواب ساده را نمی بینیم!‬نظرات (0)

مذهب چه می کند؟
نویسنده: درِمهر - ۱۳٩٠/٢/٢٤

‫مهاتما گاندی:
ما به زودی بنیاد اخلاق را از دست می دهیم. ما از مذهب دست کشیده ایم. هیچ چیز مانند مذهب نمی تواند بر اخلاق چیره شود. به عنوان مثال یک فرد مذهبی نمی تواند خائن، ظالم یا هرزه باشد. و تمایل دارد در راه خدا قدم بردارد‬.

‫انسان موفق لاقید نیست وانسان لاقید موفق نیست. ضرب المثل چین





نظرات:

How to be unfaltering you are giving at worst the win out over in the direction of your pets?
«WAfabichWab» می‌گوید:
«Do you give birth to a pet? I in the end bothered when this article comes to my attention. Hugely captivating: How to be sure you are giving no greater than the first-rate for your cats?»




گزارش تخلف
بعدی